قرآن كريم، محكم و متشابه

از آن‏جا كه قرآن كريم مستقيماً از سوى خداوند آفريننده آدميان‏و خطاب به همه انسانها نازل شده است، لذا بايد متناسب با علوّمقامى كه دارد براى همه آنها قابل فهم و درك باشد، زيرا قرآن خطابى‏والاست كه از سوى خداوند نازل شده است.
و از آن‏جا كه علم و ايمان مردم درجات و مراتب مختلفى دارد،لذا آيات قرآنى نيز بايد بر اساس درجات فهم انسانها باشد، و از همين‏جاست كه مشكل اساسى ظهور مى‏كند، زيرا درجات بالا براى‏درجات پايينتر قابل فهم نخواهد بود.
در اين هنگام قرآن خود براى حلّ اين مشكل وارد عمل مى‏شودومردمى را كه سطح پايين‏ترى دارند در حد خودشان متوقّف‏مى‏سازد و به آنها دستور مى‏دهد، فهم آياتى را كه براى آنان مبهم‏وپيچيده است به كسانى واگذارند كه متناسب با درجات‏شان است‏وآن را درك مى‏كنند و از آياتى كه در محدوده دركشان واقع شود الهام‏بگيرند وميزان پختگى فكرى آنها با اين آيات هماهنگى دارد.
قرآن كريم آياتى را كه قابل فهم است "محكم" و آياتى را كه ازسطح فهم خواننده بالاتر است "متشابه" مى‏خواند و به مردم دستورمى‏دهد كه از "محكم" پيروى و از "متشابه" كناره‏گيرى كنند.
از همين جا در مى‏يابيم كه مردم در "محكم و متشابه" يكسان‏نيستند "محكم" براى فردى واضح به نظر برسد -زيرا در سطح فهم‏ودرك اوست- و براى فرد ديگرى "متشابه" خواهد بود زيرا از سطح‏فهم او بالاتر است. به همين سبب در تفسير متشابه در حديث آمده‏است كه: "آن چيزى است كه بر جاهل شبهه ايجاد كند." هنگامى كه‏فرد از فهم آيه‏اى عاجز است دو راه در پيش رو دارد:
1 - در آيه توقّف كند و دچار غرور نگردد و چنين بپندارد كه‏مى‏تواند آيه را درك كند و به رأى خود آن را تفسير كرده، و خودوديگران را گمراه كند.
2 - از فرد ديگرى كه مراتب علمى بالاترى دارد كمك بگيرد شايدكه بتواند معنا و مفهوم آيه را از او فراگيرد، و اگر در اين صورت هم‏موفق نشد بايد علم آن را به اهلش واگذارد.
اين آيه، همين حقايق را يادآورى مى‏كند:
)هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَمُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِوَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ...).
"اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، بعضى از آيه‏ها محكماتند اين‏آيه‏ها امّ‏الكتابند و بعضى آيه‏ها متشابهاتند امّا آنها كه در دلشان ميل به باطل‏است به سبب فتنه‏جويى و ميل به تأويل از متشابهات پيروى مى‏كنند..."
در حديثى از امام جعفر صادق‏عليه السلام روايت شده است كه فرموده:"قرآن هم محكم دارد و هم متشابه، محكم آن است كه بدان ايمان‏مى‏آوريم و عمل مى‏كنيم و در برابر آن سر تسليم فرود مى‏آوريم، ولى‏متشابه آن است كه بدان ايمان مى‏آوريم ولى بدان عمل نمى‏كنيم."

سيماي موعود (ع) در قرآن

اشاره: سيماي درخشان ائمه هدي (ع) در قرآن كريم همواره روشنگر راه شيعيان و پيروان ايشان بوده و هست و در اين ميان آيات مربوط به موعود آخرالزمان (ع) درياي نوري است كه تلألؤ آن افق‏هاي آينده جامعه بشري را آشكار مي‏كند و به قلب مؤمنين اطمينان مي‏بخشد.


در اين رهاورد قطره‏اي از اين دريا را هديه به پيشگاهش مي‏كنيم.


از هر جزء قرآن كريم يك آيه كه براساس روايات درباره آن وجود مقدس است همراه با حديثي از امامان معصوم (ع) استخراج كرده‏ ايم.

1

فاستبقواالخيرات أين ما تكونوا يأت بكم اللّه جميعا.1


پس در خيرات پيشي بگيريد، هركجا باشيد خداوند همه شما را خواهد آورد.


امام صادق (ع) مي‏فرمايند:


الخيرات الولاية و قوله تعالي: «أين ما تكونوايأت بكم اللّه جميعا»؛ يعني أصحاب القائم (ع) الثلاثمائة و البضعة عشر [رجلاً [قال: هم و اللّه الأمّة المعدودة، قال: يجتمعون واللّه في ساعة واحدة قزع كقزع الخريف.2


خيرات، ولايت است و فرمايش خداي تعالي كه: «هر كجا باشيد خدا همه شما را خواهد آورد»؛ منظور اصحاب قائم (ع) سيصد و ده و چند [مرد] است» فرمود: «به‏خدا سوگند امت معدوده ايشانند». حضرت فرمود: «همچون ابرهاي پاييزي پي‏درپي در يك ساعت جمع خواهند شد».

2

و لنبلونّكم بشي‏ءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرين.3


و شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كمي مال و جان‏ها و ثمرات مي‏آزماييم و بشارت ده صابران را.


امام صادق (ع) مي‏فرمايند:


لا بّد أن يكون قيام القائم، عليه‏السلام، سنة تجوع فيها الناس و خوف شديد من القتل و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و أنّ ذلك في كتاب اللّه يبيّن ثم تلا هذه‏الاية.4


ناچار پيش از قيام قائم سالي خواهد بود كه مردم در آن گرسنگي كشند و ترس شديدي از كشتار به آنها رسد و در اموال و جان‏ها و ثمرات كمبودي حاصل گردد و البته در كتاب خدا به‏روشني آمده است.


سپس اين آيه را تلاوت كردند.

3

وله أسلم من في السموات و الأرض طوعاً و كرهاً و إليه يُرجعون.5


و هر كه در آسمان‏ها و زمين است خواه و ناخواه مطيع خداست و همه به سوي او رجوع خواهند كرد.


امام صادق (ع) فرمودند:


إذا قام القائم (ع) لا تبقي أرض إلاّ نودي فيها بشهادة أن لا إله إلاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه.6


وقتي قائم قيام كند زميني باقي نمي‏ماند مگر آنكه در آن به يكتايي خداوند و رسالت محمد ندا داده شود.

4

يا أيّها الذين آمنوا اصبروا و رابطوا و اتّقواللّه لعلّكم تفلحون.7


اي كساني‏كه ايمان آورديد صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و مرابطه كنيد و تقوا پيشه سازيد، شايد كه رستگار شويد.


امام باقر (ع) درباره اين آيه فرمودند:


إصبروا علي أداء الفرائض و صابروا عدّوكم و رابطوا امامكم (المنتظر).8


صبر كنيد بر انجام واجبات و با دشمنانتان پايداري كنيد و با امامتان مرابطه نماييد.

5

و من يطع اللّه و الرسول فأولئك مع‏الذين أنعم اللّه عليهم من النبيّين و الصدّيقين و الشهداء و حسن أولئك رفيقا.9


و هر كس خدا و رسول را اطاعت كند پس آنان البته با كساني كه خدا بر آنها نعمت داده از انبياء و صديقين و شهداء خواهد بود و [اينان] چه نيكو رفيقاني هستند.


امام صادق (ع) مي‏فرمايند:


«نبيين» رسول خدا(ص) است، «صديقين» علي (ع) است، «شهدا» حسن و حسين (ع) هستند، «صالحين» ائمه‏اند و «نيكو رفيقان» قائم از آل محمد (ص) است.

پاورقيها:

1. جزء 1، سوره بقره، آيه 148.

2. روضه كافي، ص 313
3. جزء 2، سوره بقره، آيه 155.
4. كتاب الغيبة، ص 132.
5. جزء 3، سوره آل عمران، آيه 83.
6. تفسير عياشي، ج 1، ص 183.
7. جزء 4، سوره آل عمران، آيه 200.
8. كتاب الغيبة، ص 105.
9. جزوه سوره نساء، آيه 69.
10. تفسير قمي، ج 1، ص 142.

نگاهى به قرآن منسوب به امام حسن عسكرى(ع)

در يك نگاه

موزه آستانه مقدّسه قم كه به بركت وجود مرقد نورانى و شريف حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام در سال 1314 ش. فعاليت خود را آغاز نمود، يكى از قديمى‏ترين موزه‏هاى كشور محسوب مى‏گردد كه آثار و نفايس تاريخى و هنرى فراوانى در آن نگهدارى مى‏شود. تنوّع موضوعى آثار تاريخى، از ويژگى‏هاى اين موزه به شمار مى‏رود كه از آن جمله است:

1. گنجينه قرآن‏هاى نفيس خطّى.

2. مسكوكات ادوار اسلامى و پيش از اسلام.

3. آثار كاشيكارى.

4. ظروف سفالينه.

5. تابلوهاى نقّاشى.

6. آثار خاتم‏كارى و منبّت‏كارى.

7. آثار حجّارى.

8. پارچه‏هاى ابريشمى دستبافت.

9. قالى و قاليچه‏هاى ابريشمى دستبافت.

اينك به جهت اهميت موضوع، ابتدا براى آشنايى با بخش قرآن‏هاى نفيس خطّى موزه، توضيحاتى ارائه و سپس به تناسب موضوع اين ويژه‏نامه، قرآن منسوب به امام حسن عسكرى عليه‏السلام معرّفى مى‏گردد.

گنجينه قرآن‏هاى خطّى موزه

اين بخش به لحاظ تعداد آثار و برخوردارى از شيوه‏هاى ممتاز هنر «كتاب‏آرايى» مانند تذهيب، تجليد و خوشنويسى اهميت بسيار زيادى دارد. برخى از قرآن‏هاى موزه در قرون آغازين حيات اسلام؛ يعنى در قرن دوم و سوم همزمان با حكومت خلفاى عبّاسى كتابت شده و برخى نيز در ساير ادوار اسلامى، مصادف با دوره حكومت آل بويه، سلجوقيان، ايلخانيان، تيموريان، صفويان و قاجاريه كتابت شده است.

قديمى‏ترين قرآن موزه در سال 198 ق. نوشته شده و در آغاز آن، نام مأمون ـ خليفه عبّاسى ـ مشهود است. بعضى از قرآن‏ها روى پوست، برخى روى پارچه و مابقى روى انواع كاغذ نوشته شده است.

قرآن‏هاى موزه عمدتا به خطّ كوفى، ثلث، نسخ، محقق و ريحان مى‏باشد كه برخى، ابتدا تا انتها به يك شيوه از خطّ خوشنويسى و تعدادى ديگر به شكل توأمان نويسى، كتابت شده است.

اكثر آيات قرآن با مركّب مشكى و برخى ديگر نيز با آب طلا و رنگ لاجوردى تحرير شده است.

بخشى از قرآن‏هاى موزه داراى ترجمه فارسى است كه در بعضى از آنها همزمان با كتابت متن آيات، نگارش ترجمه نيز به دنبال آن انجام پذيرفته ولى در برخى از نسخه‏ها پس از سپرى شدن مدّت زمانى طولانى ترجمه فارسى به خطّ نسخ يا نستعليق بر آن افزوده شده كه تنوّع سبك «ترجمه» در دوره‏ها و قرون مختلف ـ كه بيانگر سير تاريخى تحوّل زبان و ادب پارسى است ـ از نكات حائز اهميت در قرآن‏هاى مترجم مى‏باشد.

در اين بخش، آثار ارزشمندى از خطّاطان ادوار اسلامى همچون: ميرزا احمد نيريزى، فيض اللّه لاهورى، شمس‏الدّين عبداللّه، دوست محمد بن سليمان الهروى و على نقى بن محمد كبير ربّانى، موجود مى‏باشد.

اكثر صفحات قرآن‏ها با بهره‏گيرى از هنر زيبا، ظريف و پركار «تذهيب» مزيّن شده و با استفاده از نقوش زيباى گل و بوته اسليمى، تُرَنج، سرترنج، لچك ترنج، شمسه و شرفه، جدول كشى و كمند رزين، زنجيره و به كمك انواع رنگها مانند لاجورد، شنجرف و طلا به شيوه‏اى بسيار زيبا و دل‏انگيز آراسته شده است.

قرآن‏هاى موزه عمدتا داراى انواع جلدهاى زيبا شامل جلد چرمى ساده، چرمى سوخت ضربى، سوخت معرّق، جلد طلاكوب، جلد روغنى (لاكى) با تزئينات گل و مرغ و بوته و همچنين برخى قرآنها داراى جلد طلاپوش با سرطبل مى‏باشد.
يادگارى از عترت

اينك به معرّفى يكى از قرآن‏هاى نفيس موزه مى‏پردازيم:

اين قرآن به شماره 1204 در «دفتر اموال فرهنگى موزه» به ثبت رسيده، تمامى صفحات آن به خطّ كوفى نوشته شده است.

اين اثر گرانقدر، با توجّه به نوع خط و نوع تزئينات و كتابت آن بر روى پوست، به قرن سوم هجرى تعلّق دارد.

قرآن مورد بحث، داراى 324 ورق است و ابعاد هر ورق 17 × 5/23 سانتيمتر و داراى قطع وزيرى كوچك بياضى است. جلد آن چرمى با نقوش ترنج و سرترنج و لچك ترنج ضربى مى‏باشد.

وقف اين كتاب به آستانه مقدّسه حضرت معصومه عليهاالسلام در دوره صفوى صورت گرفته است. واقف‏اثر، شاه قلى مُهردار1 مى‏باشد، كه در سال 956 ق. به وقف آن اقدام نموده است. وقف‏نامه در ابتداى كتابت مشاهده مى‏شود.

هر صفحه از قرآن، داراى دوازده سطر است، سر سوره‏ها و ترنج‏هاى حواشى صفحات با قلم زرّين كتابت شده است.

صفحات اوّليه قرآن داراى رادّه‏نويسى2 است.

خطّ كوفى به كار رفته در اين قرآن، از جمله خطوطى است كه از نظر رعايت دقيق اصول «خوشنويسى» اهميت فوق العاده داشته و از نقطه نظر زيبايى شناختى و مهارت‏هاى گرافيكى، بسيار حائز اهميت مى‏باشد.

در اين اثر گرانقدر ما دو شيوه اعراب گذارى را مشاهده مى‏كنيم:

1. اعراب گذارى به شكل نقطه‏هاى شنجرفى.

2. اعراب گذارى رايج معمولى (به شكل فتحه، كسره، تشديد و...)

البته هر دو نوع آن، الحاقى است و بعدها پس از كتابت قرآن به انجام رسيده است. ليكن اعراب گذارى با نقطه شنجرفى، از قدمت بيشتر و اعراب گذارى دوم، از قدمت كمترى برخوردار است.

يادآورى اين مهم خالى از فايده نيست كه قرآن‏هاى مكتوب در صدر اسلام تا سال 67 ق. فاقد اعراب بود؛ بعدها چون قرائت قرآن بدون اعراب باعث بروز برخى مشكلات مى‏گرديد، لزوم اعراب گذارى قرآن ضرورت يافت.

بنابر قول مشهور، اميرمؤمنان على‏بن ابيطالب عليه‏السلام شاگردش ابوالأسود دوئلى (متوفّاى 69 ق.) را امر فرمود كه به منظور حفظ و پاسدارى از زبان عربى ـ به ويژه جهت تسهيل در امر قرائت قرآن ـ قواعدى وضع كند.

ابوالأسود براى نشانه گذارى فتحه، كسره و ضمّه و كسره، «نقطه» را انتخاب كرد كه با رنگى متفاوت با خطّ قرآن نوشته مى‏شد؛ بدين ترتيب كه براى فتحه، يك نقطه بالاى حرف و براى كسره، يك نقطه در زير حرف و براى ضمّه، يك نقطه در وسط يا در جلوى حرف قرار مى‏دادند و دو نقطه، علامت تنوين بود.

اين روش تا سال 175 ق. (اواخر قرن دوم) ادامه داشت، در عهد خلافت سفّاح، خليل بن احمد فراهيدى، نقطه‏هاى ابوالأسود را به نشانه‏هاى ـَـِـُ تبديل نمود و همچنين وى توانست همزه، تشديد و تنوين را وضع نمايد.

همان‏گونه كه اشاره شد، در اين كتاب شريف علاوه بر اعراب گذارى به نقطه، در بسيارى صفحاتْ اعراب رايج فعلى با مركّب مشكى به شكل فتحه، كسره، سكون، تشديد و... مشاهده مى‏شود كه به شكلى بسيار ابتدايى و غير هنرى انجام شده و به زيبايى صفحات قرآن لطمه وارد نموده است. اين اعراب گذارى، الحاقى است و به نظر مى‏رسد مدتها پس از كتابت متن قرآن صورت گرفته باشد.

در آخرين صفحه قرآن، ذيل كادر مستطيلى كه داراى نقوش ساده گياهى است، عبارتى الحاقى و متفاوت با خطّ اصلى قرآن (كوفى) در دو سطر، به خطّ نسخ كهن مشاهده مى‏شود كه به واسطه آن، اين قرآن شريف به امام حسن عسكرى عليه‏السلام نسبت داده شده است. متن عبارت چنين است:

«...حسن بن على رضى‏اللّه... سنه احدى...»

در مورد قرآن مورد بحث، اگر چه دليل قطعى بر اين انتساب در دست نداريم ـ چون نوع خط و شيوه كتابتِ عبارتى كه باعث انتساب اين قرآن شده با شيوه كتابت و نوع خطّى كه در سراسر قرآن مشاهده مى‏شود متفاوت است ـ اما از آنجا كه ائمّه معصومين عليهم‏السلام خود در زمره كُتّاب و حُفّاظ قرآن و مهم‏تر اينكه نزديك‏ترين افراد بشر و عامل‏ترين آنها به قرآن محسوب مى‏شوند، لذا هيچ بُعدى ندارد كه برخى قرآن‏ها توسّط ائمّه معصومين عليهم‏السلام كتابت شده و از گزند حوادث مصون مانده و به دست ما رسيده، اگرچه فاقد نام كاتب باشد.

البته علاوه بر قداست ويژه‏اى كه قرآن كريم دارد، شرافت و عظمت كاتب نيز ـ به ويژه اگر امام معصوم عليه‏السلام باشد ـ امتياز ديگرى براى اين كتاب الهى و معجزه جاويد نبوى، مى‏افزايد.

همان گونه كه اشاره شد، وقف اين قرآن به آستانه حضرت معصومه عليه‏السلام در دوره صفوى توسّط «خليفه شاه قلى مُهردار» صورت پذيرفته و داراى وقف‏نامه‏اى در 9 سطر است كه مفاد آن به شرح ذيل مى‏باشد:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، الحمدللّه الّذى جعل الوقف ذريعة لنيل السّعادات الاُخروية فى دارالقرار والصّلوة والسّلام الاتّمان و الاكملان الاشرفان على سيّدالأنبياء والمرسلين محمّد و آله الطّاهرين الاخيار و بعد فقد وقف هذا المصحف المجيد الّذى لا يأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه تنزيل من حكيم حميد، الحضرت الأمير الجليل عمدة الأجلاّء فى زمانه خليفه شاه قلى مُهردار على المؤمنين المتوطّنين و المجاورين والزّايرين روضة السّيّدة العلّية، العلوية الزّكية الطّاهرة النّقية سليلة ائمّه اطهار ستّى فاطمة بنت الامام الهمام ابى ابراهيم موسى بن جعفر صلوات اللّه و سلامه عليهما و عليها مشروط بأن يكون المصحف الشّريف موضوعا فى داخل قُبّتها الشّريفة و لايخرج منها الى مكان من الأمكنة لايرهن و لابغيره، وقفا صحيحا شرعيا مؤبّدا مخلّدا بحيث لا يورث و لا يباع و لا يرهب و لا ينقل بوجه من الوجوه و لابغير، فمن غيّره او بدّله فانّما اثمه على الّذين يبدّلونه. و كان ذلك فى شهر ربيع الاوّل المنتظم فى سلك شهور سنة ستّ و خمسين و تسعمائة هجرية و الحمد وحده العزيز.»

در اين «وقف‏نامه» ضمن حمد و ثناى الهى، به وقف اين قرآن شريف بر جميع مؤمنان، ساكنان، مجاوران و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام دختر موسى بن جعفر عليه‏السلام اشاره شده است. و تاريخ وقف در انتهاى وقف‏نامه، 956 ق. (همزمان با حكومت شاه طهماسب اوّل صفوى 930 - 984 ق.) تصريح شده است.
پى نوشت‏ها:

1. «مُهردار»: از سمت‏هاى رايج دربار صفوى.

2. «رادّه نويسى»: روشى در تنظيم كتاب است. در گذشته چون شماره گذارى صفحات مرسوم نبوده، اين شيوه رواج داشته است. در اين روش، اوّلين كلمه صفحه ما بعد، در ذيل صفحه ماقبل نيز نوشته مى‏شد تا با كمك آن، ترتيب صفحات مشخّص شده و پشت سر هم قرار گيرد.

تفسیر قرآن در کلام امام هادی(ع)

قرآن کریم در اندیشه، گفتار و کردار پیامبر اعظم و اهل بیت او، تجسم و عینیت تمام یافته و سیره کریمانه و سخنان حکیمانه آنان، مستقیم یا غیر مستقیم، روشنگر کتاب الهی در ابعاد گوناگون آن است. یکی از رسالت‌های مهم امامان معصوم، تبیین احکام و تفسیر قرآن بود. میراث قرآنی ارزشمندی که از حضرت امام هادی(ع) باقی مانده است، از ذخایر عظیم تفسیری معصومان(ع) است.

در این مقاله تفسیر برخی ایات را از منظر ایشان می‌آوریم. اما ابتدا به یکی از مباحث فکری و عقیدتی دوران امام هادی(ع) اشاره می‌کنیم. به گفته محققان، بحث در باب مخلوق بودن قرآن، از اواخر حکومت بنی‌امیه آغاز شد و نخستین بار، جعد بن درهم، معلم مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی، این بحث را مطرح کرد. او این فکر را از ابان بن سمعان و ابان نیز از طالوت بن اعصم یهودی فرا گرفته بود.[1]. گروه معتزله نیز که در مسائل عقیدتی کند‌وکاو عقلی بیش از حدی می‌کردند و این بحث ر در صفات خدا مطرح ساخته بودند، با قدیم بودن قرآن که اشاعره و اهل حدیث از آن جانبداری می‌کردند، به مخالفت برخاستند.

در زمان امام هادی(ع) سخت‌گیری‌ها و اصرار معتزله بر روی مخلوق بودن قرآن، سبب نفرت مردم از آنان شد و متوکل عباسی خود جانب اهل حدیث (اشاعره) را گرفت و مسئله معروف به «محنة القرآن» را خاتمه داد، ولی بحث همچنان رونق داشت و تا مدت‌ها در جامعه اسلامی مطرح بود.[2] امام هادی(ع) مصلحت را سکوت در برابر این بحث و جدال فکری دید و مسلمانان را از چنین مباحث بیهوده‌ای برحذر داشت. ایشان در پاسخ یکی از شیعیان بغداد نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند که در این صورت بزرگ‌ترین نعمت را بر ما ارزانی داشته است، و گر نه هلاکت و گمراهی است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن ( که مخلوق است یا قدیم؟) بدعتی است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریک‌اند؛ زیرا پرسش کننده دنبال چیزی است که سزاوار او نیست و پاسخ دهنده نیز بی‌جهت خود را به زحمت و مشقت می‌افکند که بیرون از توان او است. خالق، جز خدا نیست و به جز او همه مخلوق‌اند. قرآن نیز کلام خداست و از پیش خود اسمی برای آن قرار مده که از گمراهان خواهی گشت. خداوند ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که می‌فرماید: متقیان کسانی هستند که در نهان از خدای خویش می‌ترسند و از روز جزا بیمناک‌اند».[3]
تازه بودن قرآن در همه زمان‌ها

یعقوب بن سکیت نحوی می‌گوید: امام هادی(ع) فرمود:

«إنّ الله تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس، فهو فی کلّ زمان جدید، و عند کلَّ قوم غضّ إلی یوم القیامة؛ خدای سبحان قرآن را برای زمان خاص بدون زمان دیگر، و برای مردمی خاص بدون مردم دیگر، قرار نداده است. از این رو، قرآن تا قیامت در هر زمان نو، و نزد هر ملتی تازه است».[4]
تفسیر ایه شریفه)ام تریدون أن تسألوا رسولکم([5]

حضرت امام حسن عسکری(ع) از امام هادی(ع) نقل می‌کند که فرمود: )ام تریدون(؛ یعنی بلکه‌ ای کفار قریش و یهود! شما از پیامبر خود همان معجزات پیشنهاده شده‌ای را ـ که نمی‌دانید ایا به صلاحتان است یا نه ـ می‌خواهید که قبلاً آن را از موسی خواستند، و به ایشان پیشنهاد کردند، و گفتند که: )لَن نُؤمِنَ لَکَ حتّی نَرَی اللهَ جَهرَةً فأخَذَتْکُم الصّاعِقَةُ([6]؛ ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه شما را فرا گرفت».

)و من یتَبّدلُ الکفر بالایمان(؛ یعنی پس از پاسخ پیامبر(ص) به ایشان که: آن درخواست پیشنهادی به خدا به مصلحتشان نیست، و اگر هم درست ( و مصلحت) باشد، پس از آوردن آن معجزات از سوی خداوند «چنانچه کسی کفر را با ایمان عوض کرد»، یعنی به معجزات ایمان نیاورد یا چون فهمید به مصلحت نیست و باید به همان براهین و معجزات موجود اکتفا کند، قبول نکند و کفر را با ایمان عوض کند، لجاجت ورزد و حجّت راستین حق را نپذیرد، )فقد ضلَّ سواء السبیل(؛ یعنی از راهی که به بهشت می‌رسد، گمراه شده و در راهی که به دوزخ می‌رسد، گام نهاده است...».[7]
تفسیر )میسر(

ابراهیم بن عنبسه به امام هادی(ع) نوشت: چنانچه سرور و مولایم مصلحت بداند، بفرماید که مراد از «میسر» در ایه شریفه )یسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ([8]چیست؟ امام هادی(ع) در پاسخ نوشت: هر چه با آن قمار شود، مَیسِر است و هر مست کننده‌ای حرام است.[9]

تفسیر ایه مباهله[10]

عیاشی نقل کرده است امام هادی(ع) در تفسیر ایه شریفه مباهله فرمود:

«و اگر می‌فرمود: بیایید مباهله کنیم و لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، آنان برای مباهله نمی‌آمدند، و گرنه خدا می‌داند که پیامبرش پیام‌های او را به مردم می‌رساند و دروغگو نیست».[11]
سرزنش تشبیه‌کنندگان

صدوق نقل می‌کند: محمد بن عیسی از امام هادی(ع) درباره ایه شریفه ) وَ الأرضُ جمیعاً قَبْضَتُهُ و یوْمَ القیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْویاتٌ بیمینهٍ([12] پرسیدم. فرمود: خدای سبحان سرزنش کرده کسی را که او را به خلقش تشبیه می‌کند. ایا نمی‌بینی که (در صدر ایه) می‌فرماید: )و ما قدروا الله حق قدره(؛ «و خدا را چنان که شایسته است نشناخته‌اند» که می‌گویند: «تمام زمین در روز قیامت، در قبضه اوست و آسمان‌ها پیچیده در دست راست او»؛ نظیر آنجا که خدای سبحان می‌فرماید: «و خدا را آن چنان که شایسته است، نشناخته‌اند که می‌گویند: خدا چیزی را بر بشری نازل نکرده است». سپس خدای سبحان خود را از قبضه و یمین منزّه می‌شمرد و می‌فرماید: «خداوند پاک و برتر است از آنچه با وی شریک می‌گردانند».[13]

تفسیر )لِیغْفِرَ لَکَ اللهُ مَا تقدَّم(َ[14]

استرآبادی نقل می‌کند: از امام هادی(ع) درباره ایه «تا خداوند از گناه گذشته و اینده تو درگذرد»، پرسیدند. فرمود: پیامبر خدا(ص) کدام گناه گذشته و اینده‌ای دارد؟ این گناهان گذشته و اینده شیعیان علی(ع) است که خدا آن را بر دوش پیامبر(ص) می‌نهد و از همه به خاطر او در می‌گذرد».[15]

تفسیر ایه )یوْمَ یعَضُّ الظّالم علی یدَیه(

علامه مجلسی نقل می‌کند: به متوکّل عباسی خبر دادند که امام هادی(ع) ایه شریفه)یوم یعضُّ الظالم علی یدیه یقول یالیتنی...([16] را بر خلیفه اول و دوم تطبیق می‌کند. متوکل گفت: با او چه کار کنیم؟ گفتند: مردم را جمع کن و از او در حضور مردم بپرس. اگر همان پاسخ را داد، مردم به حسابش می‌رسند، و اگر غیر آن را گفت، نزد یاران خود رسوا می‌شود. متوکّل همه قضات و بنی هاشم و یاوران خود را فراخواند و در جمع آنان از امام هادی(ع) پرسید. آن امام همان فرمود: اینان کسانی هستند که خدا با کنایه از ایشان سخن گفته است و بر ایشان منّت نهاده و عیبشان را پوشانده است. ایا امیر می‌خواهد آنچه را خدا پوشانده، آشکار کند؟ متوکّل گفت: نه، نمی‌خواهم.[17]

تفسیر )تَبَّتْ یدا أبی لَهَبٍ([18]

مجلسی نقل می‌کند که متوکّل روزی یک نویسنده نصرانی به نام ابا نوح را صدا کرد و اطرافیان با کنیه خواندن اهل کتاب را جایز نشمردند. متوکل استفتا کرد و پاسخ‌های گوناگون شنید. از امام هادی(ع) نیز آن را پرسید. امام(ع) در پاسخ نوشت: )بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم تبَّتْ یدا أبی لَهَبً(. متوکل فهمید که جایز است؛ زیرا خدا کافر را با کنیه خوانده است.[19]

فضیلت سوره هَلْ أتی

شیخ طوسی نقل می‌کند که علی بن عمر عطار گفت: در روز سه‌شنبه خدمت امام هادی(ع) رسیدم. فرمود: تو را دیروز ندیدم. عرض کردم: در روز دوشنبه حرکت به سوی مقصد را دوست ندارم. امام هادی(ع) فرمود: ای علی! هر که می‌خواهد خدا او را از شرّ روز دوشنبه حفظ کند، در رکعت اوّل نماز صبح آن، سوره هل أتی را بخواند. سپس امام هادی(ع) ایه )فَوَقاهُمُ اللهُ و شَرَّ ذلکَ الْیوْمِ وَ لقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سروراً([20] را خواندند.[21]

تفسیر)بَلْ هم أضلّ(

شیخ طوسی با سند خود از عبید الله بن محمّد تمیمی نقل می‌کند که گفت: در سامرا از سرورم ابوالحسن امام هادی(ع) شنیدم که می‌فرمود: اراذل و اوباش، قاتلان پیامبران‌اند، و عامّه، نامی است که از عمی (به معنای نابینایی) گرفته شده است و خداوند نخواست ایشان را فقط به چارپایان تشبیه کند؛ از این رو، فرمود: )بل هم اضلّ[22](؛ «بلکه گمراه‌ترند».[23]

پی‌نوشت‌ها

[1] . ر.ک: تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1336ش، ج3، ص214.

[2] . برای آگاهی بیشتر درباره بحث خلق قرآن می‌توانید به منابع ذیل رجوع کنید: تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص306 ـ 312؛ ضحی الاسلام، احمد امین، ط7، قاهره، المکتبة المصریة، ج3، ص 155ـ 207؛ بحوث الملل و النحل، جعفر سبحانی، ط2، قم، لجنة ادارة الحوزة العلمیة، 1411ق، ج2، ص252ـ269.
[3] . التوحید، صدوق، تهران، مکتبة الصدوق، 1387ه.ق، ص224، ح4؛ الأمام الهادی من المهد الی الحد، ص156، ح19؛ انبیاء/ 49: )الّذینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُون(.
[4] . الامالی، شیخ طوسی، ص 580، ح1203؛ بحارالأنوار، ج92، ص15، ح9.
[5] . بقره / 108.
[6] . بقره / 55.
[7] . بحارالانوار، ج17، ص421، ح47؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص120ـ124.
[8] . بقره / 219.
[9] . تفسیر العیاشی، ج1، ص105، ح311.
[10] . ایه مباهله در سوره آل عمران / 61 آمده است: )فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نساءَنا وَ نِساءَکُمْ و أَنْنُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ثُمَّ نََبْتَمِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الکاذبینَ(.
[11] . تفسیر العیاشی، ج1، ص176، ح55؛ بحارالانوار، ج21، ص342، ح9.
[12] . زمر / 67.
[13] . التوحید، صدوق، ص160، ح1، معانی الأخبار، ص14، ح4.
[14] . فتح / 2.
[15] . بحارالانوار، ج24، ص273، ح57؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادی(ع)، ص152.
[16] . فرقان / 27.
[17] . بحارالانوار، ج30، ص246، ح113 و ج50، ص214، ح26.
[18] . مسد / 1.
[19] . بحارالانوار، ج10، ص391، ح4؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادی، ص154.
[20] . انسان / 11
[21]. الأمالی، شیخ طوسی، ص224، ح389.
[22] . فرقان / 44.
[23] . الامالی، شیخ طوسی، ص613، ح 1267؛ بحارالانوار، ج70، ص11، ح12.

امام جواد (ع) پاسدار حریم وحی

طلیعه

حضرت امام محمدتقی علیه‏السلام در دهم ماه رجب سال 195 .ق در مدینه منوّره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت رضا علیه‏السلام و مادر ارجمندش بانویی مصری تبار به نام سبیکه می‏باشد. ریحانه و خیزران از دیگر نامهای مادر امام جواد علیه‏السلام است. حضرت رضا علیه‏السلام در مورد منزلت فرزندش امام جواد علیه‏السلام و مادر مکرمه آن حضرت، به یارانش فرمود: من دارای پسری شده‏ام که همچون موسی علیه‏السلام شکافنده دریاها[ی علم [است و همانند عیسی علیه‏السلام مادری قدسیه و پاکیزه دارد.(1)

پیشوای نهم در سن 7 سالگی به امامت رسید و هفده سال رهبری شیعیان را به عهده داشت. دوران امامت حضرتش با دو نفر از خلفای ستم پیشه عباسی مأمون و معتصم مقارن بود. حضرت جواد علیه‏السلام در داشتن تمام صفات زیبای اخلاقی و انسانی سرآمد خوبان روزگار بود. پارسایی، علم و دانش و بخشندگی‏اش موجب شده بود که با القاب جواد، تقی، مرتضی و منتجب شناخته شود.

امّا در این میان لقب «ابن الرضا» بخاطر شُکوه و جلالت امام رضا علیه‏السلام در میان مردم شهرت بیشتری داشت و حتی بعد از آن حضرت، مردم امام دهم و یازدهم علیهماالسلام را نیز با همین لقب بیشتر می‏شناختند. امام رضا علیه‏السلام هنگام خطاب به یگانه فرزندش، بیشتر، از کنیه «ابو جعفر» ـ که نشانه احترام خاصی است ـ استفاده می‏کرد.(1)

امام محمدتقی علیه‏السلام که در نوجوانی به مقام رفیع امامت نائل شده بود، در سن 25 سالگی و در عنفوان جوانی به دستور معتصم عباسی و توسط همسر بی‏وفایش اُم الفضل (دختر مأمون) در شهر بغداد به شهادت رسید.

حضرت جواد علیه‏السلام از همسر دیگرش، سمانه مغربیه، دارای چهار فرزند پسر، به نامهای: ابوالحسن امام علی النقی علیه‏السلام ، ابو احمد موسی مبرقع، ابو احمد حسین و ابو موسی عمران؛ و چهار فرزند دختر، به نامهای: فاطمه، خدیجه، ام کلثوم و حکیمه بود.(2) حکیمه دختر امام جواد علیه‏السلام همان بانوی با فضیلت و مؤدّب است که در هنگام تولّد حضرت مهدی علیه‏السلام در منزل برادر زاده‏اش امام حسن عسکری علیه‏السلام حضور داشت و به نرجس خاتون یاری می‏کرد.

شایسته‏ ترین ترجمان قرآن

امامان معصوم علیهم‏السلام که بعد از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حجت خدا و جانشین پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به شمار می‏روند شایسته‏ترین ترجمان وحی و آشناترین کس به تفسیر قرآن می‏باشند. بر این اساس اگر بخواهیم کلام وحی را معنا کنیم، اوّل باید به سراغ امامان معصوم علیهم‏السلام برویم.

امیر مؤمنان علی علیه‏السلام فرمود: «این قرآن، خطوطی است که در میان جلد پنهان است، با زبان سخن نمی‏گوید و نیازمند مفسر و ترجمان است... .» و سپس فرمودند: «فَنَحْنُ اَحَقُّ النّاسِ بِهِ؛ ما [امامان معصوم علیهم‏السلام ] برای [تفسیر و ترجمان] قرآن از همه مردم شایسته تریم.»(1)

امام باقر علیه‏السلام در معنای آیه «وَ ما یَعْلَمُ تَأویلَهُ اِلاّ اللّهُ وَالرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(2)؛ فرمود: یعنی «معنی تمام قرآن را جز خداوند و کسانی که راسخ در علم هستند(3) نمی‏دانند.» و امام صادق علیه‏السلام راسخان در علم را چنین معرفی کرد: «نَحْنُ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأویلَهُ؛ ما [اهل بیت] راسخان در علم هستیم و ما تأویل قرآن را می‏دانیم.»

پیشوای پنجم ضمن گفتار روشنگرانه‏ای که در مورد امتیازات اهل بیت علیهم‏السلام بیان فرموده است، به این نکته اشاره کرده، می‏فرماید: «نَحْنُ تَراجِمَةُ وَحْیِ اللّه‏ِ؛(4) ما مترجمان وحی الهی هستیم.» امام صادق علیه‏السلام در معنای آیه: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ»؛(5) «ولی این قرآن آیات روشنی است که در سینه دانشوران [و اهل علم] جای دارد.» فرمود: «مقصود از اهل علم که دانش تفسیر قرآن را در سینه خود جای داده‏اند، امامان معصوم علیهم‏السلام هستند.»(6)

با توجه به نکات فوق در این نوشتار سعی شده است که برخی از نکته‏های تفسیری و مفاهیم قرآنی از سیره و سخن امام جواد علیه‏السلام استخراج شده و به مبلّغان و مخاطبان گرامی عرضه شود، تا با پیروی از شیوه تبلیغی آن حضرت در عرضه مطالب بلند وحیانی، با برخی از معانی آیات الهی نیز آشنا شویم.


ترویج آیات قرآن

حضرت جواد علیه‏السلام بر این باور بود که آیات الهی باید در جامعه فراگیر شود و تمام مسلمانان در گفتار و رفتار و استدلالهای روزمرّه خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت سعی می‏کرد که در گفتگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آیات قرآن استفاده کند. داستان زیر نمونه‏ای از این حقیقت است.

قاسم بن محسن می‏گوید: در سفری که به مکه رفته بودم در راه به شخص ضعیف و مستحقی برخورد کردم، از من چیزی خواست و من هم یک قرص نان به او صدقه دادم، سپس به راه خود ادامه دادم، در راه گردباد تندی وزید و عمامه‏ام را با خود برد. من هر چه تلاش کردم نفهمیدم که به کدام سمت برد. هنگام بازگشت در مدینه به حضور امام جواد علیه‏السلام رفتم، امام به من فرمود: ای قاسم! عمامه‏ات را در راه باد با خودش برد؟ گفتم: بلی. امام به خادم خود فرمود: برو عمامه قاسم را بیاور و او عینا عمامه خودم را برایم آورد. من با شگفتی تمام به حضرت عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! این عمّامه چگونه بدست شما رسید. امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندی صدقه دادی و خداوند احسان تو را پذیرفت و به شکرانه آن، عمامه‏ات را به تو برگرداند. حضرت جواد علیه‏السلام در ادامه سخن خویش این آیه را قرائت کرد: «اِنَّ اللّه‏َ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ»(1)؛ «خداوند متعال مطمئنا پاداش نیکوکاران را ضایع و تباه نمی‏سازد(2).»


کودکی در مسند امامت

روزی علی بن اسباط (یکی از شیعیان کوفی) در دوران کودکی امام جواد علیه‏السلام به حضور آن حضرت شرفیاب شد. او می‏گوید: من دقیقا به قدّ و قامت آن بزرگوار خیره شده و قیافه و حرکات و سکناتش را زیر نظر داشتم تا در موقع مراجعت، شکل و شمایل امام جواد علیه‏السلام را بهتر برای یارانم در مصر نقل کنم. درست در همین هنگام که با این اندیشه به او نگاه می‏کردم، آن حضرت نشست و رو به سوی من کرده و گفت: «ای علی بن اسباط! خداوند کاری را که در مسئله امامت کرده، همانند کاری است که در مسئله نبوت انجام داده است. گاهی در قرآن می‏فرماید: «و آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّا»(3)؛ «ما به یحیای پیامبر علیه‏السلام در دوران کودکی فرمان [نبوت] دادیم.» و گاهی در مورد انسانها می‏فرماید: «حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَةً»(4)؛ «تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلی برسد و به چهل سالگی بالغ گردد.» با توجه به این آیات همانگونه که ممکن است خداوند متعال حکمت را به انسانی در کودکی بدهد، در قدرت اوست که آن را در چهل سالگی بدهد.»(1) و به این ترتیب هر گونه شک و شبهه را در مورد امامتش از ذهن علی بن اسباط زائل نمود.

برای توضیح بیشتر نقل روایتی از امام رضا علیه‏السلام در اینجا مناسب می‏نماید: روزی صفوان بن یحیی به حضرت رضا علیه‏السلام عرضه داشت: قبل از آنکه خداوند متعال فرزندت ـ حضرت ابوجعفر ـ را به شما عطا کند، می‏فرمودید که خداوند به من پسری خواهد بخشید. اینک خداوند متعال او را به شما ارزانی کرد و چشم ما به جمالش روشن شد. حال می‏پرسیم، ـ خدای نکرده ـ اگر خبری شد [و شما از دنیا رفتید!] بعد از شما ما به چه کسی رجوع کنیم؟ امام رضا علیه‏السلام به فرزندش حضرت جواد علیه‏السلام ـ که پیش رویش ایستاده بود ـ اشاره کرد. صفوان بن یحیی با کمال تعجب گفت: ایشان که کودکی سه ساله هستند؟! [چطور می‏شود یک کودک امام باشد؟] امام فرمودند: «وَ ما یَضُرُّهُ مِنْ ذلِکَ شَیْ‏ءٌ قَدْ قامَ عیسی بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ اِبْنُ ثَلاث سِنینَ؛ کودک بودن او در امامتش مشکل ایجاد نمی‏کند، عیسی علیه‏السلام در سه سالگی به حجیّت الهی قیام نموده [و به نبوت رسید].»(2)

علی بن اسباط می‏گوید: روزی به امام جواد علیه‏السلام عرض کردم: ای مولای من! مردم به کوچکی سن شما ایراد می‏گیرند و به این جهت از پذیرفتن امامتتان سر باز می‏زنند. امام در پاسخ فرمودند: چرا آنان این نکته را بر من ایراد می‏گیرند؟ به خدا سوگند! خداوند متعال به پیامبرش صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «قُلْ هذِهِ سَبیلی اَدْعُوا اِلَی اللّه‏ِ عَلی بَصیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»(3)؛ «بگو: این راه من است! من و هر کسی که پیرو من باشد، با بصیرت کامل، [همه مردم را] به سوی خدا دعوت می‏کنیم.»

و غیر از علی علیه‏السلام در اول اسلام کسی از رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیروی نکرد. و آن حضرت در آن هنگام 9 ساله بود و من هم 9 سال دارم.(1) [که با بصیرت کامل مردم را به سوی خدا هدایت می‏کنم؟]


سوگندهای قرآن


یکی از مهمترین عوامل پیشرفت جوامع، سوق دادن افراد آن به سوی علم و دانش و تفکر است. قرآن کریم با شیوه‏های مختلفی انسانها را به تفکر واداشته است. یکی از این شیوه‏ها، سوگندهای آن است. معمولاً امور مقدس و ارزشمند مورد قَسَم قرار می‏گیرند. خداوند متعال در موارد متعددی از کتاب خویش به پدیده‏های طبیعی جهان آفرینش قسم می‏خورد؛ و شب و روز و ستاره و خورشید و ماه و امثال آن مورد سوگند خداوند متعال قرار گرفته‏اند. علی بن مهزیار درباره سوگندهای قرآن از محضر امام جواد علیه‏السلام نکته‏ای را نقل کرده است که قابل دقت و بررسی است. او روزی از پیشوای نهم سؤال کرد: سوگندهای قرآن همانند: «وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشی وَالنَّهارِ اِذا تَجَلیّ وَالنَّجْمِ اِذا هَوی» و نظائر اینها برای چه در قرآن مورد قسم قرار گرفته است؟ امام فرمود: خدای تعالی [برای بیداری انسان و تحریک اندیشه و عقل وی] می‏تواند به هر یک از مخلوقاتش که بخواهد سوگند یاد کند ولی مردم جز به ذات او، به چیز دیگری نباید سوگند یاد کنند.(2)


هدایت گمراهان با آیات الهی


قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زیدیه گرایش داشت، امّا با شنیدن آیاتی از قرآن که امام جواد علیه‏السلام بر وی قرائت کرد، با حقیقت آشنا شده و به امامت امام جواد علیه‏السلام و سائر ائمه اعتقاد پیدا کرد. او در این مورد می‏گوید: من زمانی به مذهب زیدیه تمایل داشتم تا اینکه به بغداد سفر کردم و مدتی آنجا بودم، در همان ایّام روزی در یکی از خیابانهای بغداد، دیدم مردم با شور و شوقِ وصف ناپذیری به یک نقطه معلومی متوجه هستند؛ بعضی می‏دوند، بعضی بالای بلندیها می‏روند، بعضی ایستاده و آنجا را تماشا می‏کنند. پرسیدم: چه خبر است؟

گفتند: ابن الرضا! (حضرت جواد فرزند امام رضا علیه‏السلام ) می‏آید. گفتم: من هم باید او را ببینم. تا آنکه حضرت جواد علیه‏السلام سوار بر قاطر نمایان شد. من همچنان که به او خیره شده بودم، پیش خودم گفتم: خداوند گروه امامیه را از رحمت خود دور کند، آنها اعتقاد دارند که پروردگار متعال، اطاعت این جوان را بر مردم واجب گردانیده است! همین که این اندیشه در ذهن من خطور کرد، آن حضرت راهش را به سوی من کج کرد و رو به من کرده، این آیه را قرائت کرد: «اَبَشَرا مِنّا واحِدا نَتَّبِعُهُ اِنّا اِذا لَفی ظَلالٍ وَ سُعُرٍ»(1)؛ [قوم ثمود گفتند:] آیا ما بشری از جنس خود را پیروی کنیم؟ در این صورت ما در گمراهی و جنون خواهیم بود.»

با شنیدن این آیه ـ که از دل من گواهی می‏داد ـ با خود اندیشیدم که: مثل اینکه او ساحر و پیشگو است که از اندیشه‏های نهانی من خبر می‏دهد؟ حضرت جواد علیه‏السلام دوباره مرا خطاب کرده و این آیه را تلاوت فرمود: «ءَ اُلْقِی الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذّابٌ اَشِرٌ»(2)؛

«آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، بلکه او آدم بسیار دروغگو و خودپسندی است.» وقتی که متوجه شدم حضرت جواد علیه‏السلام واقعا از اندیشه‏های قلبی من خبر می‏دهد و این برای افراد عادی ممکن نیست، فهمیدم که او ولیّ خدا و امام مسلمین است. بعد از آن از مذهب زیدیه دست برداشته، اعتقادم به آن بزرگوار کامل شد و به امامت حضرتش اقرار کرده و اعتراف نمودم که او حجت خدا بر مردم است.(3)


پبامبران مُرسَل

حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‏السلام در تفسیر ذَالْکِفْل ـ که در آیه 48 سوره ص مورد ستایش خداوند قرار گرفته ـ می‏گوید: نامه‏ای به امام جواد علیه‏السلام نوشتم و در آن از نام «ذا الکِفل» و اینکه آیا او پیامبر مرسل بود یا نه؟ پرسش نمودم. امام جواد علیه‏السلام در پاسخ فرمود: خدای متعال یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر فرستاد، و سیصد و سیزده نفر از آنان مرسل بودند و «ذو الکِفل» یکی از آن مرسلین است که بعد از سلیمان بن داود می‏زیست، و در میان مردم مانند داود علیه‏السلام قضاوت می‏کرد و جز برای خدای عزّوجلّ خشمگین نمی‏شد و نام شریف او «عویدیا» بود. او همان است که خدای عزّ وجلّ در کتاب شریف خود از او نام برده و فرمود: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ اِسْمعیلَ وَالْیَسَعَ وَ ذَالْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الاَْخْیارِ»(1)؛ «و در این کتاب به یاد آر «اسماعیل» و «یَسَع» و «ذو الکفل» را که همه از نیکان بودند.»

نامهای خداوند

ابو هاشم جعفری از امام جواد علیه‏السلام سؤال کرد که معنای واحد چیست؟ حضرت پاسخ داد: اجماع و اتفاق زبانهای مردم به یگانگی و وحدانیت خداوند متعال می‏باشد، چون خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّه‏ُ»(2)؛ «و اگر از آنان بپرسی چه کسی آنانرا آفریده است، قطعا همه آنان خواهند گفت: خدا.»(3)وی همچنین معنای صمد را ـ که در سوره توحید آمده است ـ از امام جواد علیه‏السلام چنین نقل می‏کند:«صمد یعنی بزرگی که تمام موجودات عالم در نیازهای کوچک و بزرگ خود به او مراجعه کرده و محتاج اویند.»(4)

مقابله با تحریف کنندگان قرآن

احمد بن محمد بن سیاری(5) حدود صد و هشتاد و هشت روایت در مورد تحریف قرآن نقل کرده است. وی که فردی غیرقابل اعتماد و در نقل احادیث ضعیف و کذّاب می‏باشد مورد قدح امام جواد علیه‏السلام قرار گرفت. آن حضرت احمد سیّاری را ـ که در مورد امامت دچار غلوّ شده بود و احادیثی را در مورد تحریف قرآن جعل می‏کرد ـ در نامه‏های خود تکذیب نموده و ادعاهای او را باطل و بی اساس خواند.(1)

اندیشه‏ های ناب در تفسیر قرآن

امام جواد علیه‏السلام به عنوان پاسدار حریم وحی از تفسیرهای نابجا و غیر عقلانی آیات قرآن جلوگیری کرده و علماء و دانشمندان را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی می‏کرد. در اینجا به دو مورد اشاره می‏کنیم:

1. روزی در مجلس معتصم، برخی از دانشمندان به آیه‏ای استناد کرده و یک حکم شرعی صادر نمودند. امام جواد علیه‏السلام که در آن جلسه حضور داشت خطای آنان را گوشزد نموده و تفسیر صحیح را برای حاضرین ارائه نمود.محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی در تفسیر خود ماجرای آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسی، عواملِ خلیفه عده‏ای دزد را ـ که راههای عمومی در بین شهرها را برای مسافرین و کاروانهای حج نا امن کرده بودند ـ دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگی مجازات آنان خواستار دستور بودند. خلیفه در مورد این حادثه حساس، مجلس مشورتی تشکیل داده و از دانشمندان عصر، کیفیت اجرای حدّ شرعی را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راهکار است، آنجا که می‏فرماید: «اِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللّه‏َ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الاَْرْضِ فَسادا اَنْ یُقَتَّلُوا اَوْ یُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ یُنْفَوْا مِنَ الاَْرْضِ»(2)؛ «کیفر کسانی که با خدا و رسول او به جنگ و محاربه بر می‏خیزند و در روی زمین در اشاعه فساد تلاش می‏کنند، این است که: اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پای آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا اینکه از سرزمین خود تبعید گردند.»آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه، یکی از کیفرهای فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسی در همان جلسه از امام جواد علیه‏السلام

نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهار نظر خودداری کرد، امّا وقتی که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند. استنباط حکم شرعی از این آیه دقت بیشتری می‏طلبد و باید تمام جوانب مسئله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهای مختلف کیفرها فرق می‏کند؛ زیرا این مسئله صورتهای مختلف و احکام جداگانه دارد: 1. اگر این راهزنان فقط راه را نا امن کرده‏اند؛ نه کسی را کشته و نه مال دیگری را به غارت برده‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنای نفی از ارض است. 2. اگر راه را ناامن کرده و افراد بی‏گناهی را کشته‏اند، امّا به مال دیگران تجاوز نکرده‏اند، مجازات آنان اعدام است. 3. اگر امنیت را از راههای عمومی سلب کرده، انسانهای بی‏گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده‏اند، کیفر آنان باید سخت‏تر باشد؛ یعنی اول دست و پایشان را به عکس همدیگر قطع می‏کنند، پس به دار مجازات آویخته می‏گردند.

معتصم این نظریه را پسندیده و به عامل خود دستور داد، طبق نظر امام جواد علیه‏السلام عمل کند.(1)2. زرقان، یکی از دوستان صمیمی احمد بن ابی داود، قاضی بغداد بود. او می‏گوید: روزی دوستم احمد را دیدم که از مجلس معتصم ـ هشتمین خلیفه عباسی ـ می‏آید؛ امّا خیلی افسرده و ناراحت است. گفتم: چرا این قدر ناراحت و افسرده‏ای؟ پاسخ داد: امروز در مجلس خلیفه، ابو جعفر ابن الرضا علیه‏السلام چنان مرا عاجز و درمانده کرد که آرزو کردم، ای کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و مثل چنین روزی را نمی‏دیدم!! گفتم: مگر چه شده؟ گفت: امروز در مجلس خلیفه نشسته بودیم، شخصی را به اتّهام دزدی پیش خلیفه آوردند و او به سرقت اعتراف کرد. در این حال، معتصم به دانشمندان و فقهای مجلس رو کرده و گفت: چگونگی اجرای حدّ الهی بر این دزد را بیان کنید! دست او را چطور قطع کنیم؟من گفتم: دست دزد را باید از مچ قطع کرد. خلیفه پرسید، به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آنکه دست، انگشتان و کف تا مچ را شامل می‏شود و خداوند در آیه تیمّم فرموده: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ اَیْدیکُمْ مِنْه»؛ «[با خاک پاک تیمم کنید و [از آن، بر صورت [پیشانی]و دستها [تا مچ[ بکشید.»بسیاری از علماء در این نظریه با من موافقت کرده و آن را تأیید نمودند. امّا عدّه‏ای دیگر گفتند: باید دست را از آرنج برید. خلیفه پرسید: به چه دلیل؟ گفتند: به دلیل آیه وضو که می‏فرماید:«فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ اَیْدیکُمْ اِلَی الْمَرافِقِ»؛ «[هنگام اقامه نماز] صورت و دستها را تا آرنج بشویید.» خداوند متعال حدود دست را در این آیه تا آرنج معین کرده است. برخی نیز فتوا دادند که: باید از شانه، دست را قطع کرد و استدلال می‏کردند که دست از انگشتان تا شانه را شامل می‏شود.خلیفه با مشاهده اختلاف آراء در میان فقها متحیر شده و به محمد بن علی علیهماالسلام رو کرده و گفت: ای ابا جعفر! در این موضوع شما چه می‏گویید! او پاسخ داد: علماء گفتارهای خود را بیان کردند و شما شنیدید؛ مرا از بازگو کردن نظریّه‏ام معاف بدار! خلیفه گفت: شما را به خدا سوگند نظر خود را در این موضوع بیان کنید.

حضرت جواد علیه‏السلام فرمودند: اکنون که قسم دادی، به ناچار نظر خود را می‏گویم: این حدود که علمای مجلس تعیین کردند صحیح نیست، بلکه باید چهار انگشت او، بدون انگشت ابهام، بریده شود.

خلیفه گفت: دلیل شما برای این مدّعا چیست؟ محمد بن علی علیهماالسلام پاسخ داد:

پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده است: «اَلسُّجُودُ عَلی سَبْعَةِ اَعْضاءٍ: اَلْوَجْهُ وَالْیَدَیْنِ وَ الرُّکْبَتَیْنِ وَالرِّجْلَیْنِ؛ سجده با هفت عضو انجام می‏شود: پیشانی، دو [کف [دست، دو زانو و دو [انگشت ابهام] پا.» ای خلیفه! هرگاه دست را از مچ، یا از مرفق جدا کنند، دیگر دستی برای سجده باقی نمی‏ماند؛ در صورتیکه خداوند متعال در قرآن می‏فرماید: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ»؛ «مواضع سجده مخصوص خداوند است.» و هر چه برای خدا باشد بریده نمی‏شود.

معتصم از این استدلال قرآنی شگفت زده شد و آن را تصدیق نمود. آنگاه دستور داد انگشتان دزد را طبق نظر محمد بن علی علیهماالسلام بریدند.(1)

زرقان در ادامه سخن خود می‏گوید: ابن ابی داود از آن روز به بعد سخت مضطرب و پریشان احوال بود و با خود می‏گفت: چرا نظریه او ـ که قاضی مخصوص خلیفه است ـ پذیرفته نشد، امّا فتوای یک جوان پذیرفته شد و او از شدت حسد بر خود می‏پیچید، تا اینکه بعد از سه روز پیش معتصم رفته و چنین گفت: نصیحت و خیرخواهی امیرالمؤمنین بر من واجب است و من می‏ترسم اگر این سخن را نگفته باشم، در روز قیامت در آتش جهنم بسوزم. پرسید: چه می‏خواهی بگویی؟! ابن ابی داود گفت: وقتی شما مجلسی را مرکب از علماء و فقها تشکیل می‏دهید، تا امر مهمی از امور دینی مطرح شود و در آن مجلس وزراء، امراء، فرماندهان نظامی، صاحب منصبان کشور، دربانان و خدمتگزاران حضور دارند، گفتگوها و مذاکرات این مجلس را مردم در خارج می‏شنوند و به همه جا پخش می‏شود، با این حال شما در چنین جلسه با شکوهی رأی فقها را رد کرده و گفته یک مرد جوانی را می‏پذیرید که عدّه زیادی به امامت او قائل هستند و آنان او را به مقام خلافت شایسته‏تر می‏دانند، این عمل شما موجب می‏شود که جایگاه محمد بن علی علیهماالسلام در میان مردم تقویت شده و حکومت شما تضعیف شود!

هنگامی که خلیفه عباسی سخنان کینه توزانه این قاضی حسود را شنید، رنگش تغییر یافت و به او گفت: خدای متعال به تو جزای خیر دهد که مرا راهنمایی کرده و آگاه ساختی.

سخن چینی ابن ابی داود آنچنان خلیفه را دگرگون کرده و افکارش را پریشان ساخت که به فاصله چند روز امام جواد علیه‏السلام را مسموم کرده و به شهادت رساند.(2)

پی نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 50، ص15.

1. گفتنی است که امام جواد علیه‏السلام پسری به نام جعفر نداشت تا مُکنّی به ابو جعفر باشد، امّا از آنجایی که آن حضرت شباهت زیادی به جدّش امام باقر علیه‏السلام داشت به ابو جعفر ثانی مشهور گردید.
2. منتهی الآمال، ج2، ص 350.
1. نهج البلاغه، خطبه 125.
2. آل عمران/ 7.
3. تفسیر صافی، ج1، ص318.
4. کافی، ج1، ص192.
5. عنکبوت/ 49.
6. تفسیر الصافی، ج1، ص20.
1. توبه/ 120.
2. الخرائج، ج1، ص377؛ کشف الغمه، ج2، ص367.
3. مریم/ 12.
4. احقاف/ 15.
1. کافی، مولد ابی جعفر محمد بن علی الثانی، حدیث 3.
2. المیزان، ج14، ص55.
3. یوسف/ 108.
1. تفسیر قمی، ج1، ص358.
2. المیزان، ج20، ص307.
1. قمر/ 24.
2. همان/ 25.
3. کشف الغمه، ج3، ص216؛ معجم رجال الحدیث، ج15، ص26.
1. المیزان، ج17، ص216، ذیل آیه 48 سوره ص.
2. زخرف/ 87.
3. المیزان، ج18، ص128.
4. المیزان، ذیل سوره توحید.
5. نجاشی در مورد وی می‏نویسد: وی در زمان امام عسکری علیه‏السلام از نویسندگان آل طاهر بود. او دارای اعتقادات فاسد و در نقل حدیث ضعیف می‏باشد. (رجال نجاشی، ص80.) شیخ طوسی نیز احمد سیاری را در کتاب رجال خود، بدون اینکه تأیید یا توثیق نماید، در ردیف راویان امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام به شمار آورده است. (رجال الشیخ، ص 384 و 397.) امّا در کتاب فهرست خویش او را شدیدا تخطئه و تضعیف کرده و به اعتقادات نادرست وی اشاره نموده است. (فهرست شیخ طوسی، ص23.)
1. معجم رجال الحدیث، ج3، ص73.
2. مائده/ 33.
1. تفسیر العیاشی، ج1، ص315.
1. وسائل الشیعه، ج28، ص253.
2. تفسیر عیاشی، ج1، ص319؛ جلوه‏هایی از نور قرآن، ص137.

سيره قرآني امام رضا (ع)

برخورد كريمانه

نويسنده تفسير عياشي در تفسير خود از صفوان نقل مي‌كند: از امام رضا (عليه السلام) اجازه گرفتم تا محمد بن خالد به محضر او شرفياب شود. ضمناً به آن حضرت گفتم كه او دست از گفته‌هاي قبلي خود برداشته و اظهار مي‌دارد كه منظورم از اين ملاقات پيروي از امام است.

امام رضا (عليه السلام) فرمود: او را بياور. وقتي كه فرزند خالد بر امام وارد شد، اظهار داشت: فدايت شوم! بر گذشته پشيمانم و بر نفس خود ظلم كردم.

او به امام عرض كرد: من از گذشته خود استغفار مي‌كنم و دوست دارم عذر مرا بپذيري و گذشته مرا عفو كني .امام فرمود: آري، مي‌پذيرم؛ زيرا اگر نپذيرم، اين كار به معناي از بين بردن زحمات اين و يارانش است (و سپس به صفوان اشاره كرد) و همچنين اين كار مصداق گفته مخالفين است و خداوند به پيامبرش فرمود:


)فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْر(؛[1] «به بركت رحمت الهي نرم و و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراكنده مي‌شدند».

سپس از حال پدرش پرسيد. پاسخ داد كه پدرم از دنيا رفته است. حضرت براي او نيز استغفار كرد.

منظور حضرت امام رضا (عليه السلام) اين بود كه اگر عذر تو را نپذيرم، گفته‌هاي صفوان دربارة ما از بين خواهد رفت و اين دستاويزي براي مخالفين ما نيز خواهد بود و خواهند گفت كه چرا امام شما عذر يك نفر را نپذيرفت.

گمانت را به خدا نيكو كن

محدث قمي در منتهي الامال مي‌نويسد : احمد بن عمر بن ابي شعبه جبلي و حسين بن يزيد معروف به نوفلي گويند كه بر حضرت امام رضا وارد شديم و به او عرض كرديم: ما در گذشته در وسعت رزق و فراخي زندگي بوديم، ليك حال ما دگرگون گشت (يعني فقير شديم). دعا كن كه خداوند حالت قبل را به ما برگرداند.

امام در پاسخ فرمود: مي‌خواهيد چگونه باشيد؟ آيا مي‌خواهيد همانند پادشاهان باشيد؟ آيا خوشحال خواهيد بود كه حالتان همانند طاهر و هرثمه[2] باشد؛ امّا از نظر عقيده بر خلاف آن باشيد كه هم اكنون هستيد؟

عرض كرديم: نه به خدا سوگند هرگز چنين حالتي ما را خوشحال نخواهد كرد، گر چه دنيا و آنچه طلا و نقره در آن است، براي ما باشد.

حضرت فرمود: حق تعالي مي‌فرمايد: )اعْمَلُوا آلَ داوُودَ شُكْرًا وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشّكُورُ(؛[3] آن گاه فرمود : ظن و گمانت را به خدا نيكو كن، و هر كه گمانش به خدا نيكو باشد، خداوند نزد گمانش است. و آنكه به روزي كم راضي شد ، خدا از او عمل كم را قبول مي‌فرمايد، و كسي كه از حلال به كم راضي شد مئونه‌اش هم سبك خواهد شد، و اهل بيت او با نشاط و باطراوت خواهند بود، و خداوند او را به درد و درمان دنيا بينا مي‌كند او را از دنيا به سلامت به سوي دار السلام بيرون مي برد.[4]
استدلال‌هاي فقهي

پيش از ولادت امام رضا (عليه السلام) امام موسي بن جعفر (عليه السلام) درباره‌اش فرمود كه امام صادق (عليه السلام) درباره او گفته: وي عالم آل محمد است.

ابوالصلت گويد: محمد بن اسحاق بن موسي بن جعفر از پدرش نقل كرده كه مي‌گفت پدرم موسي بن جعفر به پسران خود مي‌فرمود: اي فرزندان من، برادر شما علي بن موسي عالم آل محمد است، از او معالم دين خود را سؤال كنيد و سخنان او را حفظ كنيد. همانا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنيدم كه به من مي‌گفت: عالم آل محمد در صلب تو است و اي كاش او را درك مي‌كردم.[5]

آري، امام رضا (عليه السلام) در همه ابعاد، عالم آل محمد بودند؛ چرا كه او بزرگ‌ترين مرجع و پناه علمي تمام علما و فقهاي زمان خود بود و همان گونه كه گفته شد، تكيه گاه امام رضا (عليه السلام) قرآن كريم بوده، بدين معني كه به هر حكمي از احكام فقهي كه اشاره مي‌فرمود به دليل آن يعني كتاب خدا استناد و استدلال مي‌كرد.

مرحوم شيخ حرّ عاملي در كتاب شريف وسائل الشيعه به اين موارد اشاره كرده كه به بخشي از اين استدلال‌ها بسنده مي‌كنيم:

1. درباره تحريم آواز، به اين آيه استدلال مي‌فرمود: )وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتّخِذَها هُزُوًا أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ(.[6]

2. درباره حرمت استفاده از اموال ايتام، به آيه شريفه: )وَ لْيَخْشَ الّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّيّةً ضِعافًا خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتّقُوا اللّهَ(.[7]

3. درباره جواز استفاده پدر از اموال فرزند بدون اذن او، به آيه شريفه )يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثًا وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذّكُورَ(.[8]

4. درباره جواز قبول ولايت از سوي حاكم جائر در حالت ضرورت، به آيه )اجْعَلْني عَلى‏ خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّي حَفيظٌ عَليمٌ(.[9]

5. درباره علت تحريم تعليم سحر و اجرت گرفتن در برابر آن به آيه شريفه )وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ(.[10]

6. به وجوب يقين به خدا در رساندن روزي، به آيه شريفه )وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما(.[11]

7. درباره استحابت عفو و بخشش از ديگري به آيه شريفه )فَاصْفَحِ الصّفْحَ الْجَميلَ (.[12]

8. در وجوب حج فقط براي يك مرتبه به آيه شريفه )فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلّ‏ِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلّهُمْ يَحْذَرُونَ(.[13]

9. درباره استحباب گرفتن سه روز روزه در هر ماه به آيه شريفه )مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها(.[14]

10. در استحباب دادن صدقه از سوي طفل كه او به دست خود صدقه بدهد، به آيه شريفه ) فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ شَرّا يَرَهُ (.[15]

11. در عدم جواز مشاركت دادن ديگري در وضو گرفتن در صورت عدم ضرورت، به آيه شريفه )فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا(.[16]

12. درباره علت وجوب قضا و كفاره روزه اگر بيمار در بين دو رمضان خوب شد و روزه نگيرد، به آيه شريفه )فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكينًا ...(.[17]

13. درباره علت اينكه خمس پيامبر به امامان مي‌رسد، به آيه شريفه )وَ اعْلَمُوا أَنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى(.[18]

14. در بيان علت وجوب تكبير در نماز عيد، به آيه شريفه )وَ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ وَ لَعَلّكُمْ تَشْكُرُونَ(.[19]

15. درباره علت وجوب تحريم صدقة واجب بر اهل بيت به آيه شريفه )إِنّمَا الصّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ(.[20]

16. در بيان علت وجوب زكات به آيه شريفه )لَتُبْلَوُنّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ(.[21]

البته ما در اينجا براي اختصار به وجه استدلال امام رضا اشاره نكرديم و خواننده در صورت تمايل مي‌تواند به منبع استفاده مراجعه بفرمايد.

پاسخ‌هاي قرآني

امام رضا (عليه السلام) در طول زندگي پربركتش با افراد و چهره‌هاي منفي و مثبتي رو‌به‌رو‌ ‌شده و با هر يك به فراخورحالش سخن گفته، و در برابر اظهار علاقه يا جسارت و بي‌ادبي آنها با رعايت آداب الهي و رهنمودهاي قرآني، كريمانه برخورد مي‌كرد.


در نمونه‌هاي زير دقت فرماييد:

1. روشن كردن ابهامات براي بزنطي

حميري در قرب الاسناد از فرزند عيسي از بزنطي نقل كرده كه به امام رضا (عليه السلام) نوشتم: من فردي از اهل كوفه هستم و خود و خانواده‌ام؛ با اطاعت شما به خداي متعال تقرّب مي‌جويم، بسيار اشتياق دارم به ملاقات شما بيايم تا برخي از مسائل دين را از محضرتان بپرسم. ضمناً برخي شنيده‌ها وجود دارد كه گروهي آنها را از شما براي ما نقل كرده‌اند؛ همان افرادي كه گمان كرده‌اند پدرت هنوز زنده است و نيز گمان كرده‌اند كه برخي از پاسخ‌هاي شما به آنها، برخلاف گفته پدرانت بوده است.


امام در پاسخ نامه‌اش چنين نوشت: به نام خدا. نامه‌ات را به من رساندند، در نامه نوشته بودي كه دوست داري به ملاقات من بيايي تا برخي از مسائل برايت روشن گردد. آري بايد خودت بيايي تا پاره‌اي از مسائل را از نزديك با تو در ميان بگذارم. اما اينكه كه گفته شده: چيزهايي از من برايت نقل كرده‌اند كه برخلاف آن است كه از پدرانم رسيده، قسم به جانم كه جز خدا، كران و كوران را نخواهند شنواند و هدايت نخواهد كرد.


خداي مي‌فرمايد: ) مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنّما يَصّعّدُ فِي السّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الّذينَ لا يُؤْمِنُونَ(.[22] )إِنّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنّ اللّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ(.[23] آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه‌اش را براي «پذيرش» اسلام گشاده مي‌سازد و آن كس را كه به سبب اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سينه‌اش را آن چنان تنگ مي‌كند كه گويا مي‌خواهد به آسمان بالا برود. اين گونه خداوند پليدي را بر افرادي كه ايمان نمي‌آوردند، قرار مي‌دهد». و فرمود: «تو نمي‌‌تواني كسي را كه دوست داري، هدايت كني، ولي خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مي كند و او به هدايت يافتگان آگاه تر است».


آنگاه امام رضا (عليه السلام) در نامه خود، به برخي اتهامات كه مخالفان امام يعني واقفيان بر او وارد كرده بودند، اشاره فرمود و به علت مخالفت برخي افراد همچون ابن السراج و ابن ابي حمزه و ديگران اشاره كرد.[24]

2. پاسخ به اتهامات

صدوق در عيون و امالي از ريان نقل مي‌كند كه بر علي بن موسي الرضا (عليه السلام) وارد شدم و به او عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، مردم مي گويند: تو وارد اين امر شدي، با اينكه به دنيا زهد پيشه‌ بودي.


امام (عليه السلام) فرمود: خدا مي‌داند كه از پذيرش اين امر كراهت داشتم، امّا هنگامي كه خود را بين كشته شدن يا قبول كردن ولايتعهدي مخير ديدم، اين امر را اختيار كردم. واي بر آنها! آيا نمي‌دانند وقتي كه ضرورت ايجاب كرد كه يوسف خزائن عزيز مصر را سرپرستي كند، به او گفت: )اجعلني علي خزائن الارض اني حفيظ عليم(.[25] ؛ « مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده كه نگه دارنده و آگاهم». من نيز به حكم ضرورت اين امر را از روي اكراه و اجبار قبول كردم. گذشته از اين من در اين امر داخل نشدم، مگر مانند داخل شدن كسي كه مي‌خواهد از آن خارج شود. پس به خدا شكايت مي‌كنم كه اوست يار من.


همچنين از حسن بن موسي روايت كرده كه اصحاب ما از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده‌اند كه مردي به آن حضرت گفت: اصلحك الله! چرا به سوي اين امر رفتي؟ گويا بر حضرت ايراد گرفته بود.


امام رضا (عليه السلام) به او فرمود: اي مرد، بگو بدانم كدام افضل است: پيامبر يا وصيّ پيامبر؟ در پاسخ گفت: پيامبر أفضل است.


امام فرمود: كدام بدتر است آيا مسلمان يا مشرك؟


گفت البته مشرك بدتر است.


امام فرمود: بدان كه عزيز مصر مشرك بود و حضرت يوسف پيامبر خدا، و امّا مأمون مسلمان و من وصي و جانشين پيامبر، و در عين حال يوسف (عليه السلام) از عزيز مصر خواست كه وي را سرپرست قرار دهد، زماني كه به وي گفت: )اجْعَلْني عَلى‏ خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّي حَفيظٌ عَليمٌ(؛ «و مرا مجبور كردند بر پذيرش ولايتعهدي».[26]

3. پاسخ به برخي از صوفيان

محقق اربلي در كشف الغمه از آبي در نثر الدرر نقل كرده كه گروهي از صوفيان در خراسان بر آن حضرت وارد شدند. آنان اظهار داشتند كه اميرمؤمنان مأمون نظر كرد در آنان كه خداوند آنها را ولي امر قرار داده. از اين رو، به شما اهل بيت نظر كرد و تو را سزاوار تر از ديگري بر مردم دانست و سپس چنين ديد كه خلافت را به تو واگذار كند. امّا امت به فردي نياز دارد كه از غذاهاي سخت استفاده كند و لباس زبر و پشمينه بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عيادت بيماران برود.


راوي مي‌گويد: امام رضا (عليه السلام) كه در آن هنگام تكيه داده بود، با شنيدن اين سخنان از جاي جست و فرمود: حضرت يوسف پيامبر خدا بود، امّا قبايي از ديباج كه به طلا مزين بود، به تن مي‌كرد و بر تكيه گاه‌هاي فرعونيان تكيه مي‌زد و حكم و داوري مي‌كرد.


(واي بر شما) مردم از امام قسط و عدل مي‌خواهند و اينكه اگر سخني گفت راستگو باشد و اگر حكم و داوري كرد، به عدالت رفتار نمايد، اگر وعده دهد، وفا كند؛ چرا كه هرگز خداوند لباس يا عذايي را بر آنان حرام نكرده. سپس اين آيه كريمه را تلاوت فرمود: )قُلْ مَنْ حَرّمَ زينَةَ اللّهِ الّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ([27]؛ «بگو چه كسي زينت‌هاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده و روزي‌هاي پاكيزه را حرام كرده است».[28]

4. استدلال بر فضيلت اميرمؤمنان

از جمله آياتي كه امام رضا (عليه السلام) به آنها استدلال فرموده است، آيه شريفه مباهله است. در گفتگويي كه مأمون با آن حضرت درباره بزرگ‌ترين فضيلت اميرمؤمنان داشت، امام (عليه السلام) به همين آيه استدلال كرد.


صدوق در عيون اخبار الرضا آورده كه روزي مأمون عباسي به امام رضا گفت: مرا به بزرگ‌ترين فضيلت اميرمؤمنان كه قرآن بر آن دلالت دارد، آگاه كن.


امام (عليه السلام) فرمود: همانا آيه مباهله است. خداي جل جلاله ‌فرمود: )فَمَنْ حَاجّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ..([29] ؛ پس رسول خدا(ص) امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را براي مباهله دعوت كرد كه هر دوي آنها فرزندانش بودند و همچنين فاطمه را دعوت كرد كه در آن هنگام وي جزء زنان مورد اشاره آيه بود، و نيز اميرمؤمنان را فرا خواند كه به حكم آيه شريفه، نفس رسول خدا به شمار مي‌رفت.


پس ثابت شد كه هيچ يك از بندگان خدا والاتر از رسول خدا وافضل از او نبوده‌اند و همچنين لازم آمده كه احدي افضل از نفس رسول خدا كه علي بود، به دلالت آية شريفه وجود نداشته باشد.


مأمون گفت: اين استدلال درباره امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) صحيح است، امّا درباره علي (عليه السلام) درست نيست؛ چون ممكن است رسول خدا شخص خود را در حقيقت گفته باشد، نه فرد ديگري را. پس آيه فضيلتي براي اميرمؤمنان نخواهد بود.


امام رضا (عليه السلام) در پاسخ فرمود: اين سخن صحيح نيست؛ چرا كه شخص دعوت كننده همواره غير از خود را دعوت مي‌كند، نه خود را. همان طور كه فرد دستور دهنده، هميشه به ديگري امر مي‌كند نه به خود.] پس اين كه حضرت فرمود: )فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا..(؛ به اين معني نيست كه خودمان را دعوت كنيم[ و وقتي كه رسول خدا فردي غير از اميرمؤمنان را در مباهله فرانخواند، ثابت مي‌شود كه علي همان نفس پيامبر است كه خداوند در قرآن‌به‌آن‌اشاره‌كرده‌است.


مأمون كه از پاسخ امام رضا (عليه السلام) شگفت زده شده بود، گفت وقتي كه جواب آمد، سؤال جايگاه خود را از دست مي‌دهد.[30]

پي نوشت‌ها

1. تفسير عياشي، ج1، ص203.

2. دو نفر از كارگزاران مأمون عباسي بودند.
3. سبا / 13.
4. منتهي الامال، ج2، ص280.
5. منتهي الامال ج2، ص260؛ اعلام‌الهدي،‌ص328.
6. وسائل الشيعه، ج12، ص230.
7. همان، ص181.
8. همان، ص197.
9. همان، ص150 و 147.
10. همان، ص107.
11. همان، ج11، ص159.
12. همان، ج8، ص519.
13. همان، ص7.
14. همان، ج7، ص306.
15. وسائل الشيعه، ج6، ص261.
16. همان، ج1، ص335.
17. وسائل الشيعه، ج7، ص246.
18. همان، ج 6، ص359.
19. همان، ج 5، ص105.
20. همان، ج6، ص359 و360.
21. همان، ج6، ص5.
22. انعام / 125.
23. قصص / 56.
24. قرب الاسناد، ص152؛ بحار الانوار، ج49، ص295.
25. عيون الاخبار الرضا، ج2، ص139؛ علل الشرايع، ج2، ص227.
26. عيون الاخبار الرضا، ج2 ص138.
27. سوره اعراف، آيه 32،
28. كشف الغمه، ج2، ص310
29. آل عمران / 61.
30. الفصول المختاره، ص38؛ بحارالانوار، ج49 ص188.
● منبع: خبرگزاری - فارس

با امام كاظم(ع) در سايه قرآن

آداب تلاوت
1 صداى زيبا و حزن‏ آور

عالم بزرگوار شيخ مفيد(ره) مى‏نويسد: طبق ادله گذشته،آن حضرت دانشمندترين مردم زمانه بود و بيش از همه حافظ كتاب الهى وخوش‏ صداترين آنان در قرائت قرآن بود. هنگام قرائت، آهسته و حزن‏ آور مى‏ خواند ومى ‏گريست و شنوندگان هم گريه مى ‏كردند، اهل مدينه او را «زين المجتهدين‏»مى ‏ناميدند. (1)

در روايتى ديگر آمده است:(و كانت قراته حزنا) يعنى قرائت آن‏حضرت حزن ‏آوربود. (2) به ابرهه مسيحى فرمود: «با كتاب خودت چقدر آشنايى؟ پاسخ ‏داد: به متن و تاويل آن آگاهم، هشام مى‏گويد: حضرت كاظم(ع) شروع كرد به قرائت‏انجيل، آنگاه ابرهه گفت: «حضرت مسيح اين‏چنين مى‏خوانند و جز او هيچ كسى چنين‏نخوانده است و از پنجاه سال پيش تا كنون در جستجوى چنين شخصيتى بودم‏» و دراين هنگام، ابرهه به دست امام مسلمان شد. (3)
2 ترتيل

يعنى حروف كاملا ادا وبيان و وقوف رعايت گردد.

حضرت كاظم(ع) مى ‏فرمايد: از پيامبر اكرم در باره معناى «و رتل القرآن ‏ترتيلا» (4) پرسيدند، در پاسخ فرمود: بينه تبيانا و لا تنثره نثر الرهل و لا تهذه هذالشعر، قفوا عند عجائبه و حركوابه القلوب و لا يكون هم احدكم آخر السوره. (5)

يعنى قرآن را واضح و كاملا روشن‏ بيان كن و حروفش را مانند رمل و شن‏هايى كه باد يكباره مى ‏پاشد بر روى هم نريزو آن را مانند شعرخوانى پشت‏ سر هم و با شتاب مخوان; نزد شگفتيهاى قرآن ‏بايستيد و دلها را با آن تكان دهيد و همت و نظر شما رسيدن به آخر سوره ‏نباشد، يعنى به كيفيت‏ بپردازيد نه به كميت. (6)

3 ارج نهادن به حاملان قرآن

آن حضرت در حديثى از جد بزرگوارش نقل مى ‏فرمايد: خداى تعالى بخشنده است و جودرا دوست دارد و كارهاى عالى را دوست مى‏دارد و از كارهاى پست ناخرسند است وواقعا از احترام به جلال الهى بزرگداشت‏سه گروه است:


الف) ريش سفيد مسلمان،

ب) امام عادل،

ج) آن كسى كه حامل و تسليم قرآن كريم است‏به گونه‏اى كه نه اهل غلو است ونه از بار تكاليفش شانه خالى مى‏كند. (7)

4 اهداى ثواب قرائت‏به معصومان(ع)

على بن‏مغيره به امام كاظم(ع) مى‏گويد:

پدرم از جد شما پرسيد آيا رواست‏شبى يك ختم قرآن بخوانم؟

جد شما فرمود: هر شب. دوباره پرسيد: آيا در ماه رمضان هم؟ جد شما فرمود: درماه رمضان نيز، جدم عرض كرد: بلى هر چه توانستم.

و برنامه پدرم اين بود كه در ماه رمضان چهل بار قرآن را ختم مى‏كرد; و من نيزپس از پدر قرآن مى‏خوانم بيشتر و گاهى كمتر از پدرم، كم و زياديش بستگى داشت‏به اندازه فرصت و فراغت و يا كار و سرگرمى و نشاط و بيماريم و هنگام عيدفطر، قرآنهايى كه خوانده بودم، يك ختمش را براى رسول اكرم(ص) يكى براى‏على(ع)، يكى براى فاطمه(ع) و همچنين براى هر كدام از امامان تا به شما رسيدو يكى هم براى شما قرار مى‏دادم، از هنگامى كه خدا اين بينش و حال را به من‏عنايت كرده است و در سلك پيروان شما قرار گرفته‏ام.

حال آيا براى خودم نيز پاداشى هست؟ حضرت فرمود: پاداش تو آن است كه در قيامت‏با آنها هستى، گفتم الله‏اكبر، آيا چنين اجرى دارم؟ حضرت سه بار فرمود:

بلى. (8)
شيعه و قرائت قرآن

حضرت كاظم به مردى فرمود: آيا دوست دارى در دنيا بمانى؟ پاسخ داد:

بلى، پرسيد: براى چه؟ گفت: به خاطر قرائت قل هو الله احد، آنگاه حضرت ساكت‏شد و پس از زمانى گفت: اى حفص! هركس از دوستان و شيعيان ما بميرد و قرآن راخوب نداند، در عالم برزخ آموزش داده مى‏شود تا خدا به واسطه آن درجه و مقامش‏را بالا ببرد زيرا درجات بهشت‏به قدر آيه‏هاى قرآن كريم است: به قارى گفته‏مى‏شود: بخوان و ترقى كن پس او مى‏خواند و ترقى مى‏كند. حفص گويد:

در عمرم نديدم كسى را كه از امام كاظم (ع) بيشتر خدا ترس و به رحمت‏حق‏اميدوارباشد و قرآن خواندنش همراه با حزن بود و گويا هنگام قرائت‏به شخصى‏خطاب مى‏كند. (9)

پرهيز از بحثهاى بى‏فايده

همچنانكه امروزه، پرداختن به طرح و حل بسيارى از معماهاى قرآنى، وقت‏گير،كم‏فايده و مايه غفلت از اهداف اصلى قرآن كريم است، در گذشته نيز مباحثى‏چون مخلوق بودن يا قديم بودن قرآن، به صورت مشكلى جنجالى درآمده بود ومايه درگيرى و خونريزى‏ها و اتلاف وقت و... مى‏شد. هنگامى كه در اين باره ازامام كاظم(ع) نظرخواهى و گفته شد مردم در اين باره اختلاف دارند برخى‏قرآن را مخلوق مى‏دانند و بعضى غير مخلوق; فرمود: من آنچه را آنان مى‏گويند، نمى‏گويم ولى مى‏گويم: «انه كلام الله‏» قرآن سخن خداست. (10)

اين روش و منش‏بايد سرمشق امروز و هميشه ما باشد، كه از مباحث نظرى بى‏فايده و مشكل‏آفرين‏بپرهيزيم.
عنايت‏به تفسير قرآن

به جاست كه قارى به معنى و تفسير هم توجه نمايد، در سخنان امام كاظم(ع)مواردى از تفسير آيات بيان شده مثلا «توبه نصوح‏» در آيه‏«يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبه نصوحا» (11) را چنين تفسيرمى‏فرمايد: بنده به درگاه خدا توبه مى‏كند و ديگر برنمى‏گردد و توبه نمى‏شكند وبراستى كه محبوبترين بندگان خدا در پيشگاه حق، فريب خوردگان‏توبه‏كننده‏اند. (12)

تفسير واژه‏هاى مشكل

در تفسير «الذين هم عن صلاتهم ساهون‏» (13) سهو در نماز را تضييع‏نماز مى‏داند. (14) و يا در تفسير «الله الصمد» (15) مى‏فرمايد: «الصمد الذى‏لا جوف له‏» (16) يعنى صمد كسى است كه توخالى نيست; بديهى است كه اجسام همه‏توخالى و داراى هسته مركزى و پروتون هستند، و طبق اين تفسير صمد يعنى غيرمادى و غير جسم.

بيان مصداق و مورد آيه

شان نزول و يا روشن‏ترين مصداقهاى برخى آيات، در سخنان امام بيان شده‏است مثل مصداق «ماء معين‏» كه منظور از آن غيبت‏حضرت مهدى امام زمان(ع)است. در اين آيه از انسان سؤال شده: «قل ارءيتم ان اصبح ماوكم غورا فمن‏ياتيكم بماء معين‏» (17) يعنى بگو: به من خبر دهيد، اگر آب شما فرو رود،چه كسى آب روان برايتان خواهد آورد؟

و در توضيح «فجار» در آيه: «كلا ان كتاب الفجار لفى سجين‏» (18) مى‏فرمايد:

بدكاران و فاجران كسانى هستند كه در حق ائمه (عليهم السلام) نافرمانى و برآنان قلدرى كردند. (19) گفتنى است كه بيشترين تفسيرهاى آن بزرگوار در شرح‏آيه‏هايى است كه در اثبات امامت و رهبرى و يا بيزارى و مذمت منحرفان از امامت‏ نازل شده است.

در معرفى مهم‏ترين مصداق منافقان، كسانى را نشان می‏دهد كه به ولايت حضرت‏ على(ع) ايمان نمی آوردند، قرآن كريم مى ‏فرمايد:

«هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى‏گويند:

«ما شهادت مى‏دهيم كه يقينا تو رسول خدايى‏» خداوند مى‏ داند كه تو رسول اوهستى، ولى خداوند شهادت مى ‏دهد كه منافقان دروغگو هستند...» (20)

اين به خاطرآن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند از اين‏رو بر دلهاى آنان مهرنهاده شده و حقيقت را درك نمى‏كنند. امام(ع) مى‏فرمايد: منظور منافقانى است كه‏نخست ايمان آوردند به رسالت پيامبر(ص) و سپس به ولايت‏ حضرت على(ع) وصى آن‏حضرت كفر ورزيدند.

ثواب تلاوت

در سخنان امام(ع) ثواب و آثار تلاوت بسيارى‏از آيه‏ ها و سوره ‏ها بيان شده كه نمونه ‏هايى را مرور مى ‏كنيم:

1 هرگاه از چيزى ترسيدى صد آيه از هر جاى قرآن كه خواستى، بخوان، آنگاه‏ سه بار بگو: اللهم اكشف عنى البلاء. (21) 2 امام كاظم(ع): نسيم رحمت الهى در هر روز جمعه هزار بار مى‏وزد، و به هربنده‏اى هر چه خدا بخواهد مى‏دهد پس هر كه بعد از عصر جمعه صد بار سوره قدر رابخواند خداوند آن هزار رحمت و همانند آن را به او مى‏بخشد. (22)
پى‏نوشت‏ها:

1 ارشاد مفيد، ص 235; بحارالانوار، ج 48، ص 102.

2 كافى، ج 2، ص‏606، به نقل از مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص 11.
3 بحارالانوار، ج 48، ص 104.
4 سوره مزمل، آيه 4.
5 بحارالانوار، ج‏76، ص‏63; مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص 44.
6 مسند الامام الكاظم(ع)، ص 44، نقل از بحارالانوار، ج 92، ص 215.
7 بحارالانوار، ج 92، ص 184.
8 كافى، ج 2، ص 418; مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص 98.
9 همان، ص‏606; نقل از مسند الامام الكاظم(ع)، ص 11.
10 توحيد صدوق، ص 224; مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص‏7.
11 سوره تحريم، آيه‏77.
12 تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 374; مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص 42، بااندكى تفاوت.
13 سوره ماعون.
14 مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص‏47.
15 سوره توحيد.
16 مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص 48.
17 سوره ملك، آيه 30.
18 سوره مطففين، آيه 8.
19 مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 352، نقل از مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص‏46.
20 سوره منافقون، آيه‏3 1.
21 مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص‏559، نقل از مسند الامام الكاظم(ع)، ص 41.
22 ثواب الاعمال، ص‏157، نقل از مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص 11.
23 امالى صدوق، ص 361، نقل از مسند الامام الكاظم(ع)، ج 2، ص‏9.

سیره قرانی امام جعفر صادق (ع)

مدخل

بر اساس نقل روايات صحيح و معتبر، پيامبر خدا(ص) براي امت اسلامي دو چيز گران بها و ارزشمند به عنوان يادگار و وديعه تا روز قيامت گذاشت که عبارت‌اند از: قرآن و عترت آن حضرت. بدون شک اين دو چيز گران بها، سخت مورد علاقه و محبت رسول خدا بودند و آن حضرت براي رساندن آنها به سر حد منزل، تلاش‌هاي فراواني کرده و طبعاً نگران بود که امت پس از او بهاي لازم را به اين دو ندهند و قرآن را مهجور و عترت را رها کنند. از  اين رو، در حال حيات خويش پيوسته از قرآن و عترت و احترام به آنها سخن گفت. دليل اين همه  اصرار، اين بود که «قرآن» کتاب خدا و  برنامه هدايت انسان‌ها و «عترت» نگهبان کتاب الهي و مفسر آن است.

امام صادق(ع) خود يکي از همان عترت پاک رسول خدا است؛ کسي که هم عالم به قرآن بود و هم عامل به آن. بدين جهت، چهره قرآني اين امام معصوم را در نوشتاري کوتاه تقديم علاقه‌مندان مي‌کنيم، به اميد قبولي در درگاه احديت.
يک: سيماي قرآني

طبق فرموده پيامبر(ص)، دو يادگار هستند که تا روز قيامت از يکديگر جدا نمي‌شوند: يکي، قرآن و دومي، عترت پيامبر.[1] اين دو يادگار، يادآور علوم تمام پيامبران الهي‌اند و همه چيز در نزد آنهاست. امامان، آگاهان از حقايق کتاب الهي و راسخان در علم و وارثان اسرار عالم هستي بوده‌اند. امام جعفر صادق(ع) يکي از آنان است که وارث علم کتاب، سينه‌ اش گنجينه اسرار قرآني و وجود مقدسش آميخته با قرآن کريم بود. بدين جهت، هر کس به چهره‌ امام صادق مي‌نگريست، قرآن در نظرش تجلي مي‌کرد و هر گاه قرآن را مي‌ديد، امام صادق(ع) در خاطرش جلوه مي‌نمود. او با آيات قرآن سخن مي‌گفت، با قرآن استدلال مي‌کرد، و سکوتش تفکر در قرآن بود.

با مطالعه نکات و احاديث زير مي‌توانيد به اين حقيقت پي‌ببريد.
1. ريشۀ قرآني

امام صادق(ع) مي‌فرمود: اي مردم! هر موضوعي که از طرف من به شما رسيد، آن را بر قرآن تطبيق کنيد. اگر موافق قرآن است، بدانيد از سوي من است و اگر مخالف قرآن است، بدانيد که من آن را نگفته‌ام.[2]

و فرمود: هر حديثي که موافق قرآن نيست، بي‌پايه است.[3]

و فرمود: اگر از ما به دست شما حديث و روايتي رسيد که بر آن شاهدي از قرآن کريم يا سخن پيامبر(ص) يافتيد، آن را قبول کنيد و اگر نه، به هماني که آن را براي شما آورده، برگردانيد که  او به آن سزاوارتر است.[4]

2. تمام قرآن در کف

عبد الاعلي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم که مي‌گفت: به خدا سوگند! من کتاب خدا را از آغاز تا پايان مي‌دانم. گويي همه قرآن در کف دست من است. در قرآن خبرهايي مربوط به آسمان و زمين موجود است و آنچه واقع شده يا واقع خواهد شد، در آن آمده است. خدا مي‌فرمايد: )فيه تبيان کل شي(؛ «در آن، بيان همه چيز است».[5]

3. سينه امام، گنجينه قرآن

عبد الرحمن بن کثير از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود: قرآن مي‌گويد: «آن کسي که نزد او علمي از کتاب بود، گفت: من تخت بلقيس را پيش از آنکه چشم به هم بزنيد، حاضر مي‌کنم». آنگاه امام انگشتان خود را باز کرد و بر سينه خود گذارد و فرمود: به خدا سوگند! علم همه کتاب نزد ماست.[6]

آن حضرت به اسماعيل بن جابر فرمود: خداوند حضرت محمد را به عنوان پيامبر فرستاد و هيچ پيامبري پس از او نيست، و قرآن را بر او نازل کرد و بدين وسيله تمام کتاب‌ها را به آن ختم کرد. پس هيچ کتاب ديگري بعد از قرآن نمي‌باشد. خداوند در قرآن، حلالش را حلال و حرام را در آن حرام فرموده. پس حلال خدا تا روز قيامت حلال و حرامش حرام خواهد بود. و در قرآن اخبار پيشينيان و اخبار آيندگان و اخبار بين اين دو وجود دارد. سپس دست به سينه خود گذارده، فرمود: ما تمام آن را مي‌دانيم.[7]
4. قرآن، منشأ تمام دانسته‌هاي امام

عبد الاعلي و عبيدة بن  بشر گويند: بي‌آنکه کسي از امام صادق(ع) سؤالي کرده باشد، خود شروع کرده و فرمود: به خدا سوگند! من آنچه را که در آسمان‌ها و زمين است، مي‌دانم و نيز آنچه را که در بهشت و جهنم مي‌گذرد و هر چه را که اتفاق  افتاده و اتفاق خواهد افتاد تا روز قيامت، همه آنها را مي‌دانم. سپس سکوت کرد. آنگاه لب به سخن گشوده، فرمود: آري، همه آنها را از کتاب خدا مي‌دانم. به آن چنين نگاه مي‌کنم. و دست خود را باز کرد و فرمود: خداوند مي‌فرمايد: )فيه تبيان کل شي(.[8]

گويا امام صادق(ع) اين جمله را از فرمايش خدا در قرآن مجيد: )و نَزَّلنا عليک الکتاب تبياناً لکل شي(،[9] اقتباس فرموده است.
دو: سيرۀ عملي امام

به گفته مالک بن انس و ديگران، هيچ گاه امام جعفر صادق(ع) جداي از قرآن ديده نشد. مالک گويد: من، جعفر بن محمد را بارها مي‌ديدم که تبسم‌هاي نمکين نقش لبان او بود. هر گاه از پيامبر(ص) نزد او نام ‌مي‌بردند، ناگهان از احساس عظمت پيامبر، چهرۀ او زرد مي‌گشت. من هرگز نديدم که او حديثي از پيامبر نقل کند، مگر اينکه قبلاً وضو مي‌گرفت. من برخي اوقات با او رفت و آمد مي‌کردم و او را در يکي از سه حال مي‌ديدم: يا نمازمي‌گزارد و يا ساکت بود و يا قرآن مي‌خواند، و هرگز چيز غير مفيدي به زبان جاري نمي‌ساخت. از بندگان خدا بود که از او مي‌ترسيد.[10]

با اين وصف، مي‌توان گفت امام صادق(ع) عاشق و شيفتۀ کتاب خدا بود و در تمام زندگي و عمر خود به اشکال مختلف قرآن را محور زندگي خود قرار داده بود؛ اگر چه در برخي از مقاطع زندگي‌اش از مورخان چيزي دربارۀ زندگي قرآني‌اش نقل نشده است.

اينک نمونه‌هايي از فرازهاي زندگي او را از نظر مي‌گذرانيم:

1. خواندن دعا پيش از تلاوت قرآن

امام(ع) پيش از آنکه قرآن را شروع کند، نخست اين دعا را مي‌خواند:

بار خدايا، پروردگارا! سپاس از آنِ تو است. تويي يگانه در توانايي و سلطنت استوار، و از آن توست سپاس، تويي برتر به عزت و کبريا و فراز آسمان‌ها و عرش بزرگ.

پروردگار ما! سپاس از آن تو است. تو خود همه چيز را به ذات خود، داني و هر دانشمندي به درگاهت نيازمند است. پروردگار ما! از آن توست سپاس، اي فرود فرستندۀ آيات و ذکر عظيم، پروردگار ما! از آن تو است سپاس، بدانچه آموختي از حکمت و از قرآن بزرگوار و روشنگر.

بارالها! تويي که پيش از اظهار شوق، آن را به ما آموختي و سودش را نجسته، آن را به ما ياد دادي. بار خدايا! در صورتي که اين خود منت و فضل و جود و لطف است نسبت به ما و رحمت است براي ما و امتناني است بر سر ما بي‌جنبش و چاره‌جويي و توانايي از طرف ما.

بارخدايا! پس خوب خواندن آن و نگه داشتن آياتش را نزد ما محبوب ساز و ايمان به متشابه و عمل به آيات محکم آن  را به وسيله تأويل و رهيابي در تدبير و بينايي در پرتوش به دل ما افکن.

بارخدايا! چناني که آن را درمان براي دوستانت نازل کردي و وسيله بدبختي دشمنانت ساختي  و آن را نابينايي نافرمانان و روشني فرمان‌برانت قرار دادي.

بار خدايا! آن را براي ما در برابر عذابت دژي ساز، و پناه‌گاهي در برابر خشمت، و وسيله‌اي براي جلوگيري از نافرماني‌ات، و نگهباني براي بدخواهي‌ات، و راهنمايي به فرمانبري‌ات، و نوري در روز ملاقات قرار ده تا بدان ميان خلق تو پرتوي بيابيم و به وسيله آن از صراط تو بگذريم و به بهشت تو راه بريم.

بارخدايا! به تو پناه مي‌بريم از شقاوت و جفاکاري در تحمل آن، و کوري از به کاربستن آن، و تخلف در حکمش، و گردن فرازي از توجه بدان، و کوتاهي در برابر حق آن.

بارخدايا! سنگيني آن را به کمک خود بردار، و مزدش را بر ما لازم شمار، و شکر و قدرداني از آن را بر ما بگمار، و ما را داعي و حافظ آن ساز.

بار خدايا! ما را پيرو حلال آن، و کنارجوي از حرامش، و برپادارنده حدودش، و پرداخت کننده مقرراتش گردان.

بارخدايا! خواندنش را به کام ما شيرين گردان، و در قيام بدان ما را نشاط بخش، و در ضمن مرتب خواندن و حسن تعبير از آن دل ما را ترسان ساز، و نيروي به کار بستن آن را در هر آن از شب و روز به ما عطا کن.

بارخدايا! به دل ما هوشي بده در برابر شگفتي‌هاي بي پايان قرآن، و لذتي در زمزمه کردن با آن، و عبرتي در زمان شرح و بيان معاني آن، و سود روشني در هنگام فهم جويي آن.

بار خدايا! به تو پناه مي‌بريم از اينکه قرآن برايمان دلچسب نباشد و از اينکه آن را بالش خواب خود کنيم و پشت سراندازيم، و به تو پناه مي‌بريم از قساوت خود در برابر آنچه ما را پند دادي.

بار خدايا! ما را سود بخش بدانچه در قرآن از آيات خود بازگو کردي، و ما را يادآور ساز بدانچه از مثل‌ها که در آن آوردي، و با تأويل آن بدکرداري‌هاي ما را جبران کن، و به وسيله آن مزد کردار نيک ما را چند برابر ساز، و درجات ما را بدان بالا بر، و با آن پس از مرگ مژده به دهان ما گذار.

بارخدايا! آن را توشه‌اي ساز براي ما که در موقع وقوف در برابرت نيرومند شويم،  و راه روشني که از آن به سوي تو پوييم، و دانش سودمندي که بدان شکر نعمت جوييم، و خشوع با حقيقتي که نام‌هاي مقدست را بدان منزه دانيم؛ زيرا تو بدان بر ما حجتي آوردي که راه عذر را بر ما بستي و به وسيله آن نعمتي به ما ارزاني داشتي که زبان شکر ما از آن کوتاه است...

بارخدايا! آن را براي ما شفيع روز قيامت خودساز، و ساز و برگ روز بر فراز شدن، و وکيل مدافع روز قضاوت، و نور در روز ظلمت، روزي که نه زميني باشد و نه آسمان، روزي که هر کس بدانچه براي آن کوشيده، مزد گيرد.

بارخدايا! آن را در روز تشنگي وسيله سيرابي و نور روز پاداش ما گردان در برابر آتش سوزان و بي‌ترحم بر هر که به جانش افروخته و به سوزش شعله‌ور گردد.

بارخدايا! قرآن را در ميان مردم برهان ما ساز در روزي که همه  اهل آسمان‌ها و زمين گرد آيند.

بارخدايا! ما را به مقامات شهيدان راه بده و زندگي سعادتمندان و رفاقت با پيامبران را؛ زيرا تو شنوندۀ دعايي.[11]

2. بيهوشي در حال تلاوت قرآن

علامه مجلسي مي‌نويسد: روايت شده، هر گاه مولاي ما امام صادق(ع) در نماز خويش قرآن مي‌خواند، يک باره از هوش مي رفت؛ زماني که به هوش مي‌آمد، از او علت بيهوشي را پرسيدند. حضرت در پاسخ فرمود: آن قدر آيات قرآن را تکرار کردم تا به حالتي رسيدم که گويا آن آيات را از زبان فرستنده‌اش مي‌شنوم.[12]

3. خواندن سوره توحيد و يس، پيش از حرکت

داود رقي گويد: در خدمت امام صادق(ع) بودم، جواني در حالي که مي‌گريست، وارد شد. وي اظهار داشت نذر کرده بودم که با همسرم حج بگزارم. زماني که به مدينه رسيدم، از دنيا رفت. امام فرمود: برگرد که وي نمرده است. آن جوان از محضر امام بيرون رفت و شاد و خندان برگشت و گفت: بر او وارد شدم؛ در حالي که نشسته بود.

امام به داود فرمود: آيا ايمان نداري؟ گفتم: آري، اما مي‌خواهم مطمئن شوم.

داود گويد: وقتي که روز ترويه رسيد، امام به من فرمود: شوق خانه خدا را دارم.

عرض کردم: آقاي من! اين عرفات است.

امام فرمود: اگر نماز عشا را خواندي، شتر مرا آماده کن.

داود گويد: امام بيرون آمد و نخست )قل هو الله  احد( و سوره «يس» را خواند، آن گاه سوار بر شتر شده، مرا پشت سر خويش سوار کرد. پس شبانه حرکت کرديم... با طلوع فجر امام از جاي برخاست و پس از اذان و  اقامه، مرا در طرف راستش قرار داد و در رکعت اول، سوره حمد و ضحي را خواند و در رکعت دوم، سوره حمد و )قل هو الله احد( را تلاوت فرمود. سپس قنوت  خواند و سلام داد و نشست.

آفتاب که طلوع کرد، آن جوان به همراه همسرش از کنار ما گذشتند و زماني که چشم آن زن به  امام صادق(ع) افتاد، به همسر خويش گفت: اين همان کسي بود که نزد خداوند شفاعت کرد تا زنده شوم.[13]

4. آغاز نامه‌ها به نام خدا

از ديگر سيره‌هاي امام صادق(ع) اين بود که نامه‌هاي خود را به نام خداوند متعال آغاز مي‌کرد.

هشام بن حکم گويد: يکي از بزرگان اهل جبل، همه ساله در ايام حج خدمت امام جعفر صادق(ع) شرفياب مي‌شد. ايشان نيز او را در يکي از منازل خويش در مدينه جاي مي‌داد. سال‌ها بر اين منوال مي‌گذشت تا مبلغ ده هزار درهم به امام داد تا خانه‌اي برايش خريداري کند. پس از مراسم حج و بازگشت به مدينه، به امام عرض کرد: فدايت گردم! آيا براي من خانه‌اي تهيه کردي؟ امام در پاسخ فرمود: آري. و سپس قباله‌اي را به  او نشان داد که در آن نوشته شده بود:

«به نام خداوند بخشايشگر مهربان. اين چيزي است که جعفر بن محمد براي فلاني خريداري کرده: خانه‌اي در بهشت که حد و مرزش ]و همسايگانش[ از يک سو، رسول خدا و از سوي ديگر، اميرمؤمنان و از جهت ديگر، حسن بن علي و از ديگر سو، حسين بن علي است».

چون آن شخص دست نوشته‌ امام را خواند، گفت: به راستي که رضايت دادم، خداوند مرا فداي تو گرداند.

سپس امام فرمود: من آن مبلغ را بين فرزندان حسن و حسين8 تقسيم کردم و از خدا خواستار قبولي و پاداش بهشتي براي تو هستم.

هشام گويد: آن شخص به ديار خود بازگشت و آن قباله را نيز با خود برد. او پس از مدتي بيمار شد و چون خود را در آستانه مرگ ديد، بستگان خويش را جمع کرد  و آنها را سوگند داد که آن قباله را  همراهش دفن کنند. آنها نيز به وصيتش عمل کردند و روز ديگر که به زيارت قبرش رفتند، همان قباله را روي قبر يافتند؛ در حالي که در آن نوشته شده بود:

«جعفر بن محمد به وعده خود وفا کرد».[14]

همچنين در نامه‌اي که به نجاشي ـ حاکم اهواز ـ نوشت، باز هم در ابتداي نامه، نام خدا را برد.[15]

آن حضرت پيش از دعا نيز نام خدا را بر زبان جاري مي‌ساخت.[16]

5. استشفا به آيات

گاهي هم حضرت امام صادق(ع) با تلاوت برخي آيات قرآن مجيد از خداوند طلب شفا براي برخي بيماران مي‌کرد و به برکت خواندن آيه مورد نظر، آن فرد بيمار شفا مي‌يافت.

معاوية بن وهب گويد: فرزند فردي از اهل مرو، سردرد گرفته بود. او به خدمت امام صادق(ع) شکايت کرد. امام فرمود: او را نزديک بياور. پس امام دست مبارک خود را بر سر بيمار کشيد و اين آيه مبارکه را خواند:

)إِنّ اللّهَ يُمْسِكُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِه(ِ[17]؛

«محققاً خدا آسمان‌ها و زمين را از اينکه نابود شود، نگاه مي‌دارد و اگر رو به زوال نهند، جز او هيچ کس آنها را نمي‌تواند حفظ کند». پس به اذن خدا، شفا يافت.[18]
سه: به کارگيري دستورهاي قرآن

سيماي قرآني امام جعفر صادق(ع) به خوبي نشان دهنده اين بود که چگونه امام از اين کتاب الهي پاسداري مي‌کرد و حرمتش را  ارج مي‌نهاد. در دعايي که پيش از قرائت قرآن مي‌خواند، درخواست‌هاي عاجزانه او را ديديد و از اين رو، مي‌توان به قطع و يقين گفت امام صادق(ع) عالي‌ترين و کامل‌ترين  شخصيت در عمل به قرآن مجيد بود و ديگران را نيز از اين بهره وري بي‌نصيب نمي‌گذاشت و نمونه‌ آن در زندگي آن حضرت فراوان به چشم مي‌خورد. به عنوان مثال،  امام بزرگوار به توصيۀ قرآني «صله رحم» به شدت عمل مي‌کرد و با استدلال به آيات مربوط، اين امر خدا پسندانه را در جامعه اسلامي رواج مي‌داد.

1. صله رحم، حسابرسي را سبک مي‌کند

اربلي در کشف الغمه از حافظ عبدالعزيز بن الأخضر نقل کرده: وقتي بين امام جعفر صادق(ع) و عبدالله بن حسن در وسط روز سخناني رد و بدل شد، عبدالله به درشتي با امام سخن گفت و از يکديگر جدا شدند. هر دو به مسجد رفته، بار ديگر همديگر را بر در مسجد ملاقات کردند. امام صادق(ع) به عبدالله بن حسن فرمود: اي ابامحمد! چگونه روز را به شب رساندي؟ عبدالله با حالت عصبانيت گفت: به خير و خوشي.

امام صادق(ع) فرمود: اي ابا محمد! آيا مي‌داني که صلۀ رحم، حساب را تخفيف مي‌دهد؟

عبدالله گفت: پيوسته چيزي مي‌گويي که ما آن را نمي‌دانيم.

امام فرمود: من بر تو قرآن مي‌خوانم.

عبدالله گفت: اين را قرآن گفته است؟!

امام فرمود: آري.

عبدالله گفت: آن را بخوان.

امام فرمود: خداي عزوجل مي‌فرمايد:

)وَ الّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ(؛[19]

«و آنها که پيوندهايي را که خدا دستور به برقراري آن داده، برقرار مي‌دارند و از پروردگارشان مي‌ترسند و از بدي حساب روز قيامت بيم دارند».

عبدالله ـ با شنيدن اين آيه، متنبه شده ـ گفت: از اين پس، هرگز مرا قاطع رحم نخواهي ديد.[20]

2. يک آيه، مرا به شدت نگران کرد

صفوان جمّال گويد: روزي بين امام جعفر صادق(ع) و عبدالله بن حسن گفتگويي شد که مردم از سر و صداي آن دو جمع شدند. پس شب را به همان حالت سپري کردند.

صفوان گويد: براي حاجتي صبح زود بيرون رفته بودم که امام را بر در خانه عبدالله بن حسن ديدم که به کنيز عبدالله مي‌گفت: به ابومحمد بگو تا بيايد. عبدالله بيرون آمده، اظهار داشت يا اباعبدالله! براي چه در اين صبحدم آمده‌اي؟ امام فرمود: من ديشب آيه‌اي در کتاب خدا خواندم که به شدت مرا مضطرب و نگران کرده است.

عبدالله گفت: آن آيه کدام است؟

امام صادق(ع) فرمود: فرمودۀ خداوند عزوجل:)وَ الّذينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ( [21].

عبدالله گفت: راست گفتي. گويا هرگز چنين آيه‌اي را در کتاب خدا نخوانده‌ام. پس يکديگر را در آغوش گرفتند و گريستند.[22]

3. بوي بهشت به مشام قاطع رحم نمي‌رسد

سالمه، پيشکار امام صادق(ع) نقل مي‌کند: به هنگام احتضار امام، نزد آن حضرت بودم که وي بيهوش شد و زماني که به هوش آمد، فرمود: به حسن بن علي بن علي بن حسين ـ معروف به افطس ـ هفتاد دينار بده. و همچنين به فلان شخص و فلان فرد، مقداري را معين کردند که به آنها نيز بدهم. به ايشان عرض کردم: آيا به مردي عطا مي‌کني که با چاقو به شما حمله کرد و مي‌خواست شما را به قتل برساند؟!

حضرت در پاسخ فرمود: مي‌خواهي از آن کساني نباشم که خدا درباره‌شان فرموده: «و آنهايي که پيوندهايي را که خدا دستور به برقراري آن داده، برقرار مي‌دارند و از پروردگارشان مي‌ترسند و از بدي حساب روز قيامت بيم دارند»؟

آري، اي سالمه! خداوند بهشت را آفريد و آن را خوشبو گردانيد و بوي بهشت از راه هزار ساله به مشام مي‌رسد، ولي آن کسي که عاق والدين شده و يا قاطع رحم است، به مشامش نخواهد رسيد.[23]

چهار: احترام فوق العاده به قرآن

امام صادق(ع) علاوه بر احترام فوق العاده‌اي که به قرآن کريم مي‌گذاشت، با بيان برخي روايات، به تبيين عظمت قرآن در جامعه مي‌پرداخت و از همگان مي‌خواست تا از اين نعمت بزرگ کاملاً قدرداني کنند و چنان که شايسته است، آن را  محترم شمارند.

امام(ع) میفرمود: هر گاه خداوند اولين و آخرين را ]در قيامت[ جمع کند، در اين هنگام شخصي که در زيبايي همانند او ديده نشده، وارد خواهد شد و چون نگاه مؤمنان به آن افتد، مي‌گويند: اين از ماست، چقدر زيباست! و چون از برابر صف شهدا عبور کند، شهدا مي‌گويند: اين قرآن است و سپس از صف رسولان مي‌گذرد. آنان مي‌گويند: اين قرآن است.  به صف فرشتگان مي‌رسد. آنان نيز مي‌گويند: اين قرآن  است. تا اينکه در طرف راست عرش الهي مي‌ايستد. سپس خداوند عليّ اعلا مي‌فرمايد:

«به عزت و جلال خودم سوگند! هر که تو را گرامي داشته، او را گرامي خواهم داشت و هر که به تو توهين کرده  باشد، به او اهانت خواهد شد».[24]

پنج: تشويق به فراگيري قرآن

از آنجا که قرآن کريم کتاب آسماني و دستور العمل‌ زندگي پيروان اسلام است، امام صادق(ع) هميشه مي‌کوشيد که مردم را هر چه بيشتر با آن آشنا کند و کسي را که ياد نگرفته بود، به قرائت تشويق مي‌فرمود، و آن که را مي‌دانست ولي چندان به آن اهميت نمي‌داد، او  را به وظايفش در برابر قرآن آشنا مي‌ساخت و اين روش امام در طول زندگي پر برکتش بود.

1. آموزش قرآن

قطب راوندي مي‌نويسد: روايت شده امام صادق(ع) غلامي داشت که نام او مسلم بود. اين فرد قرآن نمي‌دانست، امام صادق(ع)در يک شب قرآن را به او آموزش داد. پس مسلم شب را به روز رسانيد؛ در حالي که قرآن را ياد گرفته بود.[25]

2. مؤمن نمي‌ميرد، مگر...

در جهت اين تشويق‌ها، حضرت فرمود: سزاوار است که مؤمن نميرد، مگر آنکه قرآن را فراگيرد و يا در مسير فراگيري آن باشد.[26]


نيز فرمود: کسي که يک حرف از قرآن را ياد بگيرد، ده حسنه ثواب دارد و ده سيئه از  او محو مي‌گردد و ده  درجه به او عنايت مي‌شود.[27]

پي‌نوشت‌ها

[1] . سنن ترمذي، ج2، ص308.

[2] .  کافي، ج1، ص56.
[3] . همان، ص55.
[4] . همان.
[5] . همان، ص179.
[6] . همان.
[7] . کشف الغمه، ج2، ص430.
[8] . بحارالانوار، ج47، ص35.
[9] .  نحل/89.
[10] . قرآن در احاديث اسلامي، ص115، به نقل از التوسل و الوسيله، ابن تيميه دمشقي، ص52.
[11] . همان، ص45، به نقل از کافي، ج2، ص417.
[12] . بحارالانوار، ج47، ص58.
[13] . همان، ص104.
[14] . مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص359.
[15] . بحارالانوار، ج47، ص36.
[16] . همان، ص13.
[17] . فاطر/41.
[18] . مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص359.
[19] . رعد/21.
[20] . بحارالانوار، ج47، ص274؛ غيبت، شيخ طوسي، ص128.
[21] . رعد/21.
[22] . بحارالانوار، ج47، ص298.
[23] . غيبت ، شيخ طوسي، ص128؛ کافي، ج2، ص155.
[24] . کافي، ج2، ص440.
[25] . بحارالانوار، ج47، ص101.
[26] . کافي، ج1، ص444.
[27] . همان، ج2، ص448.

با امام باقر(ع) در سايه قرآن

دون شك سخنان معصومان و ائمه اطهار عليهم‏السلام هماره روشنگر معناي آيات نوراني قرآن كريم بوده است. در اين سلسله مقالات برآنيم با مشعل فروزان بيانات حضرت امام باقرالعلوم عليه‏السلام آسمان معرفت را بشكافيم و چندگام به حقيقت نزديك شويم.

زنگار دلها

قرآن درباره مجرمان و گناهكاران جسور كه به بهانه‏هاي واهي از اجابت دعوت الهي سرباز مي‏زنند، مي‏فرمايد:
«كلاّ بَلْ رانَ عَلي قُلُوبِهم ما كانُوا يكسبون»(1)
چنين نيست كه آنها گمان مي‏كنند، بلكه كارهايشان همچون زنگاري بر دلهايشان نشسته است. (و از درك حقيقت محروم گشته‏اند.)
امام باقر عليه‏السلام درباره اين آيه مي‏فرمايد:
هيچ بنده مؤمني نيست مگر آنكه در قلبش يك نقطه سفيد (و نوراني) وجود دارد، پس آنگاه كه از وي گناهي سرزند، در ميان آن نقطه سفيد، نقطه سياهي ايجاد مي‏گردد. پس اگر توبه كند، آن سياهي رخت بر مي‏بندد؛ و اگر در گناهان غوطه‏ور گردد، بر سياهي افزوده مي‏شود تا آنكه تمام سفيدي را مي‏پوشاند. وقتي سفيدي پوشانده شد، دارنده چنين دلي ديگر هرگز روي سعادت را نخواهد ديد و اين است معناي سخن خداوند كه مي‏فرمايد: «كلاّ بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون»(2)

فروش دين به دنيا

در موارد متعددي از قرآن به آياتي برمي‏خوريم كه يهود را به پيروي از قرآن فرا مي‏خواند، در يكي از اين آيات مي‏خوانيم: «به آنچه نازل كرده‏ام (قرآن) ايمان آوريد كه تأييد و تصديق كننده كتابي است كه شما با آن سروكار داريد (توارت) و نخستين كافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاي ناچيزي نفروشيد و تنها در برابر من تقوا پيشه سازيد.»(3)
امام باقر عليه‏السلام در مورد شأن نزول آيه فوق مي‏فرمايد:
براي حُيّي‏بن اخطب و كعب بن اشرف و گروهي ديگر از عالمان يهود، هر ساله مجلس ميهماني بسيار مجللي از طرف يهوديان ترتيب داده مي‏شد. اين افراد راضي نبودند، با تصديق و تأييد قرآن، آن منافع را از دست بدهند. به همين جهت تورات را تحريف كرده، آياتي از آن را، كه در زمينه اوصاف پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود، به بهاي ناچيز (مجالس و يا پولهايي كه به جيب آنها سرازير مي‏شد) فروختند.(4)

درس عبرت از انسانهاي مسخ شده

همان طور كه مي‏دانيم روحيه سركشي و نافرماني از دستورهاي الهي و علاقه شديد به مال دنيا از ويژگيهاي يهود بود و آياتي از قرآن بدانها اشاره كرده است، ماهيگيري در شنبه يكي از مظاهر اين علاقه است:
خداوند به يهود فرمان داده بود روز «شنبه» را تعطيل كنند؛ اما گروهي از آنها كه كنار دريا مي‏زيستند و مشمول حكم الهي بودند، دلشان نمي‏آمد آن روز از ماهيهاي فراوان و چشمگير بگذرند. اتفاقاً روزهاي شنبه ماهيهاي بيشتري مي‏آمد. آنها با ترفند و حيله‏گري روز شنبه نيز ماهيگيري مي‏كردند تا آن‏كه عذاب خدا آنها را فرا گرفت. در همين زمينه در قرآن چنين مي‏خوانيم: قطعاً حال كساني (يهودياني) كه در روز شنبه نافرماني كردند، دانستيد. (و نيز به عذاب ما آگاه شديد كه) به آنها گفتيم: همچون بوزينگان طرد شده در آييد و آنها چنين شدند.(5)
در آيه بعد از آن مي‏فرمايد: ما اين جريان را مجازات و درس عبرتي براي پيش روي آن واقعه (مابين يديها) و پشت آن (ماخلفها) قرار داديم.(6)
امام باقر عليه‏السلام در توضيح مابين يديها و ماخلفها مي‏فرمايد: (مقصود از «مابين يديها»، نسل آن زمان و مراد از «ماخلفها» ما مسلمانان هستيم. يعني اين درس عبرت مخصوص بني‏اسرائيل نبود و همه انسانها را شامل مي‏شود.»(7)

محرم اسرار، خدا يا دشمنان خدا

در مرحله عمل روشن مي‏شود هر فرد چه كاره است و تنها ادعاي ايمان كافي نيست. آيا مي‏توان باور كرد: كسي ايمان به خدا داشته باشد اما با دشمنان خدا دست دوستي دهد و آنها را محرم اسرار خويش سازد؟ در قرآن مي‏خوانيم: آيا گمان كرده‏ايد به خود واگذار مي‏شويد و خداوند كساني را كه جهاد كرده و غير از خدا و فرستاده او و مؤمنان محرم اسراري نگرفته‏اند، معلوم نمي‏دارد؟ و خداوند بدانچه انجام مي‏دهيد آگاه است.(8)
امام باقر عليه‏السلام درباره آيه فوق فرمود:
جز خدا محرم اسراري نگيريد كه در اين صورت مؤمن نخواهيد بود. هماناهر سبب و نسب (قرابت) و محرم اسرار گرفتن و بدعت و شبهه‏اي بريده خواهد شد مگر آن چيزي كه قرآن آن را اثبات كرده است. (يعني تقوا)(9)
بگرديد بي‏آزمايش رها؟ گمان مي‏نماييد آيا شما
مقام شما را به سعي و تلاش نكرده خدا تا به امروز فاش
كه از غير يزدانِ خود دست شست كدامينتان هست مؤمن درست
بجز مؤمنان و بجز مصطفي نگيرد دگر دوست غير از خدا
بود آگه از رازهاي ضمير(10) به هركارتان هست يزدان خبير

نور نبوت و ولايت

در قرآن مي‏خوانيم: او خدايي است كه خورشيد را مايه روشنايي و ماه را نوربخش قرار داد؛ هوالذي جعل الشمس ضياء والقمر نوراً.(11)
امام باقر عليه‏السلام درباره آيه فوق چنين مي‏فرمايد:
خداوند زمين را به نور محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله روشن ساخت، همان‏گونه كه با نور خورشيد آن را روشن گرداند. به همين جهت، محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را به خورشيد و وصي‏اش علي عليه‏السلام را به ماه تشبيه كرده است.(12)

رهبري، خارچشم دشمن

حمله به رهبري امت اسلامي يكي از ترفندها و نقشه‏هاي اصلي دشمنان دين است كه از همان صدر اسلام در صدر توطئه‏هاي آنها قرار داشته است. در همين زمينه در قرآن مي‏خوانيم:
«منافقان از آن بيم دارند كه آيه‏اي عليه آنها نازل شود و به آنها از اسرار درونشان خبر دهد.»(13)
(اي پيامبر به آنها) بگو: استهزا و تمسخر كنيد، خداوند آنچه را از آن بيم داريد آشكار مي‏سازد.
و اگر از آنها بپرسي، (در توجيه كارشان) مي‏گويند: ما شوخي مي‏كرديم و بازي. بگو: آيا خدا و آيات او و پيامبرش را مسخره مي‏كنيد؟(14)
بگو: عذرخواهي ديگر سودي نداريد. شما پس از ايمان آوردن كافر شديد، اگر گروهي از شما را (به خاطر توبه) ببخشيم، گروه ديگري را عذاب خواهيم كرد، زيرا آنها مجرمند.(15)
امام باقر عليه‏السلام در شأن نزول آيات فوق مي‏فرمايد:
گروهي از منافقان در جلسه‏اي سرّي براي كشتن پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقشه كشيدند كه پس از برگشتن از جنگ تبوك در يكي از گردنه‏هابه صورت ناشناس كمين كنند؛ شتر حضرت را رَم دهند و حضرت را به قتل رسانند. خداوند پيامبرش را از اين نقشه مطّلع ساخت و حضرت نيز دستور داد گروهي از مسلمانان مراقب باشند تا آنها را متفرق كنند. هنگامي كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به محل مورد نظر (گردنه) رسيد، عمار مهار شتر حضرت را در دست داشت و حذيفه از پشت‏سر، آن را مي‏راند. در اين هنگام، منافقان با صورتهاي پوشيده هجوم آوردند. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به حذيفه فرمود: به صورت مركبهاي آنها بزن تا دور شوند و حذيفه نيز چنين كرد. هنگامي كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به سلامت از گردنه گذر كرد، به حذيفه فرمود:
آنها را شناختي؟ گفت: خير، هيچ كس را نشناختم. سپس رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نام همه آنها را برشمرد. حذيفه گفت: اكنون كه چنين است چرا گروهي را نمي‏فرستي آنها را به قتل رسانند؟
فرمود: «دوست ندارم عرب بگويند هنگامي كه محمد بر يارانش پيروز شد به كشتن آنها پرداخت.»(16)

پيشتازان عرصه جهاد را دريابيد!

افرادي كه درآمد زياد نداشتند و به قول امام خميني قدس‏سره «از پابرهنگان بودند» مخلص‏ترين ياران پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله شمرده مي‏شدند. آنها از ديار خود دل كنده، به خدا دل بسته بودند، در ميدانهاي كارزار از جان مايه مي‏گذاشتند و وقت نداشتند تا دنبال منافع شخصي و سفرهاي تجارتي بروند و براي خود كاخ بسازند. لذا خداوند منّان به مسلمانان دستور داده بود تا به اين دسته از برادران خويش كمك مالي كنند. در همين زمينه در قرآن مي‏خوانيم:
(انفاق شما، مخصوصاً بايد) براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا در تنگناي (اقتصادي) قرار گرفته‏اند، نمي‏توانند مسافرت (تجارت) كنند. و ناآگاهان آنها را، از شدت خويشتن‏داري، بي‏نياز مي‏پندارند، اما آنها را از چهره‏هايشان مي‏شناسي و هرگز با اصرار از مردم چيزي نمي‏خواهند؛ و هرچيز خوبي را در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است.(17)
امام باقر عليه‏السلام فرمود: اين آيه درباره «اصحاب صُفّه» نازل شده است. كنار مسجدِ (پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) روي صفّه‏اي (سكوي بزرگي) جاي داشتند... و خداوند به مردم دستور داد از كمك به اين دسته از برادران خود دريغ نورزند. آنها نيز چنين كردند.(18)

پاورقيها:

6 ـ بقره، آيه 66.
11 ـ يونس، آيه 5.
15 ـ آيه 66.
9 ـ اصول‏كافي،ج 1،ص 59.
13 ـ توبه، آيه 64.
16 ـ مجمع‏البيان‏ذيل‏آيات‏فوق.
18 ـ تفسير ابوالفتوح رازي، ذيل آيه 273 بقره.
10 ـ مجد
14 ـ آيه 65.
12 ـ نورالثقلين، ج 1،ص 36.
1 ـ مطفّفين، آيه 14.
2 ـ اصول كافي، ج 2، باب الذنوب، ح 20.
3 ـ بقره، آيه 41.
4 ـ مجمع البيان، ذيل آيه 41 سوره بقره.
5 ـ بقره، آيه 65.
7 ـ مجمع البيان، ذيل آيه 66 سوره بقره.
8 ـ توبه، آيه 16.
9 ـ اصول كافي، ج 1، ص 59.

فروغ قرآن در نگاه امام سجاد (ع)

سخنان امام سجاد عليه السلام درباره قرآن

چه خوش است صوت قرآن ×××ز تو دلربا شنيدن

به رخت نظاره كردن ×××سخن خدا شنيدن

قرآن نمونه كامل آميختگى اعجاز تكوين و تشريع است . كتابى است كه بشريت توان آوردن همانندى براى آن نداشته و دستورات و جامعيت آن، هر انديشمند حكيم را به خضوع و ستايش وامى‏دارد . هر قدر انسانها از صفاى روحى و طهارت معنوى بهره‏مند باشند، مى‏توانند جلوه‏هايى از جمال دلربايش را شهود كنند همان‏سان كه قرآن مى‏فرمايد: «لايمسه الا المطهرون‏»1

از آنجا كه خاندان عصمت و وحى برگزيدگانى هستند كه طبق آيه «تطهير» در اوج پاكى و قداست قرار گرفته و از هر گونه پليدى بدورند، تمام جانشان مستغرق در قرآن مجيد شده و شايسته‏ترين انسانهايى مى‏باشند كه تفسير روشن آيات الهى را فرا راه تشنگان حقيقت قرار مى‏دهند . يكى از اين منظومه نورانى، سجاد آل محمد زين العابدين عليه السلام است . در اين مقال، با نگاهى گذرا سخنان نورانى‏اش را درباره قرآن مى‏نگريم . بدان اميد كه جرعه نوش معارف قرآنى با جام عترت باشيم .
1 - عظمت قرآن

امام زين العابدين عليه السلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى‏كند كه فرمود:

من اعطاه الله القرآن فراى ان احدا اعطى افضل مما اعطى فقد صغر عظيما و عظم صغيرا; شخصى را كه خداوند به او دانش قرآنى عطا نموده اگر تصورش اين باشد كه كسى را بهتر از اين عطاى الهى داده‏اند، در حقيقت‏بزرگى را كوچك شمرده و كوچكى را بزرگ دانسته است . (2)
2 - ويژگى‏هاى قرآن

در دعاى امام زين العابدين عليه السلام به هنگام ختم قرآن برخى از ويژگى‏هاى آن اين چنين بيان شده است .

الف - نور هدايت

قرآن كريم از خود با صفت «نور» ياد مى‏كند و مى‏فرمايد: «و انزلنا اليكم نورا مبينا» (3) اما اين نورانيت‏براى چه فردى است؟ امام عليه السلام مى‏فرمايد: «و جعلته نورا نهتدى من ظلم الضلالة والجهالة باتباعه; بار خدايا! قرآن را نور و روشنايى گردانيدى كه با پيروى از تعاليم آن از تاريكى‏هاى گمراهى و نادانى رهايى يابيم .» (4)


در رابطه با جاودانگى نور قرآن مى‏فرمايد: «ونور هدى لايطفا عن الشاهدين برهانه; و آن را نور هدايتى قرار دادى كه برهان و دليل آن از شاهدان و گواهان خاموش نمى‏شود .» (5)

ب - درمان دردها

قرآن مى‏فرمايد: «وننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين‏» ; «ما فروفرستاديم از قرآن آنچه را كه براى مؤمنان شفا و رحمت است .» (6) اما اينكه در چه زمان و براى چه فرد؟ امام زين العابدين عليه السلام در دعاى خويش اين‏گونه بيان مى‏دارد:

«و شفاء لمن انصت‏بفهم التصديق الى استماعه; قرآن شفا و درمان است‏براى كسى كه فهميدن آن را از روى تصديق و باور خواسته و براى شنيدنش خاموش گشته است .» (7)
ج - ترازوى عدالت

قرآن مجيد مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! براى خدا قيام كنيد، و از روى عدالت گواهى دهيد . دشمنى با جمعيتى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند . عدالت ورزيد كه به پرهيزكارى نزديك‏تر است و از «معصيت‏» خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد، با خبر است .» (8) و خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد: «بگو به هر كتابى كه خدا نازل كرده، ايمان آورده‏ام و مامورم در ميان شما عدالت كنم .» (9) و عدالت را مبناى تشكيل خانواده دانسته و مى‏فرمايد: «فان خفتم الا تعدلوا فواحدة‏» (10) و نيز مبناى روابط اقتصادى قلمداد شده و مى‏فرمايد: «و اوفوا الكيل و الميزان بالقسط‏» ; «و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد .» (11) و همچنين حل منازعات را بر اساس عدالت‏خواستار شده است و مى‏فرمايد: «فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين‏» ; «در ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد .» (12) اما اينكه چه معيار و ملاك و قانونى مى‏توان براى به دست آوردن عدالت معين نمود؟ امام زين العابدين عليه السلام مى‏فرمايد: «و ميزان عدل لايحيف عن الحق لسانه; قرآن ترازوى عدالت است كه زبانه‏اش از حق و درستى برنمى‏گردد .» (13)

3 - تلاوت زيبا

در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود: «لكل شى‏ء حلية و حيلة القرآن الصوت الحسن; براى هرچيز زينت و زيورى است و زينت قرآن، صداى نيكو است .» (14) امام صادق عليه السلام در تفسيرى از «ترتيل‏» مى‏فرمايد: «آن است كه در آن درنگ كنى و صداى خويش را زيبا سازى .» (15) در اين جهت امام زين العابدين عليه السلام نيز اسوه است . نوفلى مى‏گويد:


نزد امام موسى بن جعفر عليه السلام از صدا و صوت ياد نمودم; حضرت فرمود: به هنگام قرائت قرآن توسط على بن الحسين عليه السلام چه بسا فردى از آن جا عبور مى‏كرد و از صداى خوش او مدهوش مى‏گشت و اگر امام از حسن واقعى آن چيزى را آشكار مى‏نمود، مردم تحمل و تاب زيبايى آن را نداشتند .


نوفلى مى‏گويد: به آن حضرت گفتم: مگر پيامبر صلى الله عليه و آله با مردم نماز نمى‏گزارد و صداى خويش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى‏كرد؟ حضرت فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به قدر توان مردم با اقتدا كنندگان خود برخورد مى‏كرد . (16)


احمد ار بگشايد آن پر جليل


تا ابد مدهوش ماند جبرئيل


در حديثى ديگر امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: «كان على ابن الحسين صلوات الله عليه احسن الناس صوتا بالقرآن و كان السقاؤون يمرون فيقفون ببابه يسمعون قرائته و كان ابو جعفر عليه السلام احسن الناس صوتا; على بن الحسين عليه السلام خوش صداترين افراد در خواندن قرآن بود . افراد سقا همواره به هنگام عبور، بر در خانه‏اش مى‏ايستادند و به قرائت او گوش مى‏دادند . و ابوجعفر (امام باقر عليه السلام) نيز نيكوترين صدا را در خواندن قرآن داشت .» (17)

4 - مقدار تلاوت قرآن

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اولين آياتى كه بر وى نازل شد، مامور قرائت آيات الهى شد و در دستور ديگرى، خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مؤمنان مى‏فرمايد: «فاقرءوا ما تيسر من القرآن‏» ; «آنچه براى شما ميسر است، قرآن بخوانيد .» زهرى مى‏گويد: از امام زين العابدين عليه السلام پرسيدم:


كدام عمل با فضيلت‏تر است؟ حضرت فرمود: وارد شونده‏اى كه دوباره حركت مى‏كند . پرسيدم: وارد شونده حركت كننده؟! فرمود: شروع قرآن و ختم آن، با قرائت اول آن و پايان رسيدن آن دوباره شروع كند (همانند مسافرى كه با رسيدن به يك محل در بين راه دوباره از آن جا حركت مى‏كند و به مسير خود ادامه مى‏دهد). (18)

5 - انس با قرآن

زهرى مى‏گويد: امام على بن الحسين عليه السلام مى‏فرمود: «لومات من بين المشرق و المغرب لما استوحشت‏بعد ان يكون القرآن معى; اگر تمام افرادى كه بين مشرق و مغرب هستند، بميرند، چون قرآن با من است; هراس و وحشتى به دل راه نخواهم داد .» (19)

6 - قرآن و مردمان آخر الزمان

از امام سجاد عليه السلام در باره توحيد سؤال شد، فرمود: «خداوند مى‏دانست كه در آخرالزمان مردمانى مى‏آيند كه زياد انديشه مى‏كنند; بدين جهت، خداوند سوره توحيد و آيات سوره حديد تا «عليم بذات الصدور» را نازل نمود . پس هركس خارج از اين محدوده را قصد كند، هلاك خواهد گشت .» (20)

7 - تفكر در قرآن

زهرى مى‏گويد: شنيدم از امام على بن الحسين عليه السلام كه مى‏فرمود: «آيات القرآن خزائن فكلما فتحت‏خزانة ينبغى لك ان تنظر ما فيها; آيات قرآن گنجينه‏اى نهفته است پس هر زمان كه در گنجينه گشوده شود، شايسته است كه به آنچه در آن است، نظر كنى .» (21)

8 - تفسير حروف مقطعه

بيست و نه سوره از قرآن كريم با «حروف مقطعه‏» آغاز شده است . مفسران معانى گوناگونى براى آن ذكر كرده‏اند; يكى از تفسيرهاى مهم آن، اين است كه: قرآن كريم از نمونه همين حروفى است كه در اختيار همگان قرار گرفته است; اگر توانايى داريد، بسان آن را ابداع كنيد! امام زين العابدين عليه السلام مى‏فرمايد:


«قريش و يهود به قرآن نسبت ناروا دادند و گفتند: قرآن، سحر است . آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است . خداوند به آنها اعلام فرمود: «الم ...» ; يعنى اى محمد! كتابى كه به تو فرو فرستاديم، از همين حروف مقطعه «الف - لام - ميم‏» است كه به لغت و همان حروف الفباى شما مى‏باشد . [به آنها بگو:] اگر در ادعاى خود راستگو هستيد، همانند آن را بياوريد .» (22)

9 - ويژگى‏هاى اولياء الله

قرآن كريم مى‏فرمايد: «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏» ; «بدانيد كه اولياء خدا نه هراسى دارند و نه غمگين مى‏شوند .» (23) اينكه اولياءالله داراى چه ويژگى‏هايى هستند؟ در حديثى از امام سجاد عليه السلام بيان شده است . عياشى مى‏نويسد: امام باقر عليه السلام فرمود: «در كتاب على بن الحسين عليه السلام چنين يافتيم كه اولياء الله نه ترسى دارند و نه غم و اندوهى زيرا واجب الهى را انجام داده و سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را گرفته‏اند . از آنچه خداوند حرام نموده، پرهيز كرده و در زندگى زودگذر دنيا نسبت‏به زينت‏هاى آن زهد را پيشه ساخته‏اند و به آنچه در نزد خداست، رغبت نموده و در تلاش براى روزى پاكيزه بوده‏اند و قصد فخر فروشى و زياده‏طلبى ندارند و پس از آن براى انجام حقوق واجب خود انفاق كرده‏اند . اينان‏اند كه خداوند در درآمدهايشان بركت قرارداده و بر آنچه براى آخرت خويش پيش فرستاده‏اند، ثواب داده مى‏شوند .» (24)

10 - رزمندگان واقعى

در مسير مكه، عباد بصرى با امام زين العابدين عليه السلام ملاقات مى‏كند; به اعتراض مى‏گويد: جهاد و سختى‏هاى آن را رها كردى و به سوى حج و راحتى آن رو آوردى؟ سپس آيه شريفه «ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة‏» را قرائت كرد . حضرت فرمود: ادامه آيه را بخوان! عباد بصرى آيه بعد را قرائت كرد: «التائبون العابدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنين‏» (25) ; «توبه كنندگان، عبادت گران، ستايش‏گران، سياحت كنندگان، ركوع كنندگان، سجده آوران، آمران به معروف، نهى كنندگان از منكر و حافظان حدود (ومرزهاى) الهى و بشارت ده به (اين چنين) مؤمنان .»


آنگاه حضرت فرمود: هنگامى كه افرادى با اين اوصاف بيابم، جهاد با آنان با فضيلت‏تر از حج است . (26)

11 - معناى زهد

عده‏اى تصور مى‏كنند كه «زهد» دورى از اجتماع و پشت كردن به زندگى و زيبايى‏هاى آن است . قرآن كريم مى‏فرمايد: «من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق‏» ; «بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟!» (27) و نيز در قالب دعا به انسانها مى‏آموزد كه از خداوند خير دنيا و آخرت را بخواهند: «ربنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة‏» (28) در اين زمينه، امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد:

«الا و ان الزهد فى آية من كتاب الله لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لاتفرحوا بما آتيكم; آگاه باشيد كه زهد در اين آيه از قرآن است كه مى‏فرمايد: اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد، تاسف نخوريد و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد .» (29)

چنان‏كه در نهج البلاغه نيز مى‏خوانيم كه مى‏فرمايد: زهد بين دو كلمه از قرآن است كه خداوند فرموده: «لكيلا تاسوا ...» ; هر كس كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده مغرور و دلبسته نشود، زهد را به هر دو طرف خود گرفته است . (30)


غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

ز هر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است

مگر تعلق خاطر به ماه رخسارى

كه خاطر از همه غمها به مهر او شاد است
12 - عالم برزخ

امام سجاد عليه السلام پس از تلاوت آيه كريمه «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون‏» ; (31) «پشت‏سر آنها برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند .» ، فرموده: «هو القبر و ان لهم فيها معيشة ضنكا و الله ان القبر لروضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النار; برزخ، قبر است كه در آن زندگى سختى دارند . به خدا قسم كه قبر، باغى از باغهاى بهشت‏يا گودالى از گودالهاى آتش است . (32)


درود و سلام و صلوات خدا بر زيباترين روح پرستنده، سجاد آل محمد صلى الله عليه و آله آن زمان كه در خانه پرمهر ابى عبدالله الحسين عليه السلام متولد شد و آن هنگام كه در كربلا شاهد سخت‏ترين مصيبتها (شهادت سيد الشهداء و ياران با وفايش) گشت و آن هنگام كه با دلى غمگين و قلبى محزون به سوى ديار حق شتافت و قبرستان بقيع را با وجود خويش عطرى ديگر بخشيد!

پى‏نوشت‏ها:

1 . واقعه/79 .

2 . اصول كافى، ج 2، ص 605، باب فضل حامل القرآن، ح 7 .
3 . نساء/174 .
4 و 5 . صحيفه سجاديه، دعاى 42 .
6 . اسراء/82 .
7 . صحيفه سجاديه، دعاى 42 .
8 . مائده/8 .
9 . شورى/15 .
10 . نساء/4 .
11 . انعام/152 .
12 . حجرات/9 .
13 . صحيفه سجاديه، دعاى 42 .
14 . اصول كافى، ج 2، ص 615، باب ترتيل القرآن بالصوت الحسن، ح 9 .
15 . تفسير صافى، ج 1، ص 45، مقدمه يازدهم .
16 . اصول كافى، ج 2، ص 615، ح 4 .
17 . همان، ح 11 .
18 . همان، باب فضل حامل القرآن، ح 7 .
19 . همان، باب فضل القرآن، ح 13 .
20 . تفسير صافى، ج 2، ص 866 .
21 . اصول كافى، ج 2، ص 609، باب فى قرائته، ح 2 .
22 . تفسير برهان، ج 1، ص 54 .
23 . يونس/62 .
24 . تفسير صافى، ج 2، ص 757 .
25 . توبه/111 و 112 .
26 . تفسير صافى، ج 1، ص 734، ذيل آيه 111 سوره توبه .
27 . اعراب/32 .
28 . بقره/201 .
29 و 30 . تفسير صافى، ج 2، ص 665، ذيل آيه 23 سوره حديد .
31 . مؤمنون/100 .
32 . تفسير صافى، ج 2، ص 149 .

با امام حسين (ع) در سايه قرآن

پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من دو چيز گرانمايه در ميان شما به يادگار مي‏نهم: كتاب خدا و خاندانم. اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي‏شوند تا آنكه در قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد آيند.»1
اين حديث به حديث ثقلين معروف شد و تمام فرقه‏هاي مسلمين آن را در كتب معتبر خويش نقل كردند؛ اما به فرموده خميني كبير «خودخواهان و طاغوتيان قرآن كريم را وسيله‏اي ساختند براي تداوم بخشيدن به حكومتهاي غاصب و ضد قرآني خويش و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق آن را، كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم(ص) دريافت كرده بودند، با بهانه‏هاي گونه‏گون عقب زدند و با توطئه كثيف خود، در حقيقت قرآن را از صحنه خارج كردند.»2
ممكن است بپرسيد: آيا فهم قرآن تنها در توان معصومان (عليهم السلام) است و ديگر مردم حق ندارند، بدون مراجعه به روايات اهل بيت، از قرآن بهره گيرند؟
در پاسخ بايد گفت: ما مانند اخباري‏ها نيستيم كه فهم قرآن را يكسره مخصوص اهل بيت (عليهم السلام) بدانيم؛ بخشي از آيات محكمات و بينات ناميده مي‏شود و هر كس، به شرطي كه با زبان عربي و شأن نزولها و يك سلسله مباحث لازم ديگر به طور صحيح آشنايي كافي داشته باشد مي‏تواند از آن بهره گيرد؛ اما مي‏دانيم كه آيات قرآن دو دسته‏اند: محكمات و متشابهات3. براي فهم آيات متشابه جز تمسك به راسخان در علم اهل بيت (عليهم السلام) راهي نيست.
طبق تصريح شيعه و سني، قرآن كريم در موارد متعددي به مقام و موقعيت اهل بيت (عليهم السلام) و عصمت و طهارت و ولايت آنها اشاره كرده است. در اين فرصت، آن دسته از روايات سالار شهيدان حضرت ابي عبداللّه‏ الحسين(ع) در باره برخي از آيات قرآن كريم، كه در خصوص اهل بيت عصمت (عليهم السلام) وارد شده، مورد توجه قرار مي‏دهيم و جانهاي خود را با كلمات نوراني آن فاتح اقليم وجود جلايي ديگر مي‏بخشيم.
چه گويم در مقام آن دلارام زبان من زبون و خامه‏ام خام
بايد توجه داشت كه در برخي از روايات، آن حضرت تنها راوي حديث است كه از پيامبر اكرم(ص) يا اميرمؤمنان(ع) نقل مي‏كند؛ ولي ما تنها به رواياتي اشاره مي‏كنيم كه در آن امام(ع) خود سخني فرموده يا پرده از حقيقتي برداشته است. البته اين سخن با نقل مواردي كه آن حضرت از رسول اكرم يا اميرمؤمنان مطلبي پرسيده و سپس پرسش و پاسخ را باز گفته است، منافات ندارد؛ زيرا به هر حال خود حضرت در متن جريان حضور داشته است.
به هر ترتيب امام حسين(ع) در اين دسته از روايات به تبيين بطني از بطون قرآن پرداخته، از تأويل، تفسير يا شأن نزول آيات پرده برمي‏دارد و گاه براي بيان حقيقتي به آيه استدلال مي‏كند.
توسل به اهل بيت

در ذيل آيه 62 سوره بقره امام(ع) فرمود: اگر آنها [يهوديان]با نيتي صادق و عقيده‏اي درست از عمق جان خداي را به «محمد و آل پاكش» مي‏خواندند تا نگاهشان دارد ... حتما خداوند با كرمش به آنها پاسخ مي‏داد؛ اما كوتاهي كردند ...4

سرزنش دشمنان اهل بيت

در ذيل آيه 97 سوره بقره امام(ع) مي‏فرمايد: همانگونه كه يهود را به جهت دشمني با جبرئيل(ع)، مورد مذمت قرار داده؛ دشمنان «اهل بيت» را نيز مشمول سرزنش خويش گردانيده است. زيرا به اعتقاد آنان نيز جبرئيل(ع) و فرشتگان مقرب خدا براي ياري رساندن به محمد(ص) و علي(ع) فرود مي‏آمدند ...5

پيروي از اهل بيت

امام(ع) به اشاره پدر گرامي‏اش حضرت اميرمؤمنان(ع) در توضيح مراد از «ناس»، در آيه 199 سوره بقره مي‏فرمايد: مقصود از آن، ما اهل بيت هستيم و به همين جهت، خداوند مي‏فرمايد: از همان جايي كه مردم (ناس) كوچ مي‏كنند، كوچ كنيد. [و پيروي از اهل بيت را پيشه خويش سازيد6]


در آيه 75 سوره انفال مي‏خوانيم: ... و خويشاوندان نسبت به يكديگر در احكامي كه خدا مقرر داشته [از ديگران] سزاوارترند.


امام(ع) فرمود: هنگامي كه اين آيه نازل شد، از رسول خدا(ص) در باره تأويل آن پرسيدم. رسول خدا(ص) فرمود: به خدا سوگند، جز شما كس ديگري را قصد نكرده است و شما همان خويشاوندان من هستيد. پس هر گاه من از دنيا رفتم، پدرت علي(ع) نسبت به من و جانشيني من سزاوارتر است؛ و هر گاه پدرت از دنيا برود، برادرت حسن(ع) بدان سزاوارتر است؛ و آنگاه كه حسن(ع) از دنيا برود، تو بدان مقام سزاوارتري.


گفتم: اي رسول خدا، بعد از من چه كسي شايسته آن مقام است؟


فرمود: پسرت علي.


به همين ترتيب نام يكايك ائمه اطهار (عليهم السلام) را برشمرد؛ هر كدام را بعد از ديگري شايسته‏تر به خلافت دانست و در پايان فرمود: غيبت در زمان نهمين فرزندت به وقوع مي‏پيوندد. اين ائمه نسل تواند، خداوند علم و فهم مرا به ايشان عطا كرده است و سرشت آنها از سرشت من است. خدايا اين مردم را چه مي‏شود كه با آزار خاندانم مرا مي‏آزارند؟! خداوند شفاعتم را نصيب ايشان نگرداند.7

پاداش پيروي از اهل بيت

در آيه 29 سوره رعد مي‏خوانيم: «آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، طوبي و بهترين سرانجامها در انتظارشان است.»


امام(ع) مي‏فرمايد: اين آيه در مورد اميرمؤمنان نازل شده است. «طوبي» درختي است در خانه وي در بهشت و هيچ ميوه‏اي در هيچ خانه‏اي از خانه‏هاي بهشت نيست؛ مگر آنكه شاخه‏اي از اين درخت در آن وجود دارد.8


خداوند در آيه 71 سوره اسراء مي‏فرمايد: «روزي كه هر گروهي را با پيشوا و امام خويش مي‏خوانيم ...»


امام(ع) فرمود: آري، پيشوايان دو دسته‏اند؛ امامي كه مردم را به هدايت دعوت مي‏كند و مردم از وي پيروي مي‏كنند و به سعادت مي‏رسند و امامي كه مردم را به


گمراهي فرا مي‏خواند و مردم نيز از وي پيروي مي‏كنند.[و در تباهي غوطه‏ور مي‏گردند]

پرسش از ولايت اهل بيت در قيامت

خداوند در آيه 36 سوره اسراء مي‏فرمايد: «چشم و گوش و دل، تمامي اينها مورد پرسش و بازخواست قرار مي‏گيرند.»


امام(ع) فرمود: [رسول خدا(ص) فرمود:] ... به عزت پروردگارم سوگند، تمامي امت من در روز قيامت باز داشته مي‏شوند و از ولايت اميرمؤمنان(ع) بازخواست مي‏گردند.9

احترام به اهل بيت

در آيه 82 سوره كهف مي‏خوانيم: «... و اما آن ديوار، از آنِ دو يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجي متعلق بدانها وجود داشت و پدرشان مردي نيكوكار بود. پروردگارت مي‏خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنج خود را بيرون آورند...»


امام به يكي از منحرفان مي‏فرمايد: به خاطر احترام چه كسي آن ديوار براي اين دو يتيم محفوظ ماند؟


مرد گفت: پدرشان


امام فرمود: آيا پدر آنها بهتر بود يا رسول خدا؟


آن مرد بدين وسيله به مقام و عظمت آن خاندان پي برد و سرافكنده و شرمسار گرديد.10

جدال ميان اهل بيت و بني‏اميه

شخصي از آن حضرت در باره آيه 19 سوره حج پرسيد. خداوند در اين آيه مي‏فرمايد: «اينان دو گروهند (دشمن يكديگر) كه در باره پروردگارشان به جدال و نزاع برخاستند.»


امام پاسخ داد: ما و بني‏اميه هستيم كه در باره خداي ـ عزوجل ـ به جدال و مخاصمه پرداخته‏ايم؛ ما مي‏گوييم خداي راست گفت؛ و آنان مي‏گويند: خداي دروغ گفت: پس ما و ايشان تا روز قيامت [نيز[ دشمن يكديگريم.11

اهل بيت، حكمرانان الهي

در آيه 41 سوره حج مي‏خوانيم: «[ياران خدا [كساني هستند كه اگر در زمين بدانها قدرت و مكنت بخشيم، نماز را برپا داشته و زكات را مي‏پردازند و امر به معروف و نهي از منكر مي‏كنند و ...»


امام(ع) فرمود: اين آيه در شأن ما اهل بيت فرو فرستاده شده است.

طهارت و عصمت اهل بيت

خداوند در آيه 33 سوره احزاب مي‏فرمايد: «خداوند اراده كرده است كه پليدي و گناه را تنها از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاك گرداند. [و به مقام عصمت رساند]»


آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص) در منزل ام‏سلمه بود كه برايش [غذايي به نام[ حريره آوردند. آن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين(ع) را فرا خواند و همگي از آن خوردند. سپس عباي خيبري بر آنها افكند و آيه فوق را تلاوت فرمود.12

اهل بيت منبع علوم

خداوند در آيه 12 سورء يس مي‏فرمايد: «و همه چيز را در امام آشكار كننده‏اي برشمرده‏ايم.»


آن حضرت فرمود: ... حضرت رسول خدا(ص) فرمود: مراد از «امام مبين» اميرالمؤمنين(ع) است، بي‏ترديد او همان امامي است كه خداي ـ تبارك و تعالي ـ در وي علم هر چيزي را به شماره درآورده است.13

پيوستن به اهل بيت و دوستي با ايشان

در آيه 23 سوره شوري مي‏خوانيم: «[اي رسول ما، به امت] بگو: من از شما اجري نمي‏خواهم جز دوست داشتن نزديكانم.»


امام حسين(ع) فرمود: آن خويشاوندي كه خداوند پيوند بدانها را فرمان داده و حق آنان را گرامي داشته و خوبي را در ايشان نهاده است، خويشاوندي ما اهل بيت است. خداوند حق ما را بر هر مسلماني واجب كرده است.14

اهل بيت هماره در حال عبادت

خداوند در آيه 29 سوره فتح مي‏فرمايد: «... آنان [كساني كه با رسول خدا(ص) در برابر كفار سرسخت و در ميان خود مهربانند] را مي‏بيني كه پيوسته در حال ركوع و سجودند ...»


امام(ع) فرمود: اين آيه در باره علي بن‏ابي طالب(ع) نازل شده است.15

اهل بيت سرچشمه روشنايي‏ها

در آيات آغازين سوره شمس مي‏خوانيم: «سوگند به خورشيد و تابش و گسترش نور آن در هنگام بالا آمدن ...؛ و سوگند به ماه، آن هنگام كه در پي خورشيد برآيد و سوگند به روز آن هنگام كه زمين را روشنايي مي‏بخشد.»


امام(ع) فرمود: مراد از خورشيد، محمد رسول خدا است؛ و مراد از ماه اميرمؤمنين علي است كه به دنبال محمد(ص) مي‏آيد و مراد از روز قائم آل محمد است كه زمين را از قسط و عدل پر مي‏سازد.16

نعمت دينداري و ولايت اهل بيت

در آيه 11 سوره ضحي مي‏خوانيم: «... و اما نعمت پروردگارت را، پس بازگو كن.»


امام(ع) فرمود: مراد از نعمت، دين و اعتقاد به ولايت اهل بيت (عليهم السلام) است.17

اهل بيت و آگاهي از رويدادهاي آينده

اميرالمؤمنين(ع) سوره قدر را تلاوت مي‏فرمود. حسين(ع) گفت: پدر، گويا اين سوره [كه]از دهان شما [شنيده مي‏شود[ شيريني خاصي دارد! حضرت فرمود: اي فرزند رسول خدا و فرزندم، من از اين سوره چيزي مي‏دانم كه تو نمي‏داني. هنگامي كه اين سوره نازل شد، جدّت رسول خدا(ص) مرا فرا خواند. وقتي به محضرش شرفياب شدم] آن را برايم قرائت فرمود؛ سپس بر شانه راستم زد و گفت: اي برادر من و وصي من و سرپرست و والي امتم بعد از من، و اي دشمن دشمنان من تا روزي كه همگان برانگيخته شوند، اين سوره بعد از من براي تو است و بعد از تو براي فرزندانت. [آري[ جبرئيل(ع) برادر فرشته‏ام، حوادث امتم را در سنت خويش برايم گفته است و همانها را براي تو نيز بازگو خواهد كرد. اين سوره در جان قدسي تو و جانشينان [من و تو] تا آن هنگام كه طلوع فجر قائم(ع) سرزند هماره نوربخش خواهد بود.18


اللهم عجّل فرج قائم آل محمد(ع)

پاورقيها:

1 ـ مسند ابن‏حنبل، ج 3، ص 14، دارصادر، بيروت.

2 ـ صحيفه نور، ج 21، ص 170. (با تصرف)
3 ـ آل عمران، آيه 7.
4 ـ التفسير المنسوب الي الامام العسكري(ع)، مؤسسة الامام المهدي(ع)، قم، ص 267.
5 ـ همان، ص 448 به بعد.
6 ـ الكافي، شيخ كليني، دار صعب، بيروت، ج 8، ص 244.
7 ـ كفاية الاثر، خزّاز قمي، انتشارات بيدار، قم، ص 175.
8 ـ مِائَة مَنقبة، ابن شاذان، ص 137. مدرسة الامام المهدي(ع)، قم.
9 ـ عيون اخبار الرضا(ع)، شيخ صدوق، ج 1، ص 280، مؤسسة الأعلمي، بيروت.
10 ـ تاريخ ابن‏عساكر «ترجمة الامام الحسين(ع)، ص 157، مؤسسه المحمودي، بيروت.
11 ـ الخصال، شيخ صدوق، ص 42، مكتبة الصدوق، تهران.
12 ـ البرهان، سيد هاشم بحراني، ج 3، ص 312، مؤسسه اسماعيليان، قم.
13 ـ معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 95. جماعة المدرسين، قم.
14 ـ البرهان، ج 4، ص 124. موسسة اسماعيليان، قم.
15 ـ المناقب، ابن‏شهرآشوب، ج 2، ص 15.
16 ـ تفسير فرات كوفي، ص 212.
17 ـ المحاسن، شيخ برقي، ج 1، ص 344. المجمع العالمي لاهل البيت (عليهم السلام)، قم.
18 ـ بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 25، ص 70.

قرآن در نگاه امام حسن مجتبي (ع)

در كنار رفتارهاي قرآني امام حسن مجتبي عليه السلام، از ديدگاه هاي حضرت پيرامون قرآن هم نبايد غافل ماند. حسن بن علي عليهما السلام گاه از نقش راهنمايي قرآن سخن مي گويد، زماني از تفسير و شيوه ها و نبايدهايش سخن مي گويد. از تأثير آن در جلاي سينه ها، تأثيرش در قيامت و احوال مؤمنان و شرايط تمسّك به قرآن و... سخن دارد. گوشه هايي از اين بخش ها را مي خوانيم:

الف) قرآن؛ ثقل اكبر

امام حسن عليه السلام بعد از بيعت مردم، فرمود: ما حزب پيروز خداييم. نزديك ترين خاندان پيامبريم. اهل بيت پاكيزه و پاك اوييم و «احدالثقلين الّذين خلّفهما رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم في امّته والثاني كتاب الله فيه تفصيل كل شي ء «لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه»(1)؛ و يكي از آن دو گران سنگ هستيم كه رسول خدا در امّت خود به يادگار نهاد و دومي آن، كتاب خداست كه «در آن بيان هر چيز است و از پيش روي آن و از پشت سرش باطل به سويش نمي آيد.»

ب) قرآن؛ امام هدايت

امام حسن عليه السلام فرمود:
«ما بقي في الدنيا بقيّة غيرهذا القرآن فاتّخذوه اماماً يدلّك علي هداكم و إنّ احقّ النّاس بالقرآن من عمل به و إن لم يحفظه و أبعدهم منه من لم يعمل به و إن كان يقرأه (2)؛ در دنيا غير از اين قرآن چيزي نمانده است. پس آن را امام خود قرار دهيد تا شما را به هدايت راهنمايي كند. سزاوارترين مردم به قرآن كسي است كه به آن عمل كند، هرچند آن را حفظ نكرده باشد و دورترين فرد از قرآن كسي است كه به آن عمل نكند، هرچند آن را بخواند.»

ج) قرآن در قيامت

امام حسن عليه السلام فرمود:
«إنّ هذا القرآن يجي ء يوم القيامة قائداً و سائقاً يقود قوماً الي الجنّة أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه و آمنوا بمتشابهه و يسوق قوماً الي النّار ضيّعوا حدوده و احكامه و استحلّوا محارمه (3)؛ اين قرآن در روز قيامت در حالي كه راهبر است مي آيد؛ مردمي را كه حلال قرآن را، حلال و حرام آن را، حرام گرفته اند و به متشابه آن ايمان آورده اند، به بهشت رهنمون مي شود و مردمي را كه حدود و احكامش را ضايع كرده اند و حرامهايش را روا شمرده اند، به آتش مي اندازد.»

د) قرآن؛ شفاي سينه ها

از امام حسن عليه السلام است كه فرمود:
«إنّ هذا القرآن فيه مصابيح النّور و شفاء الصّدور فليجل جال بضوءه و ليلجم الصّفة قلبه، فانّ التّفكير حياة القلب البصير كما يمشي المستنيرفي الظلمات بالنّور(4)؛ چراغهاي نور و شفاي سينه ها در اين قرآن است. پس بايد سالك، در نور آن راه بپيمايد و با اين ويژگي، دل خود را لگام زند؛ زيرا اين انديشيدن حيات دل بيناست، همان گونه كه آدمي در تاريكي ها با نور روشنايي مي گيرد.»

ه.) قرآن؛ طرف محاسبه و حجّت

كسي از امام حسن عليه السلام تقاضاي اندرز كرد... امام فرمود: با نعمت هاي خداوندي خود را بازداريد و از اندرزها سود بريد كه خدا براي پناه جوئي و ياوري كافي است. «وكفي بالكتاب حجيجاً و خصيماً و كفي بالجنّة ثواباً و...(5)؛ و قرآن حجّت و طرف محاسبه اي تمام است و بهشت براي ثواب و...»

و) شرط آويختن به قرآن

امام حسن عليه السلام در ضمن موعظه اي طولاني پيرامون تمسّك به قرآن فرمود: «واعلموا علماً يقيناً أنّكم لن تعرفوا التقي حتّي تعرفوا صفة الهدي و لن تمسّكوا بميثاق الكتاب حتّي تعرفوا الذي نبذه و لن تتلوا الكتاب حقّ تلاوته حتّي تعرفوا الذي حرّفه فاذا عرفتم ذلك عرفتم البدع والتكلّف و رأيتم الفرية علي الله و التحريف و رأيتم كيف يهوي من يهوي و...(6)؛ يقين داشته باشيد تا ويژگي هدايت را نشناسيد، تقوا را نخواهيد شناخت و تا آناني را كه قرآن را پشت سر انداختيد، نشناسيد، به پيمان قرآن نتوانيد آويخت و تا تحريف كنندگان قرآن را نشناسيد، آن را چنان كه حقّ تلاوت آن باشد، نخواهيد خواند. پس وقتي اينها را شناختيد، بدعت ها و پيرايه ها را نيز خواهيد شناخت و افتراها بر خدا و تحريف را مي بينيد و پي مي بريد آن كه سقوط كرد، چگونه سقوط نمود.»

ز) حرمت تفسير به رأي

از نگاه امام حسن عليه السلام «تفسير» بايد روشمند باشد. بر اين اساس، «تفسير به رأي» حرام است. «من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطاء(7)؛ هركسي درباره قرآن با رأي خود سخن گويد و به حق باشد، باز گناه كرده است.»

ح) پيرامون تلاوت قرآن

از امام حسن عليه السلام است كه: «من قرأ القرآن كان له دعوة مجابة امّا معجّلة و امّا مؤجّلة(8)؛ هركس قرآن بخواند، يك دعاي مستجاب دارد؛ دير يا زود.» و فرمود: «من قرأ ثلاث آيات من آخر سورة الحشر اذا أصبح فمات من يومه ذلك طبع بطابع الشّهداء و إن قرأ اذا أمسي فمات في ليلته طبع بطابع الشهداء(9)؛ هركسي هنگام صبح سه آيه آخر سوره حشر را بخواند، و در آن روز بميرد، مُهر شهدا خواهد خورد و چون شب شود و بخواند و بميرد، نيز ممهور به مهر شهدا مي شود.»

نقش اهل بيت عليهم السلام نسبت به قرآن
الف) نزول قرآن بر خاندان رسالت

از نظر امام حسن عليه السلام خانه اهل بيت، محلّ نزول فرشتگان الهي و وحي آسماني است. از اين روي امام حسن عليه السلام بعد از جنگ جمل، به خاطر مريضي، يعني امام علي عليه السلام خطبه هاي نماز را خواند و در آن فرمود: «ايّها النّاس إنّ الله اختارنا بالنّبوة... و انزل علينا كتابه و وحيه...(10)؛ اي مردم! خدا ما را به نبوّت برگزيده (نبوّت در خاندان ماست)... و كتاب وحي خود را بر ما نازل كرد...»

ب) علي عليه السلام، جامع قرآن

امام حسن عليه السلام فرداي روزي كه امام علي عليه السلام به شهادت رسيد، در ميان مردم كوفه سخنراني كرد. وي در آنجا فرمود: «يا اهل الكوفة لقد فارقكم بالأمس سهم من مرامي الله... اعطي الكتاب خواتيمه و عزائمه (11)؛ اي اهل كوفه! ديروز كسي از شما جدا شد كه تيري از تيرهاي خدا بود... خواتيم و عزائم قرآن (همه دانشهاي دور از دسترس و احكام ظاهري) به او داده شده بود.»

ج) اهل بيت عليهم السلام، اهل قرآن شناسي

امام حسن عليه السلام فرمود: «لايجهلنّكم الذين لايعلمون والتمسوا ذلك عند اهله فانّهم خاصّة نورً يستضاء بهم و ائمّة يقتدي بهم...(12)؛ نادانان، شما را به جهالت نكشانند و اين (قرآن شناسي و حق شناسي) را از اهلش (اهل بيت) بجوييد.»

د) اهل بيت عليهم السلام تأويل كنندگان قرآن

امام حسن عليه السلام در ضمن نقل حديث ثقلين مي فرمايد: «فالمعوّل علينا في تفسيره لانتظنّي تأويله بل نتيقّن حقائقه فأطيعونا(13)؛ در تفسير آن، ما مورد اعتماديم و از روي خيال تأويل نمي كنيم؛ بلكه از روي يقين حقايق آن را بيان مي كنيم. از ما پيروي كنيد.»
و براساس قائل بودن به چنين جايگاهي براي اهل بيت عليهم السلام است كه وقتي ابوسعيد عقيصا از دليل «صلح» مي پرسد، امام مي فرمايد: اباسعيد! علّت صلح من با معاويه، همان علّت صلح رسول خدا با بني صخره و بني اشجع و اهل مكّه است، وقتي كه از حديبيه برگشت. آنان طبق تنزيل، كافرند و معاويه و يارانش طبق تأويل قرآن.(14)

استشهاد به آيات الهي

امام حسن مجتبي عليه السلام در سخنانش همواره از كلام الهي استفاده مي كرد و به خاطر عشق و علاقه، سخنش را مزيّن به آن مي ساخت و مواقعي هم به شاهد آوردن از آيات در ذيل كلام خود مي پرداخت. اين دسته از سخنان حضرت را مي توان تحت عنوان «استشهاد و استفاده از آيات» گردآورد كه البته حجّم وسيعي هم دارند و ما تنها به ذكر نمونه بسنده مي كنيم:

الف) صبر بر جهاد

امام حسن عليه السلام بعد از اطلاع از حركت لشكر معاويه، خطبه اي خواند و فرمود: به راستي خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب فرمود و آن را ناگوار ناميد. سپس به مؤمنان مجاهد فرمود:
«واصبروا انّ الله مع الصّابرين»(15)؛ «صبر پيشه كنيد كه خدا با صابران است.» اي مردم! شما به آنچه مي خواهيد نمي رسيد مگر با صبر بر آنچه ناگوار است؟(16)

ب) تقوا، عامل نجات

امام حسن عليه السلام در نصيحتي طولاني به عامل تقوا اشاره مي كند و مي فرمايد: «... خدا شما را به تقوا سفارش كرد و آن را نهايت خشنودي خود قرار داد كه تقوا درِ هر توبه و سرآمد هر حكمت و شرف هر كاري است: به سبب تقوا پارسايان رستگار شدند. خداوند متعال فرمود: «انّ للمتّقين مفازاً»(17)؛ به راستي كه پرهيزكاران را رستگاري است. و فرمود: «ويُنجي الله الذّين اتقوا بمفازتهم لا يمسّهم السّوء و لاهم يحزنون»(18)؛ و خدا كساني را كه پارسايي پيشه كنند، به كارهايي كه مايه رستگاري آنها شد، نجات مي دهد. بدي به آنان نمي رسد و غمگين نمي شوند.
پس اي بندگان خدا! از خدا پيروي كنيد و بدانيد هركه از خدا پروا كند، خدا راهي براي بيرون رفتن از فتنه ها به رويش مي گشايد و در كارش درستي بخشد و هدايتش را فراهم كند و حجّت او را پيروز كند و رو سفيدش سازد.»(19)

ج) اخلاص، رمز اجابت

از امام حسن عليه السلام است كه فرمود: اي مردم!... با ذكر فراوان خود را از خدا (غضب و عذاب) بازداريد و با پارسايي از او بترسيد و با فرمانبرداري به خدا تقرّب جوييد كه او نزديك و پاسخگو است. خداوند مي فرمايد: «و اذا سألك عبادي عنّي فانّي قريب اجيب دعوة الدّاعي اذا دعان فليستجيبوا لي و ليؤمنوا بي لعلّهم يرشدون»(20)؛ هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، من نزديكم و دعاي دعاكننده را چون مرا بخواند، اجابت مي كنم. پس بايد فرمان مرا برند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند. پس خدا را فرمان ببريد و به او ايمان آوريد.(21)

استناد و احتجاج با آيات

در موارد متعدّدي امام حسن عليه السلام سخنان و اقدامات خود را مستند به آيات الهي مي كرد و دليل ادّعاهايش را از قرآن كريم استخراج و اعلام مي نمود؛ گاهي هم در برابر مخاطبان توسّط آيات قرآن كريم احتجاج مي كرد و آنان را با پاسخ هايي نهايي و قاطع رو به رو مي ساخت. اين قسم از احاديث حسني عليه السلام نيز فراوانند(22) و ما تنها به تعدادي اشاره مي كنيم.

الف) مشاركت شيطاني

يزيد به امام حسن عليه السلام گفت: از روزي كه به دنيا آمده ام، تو را دشمن مي دارم. امام فرمود: بدان اي يزيد! شيطان در آميزش پدر تو مشاركت داشت و هر دو نطفه به هم آميختند و در وجود تو دشمني مرا نهادند. زيرا خداي متعال مي فرمايد: «وشاركهم في الاموال والاولاد»(23)؛ در مال ها و فرزندانشان شركت جوي. و نيز در آميزش «حرب» شركت كرد و «صخر» از آن زاده شد. از اين رو، او جدّم رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را دشمن مي دارد.(24)

ب) پيروي از امام عادل

امام حسن عليه السلام در ضمن يك سخنراني مردم را به پيروي از اهل معرفت و خدا ترسي فراخواند و به آيه «فبهداهم اقتده» اين گونه استناد كرد: خدا شما را رحمت كند. از اينان پيروي كنيد كه خداي متعال، پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و پدران او ابراهيم و اسماعيل و فرزندانش را ستود و فرمود: «فبهداهم اقتده» و بدانيد كه به پيروي ايشان مكلّف هستيد.(25)

تفسيرهايي از امام حسن عليه السلام

امام حسن عليه السلام به تناسب مسائلي كه پيش مي آمد، از آيات الهي تفسيرهايش را ارائه مي كرد. اين كار، گاهي در قالب سخنراني و مخاطبه بود و زماني در شكل پاسخ به سؤالات قرآني. امام حسن عليه السلام همواره به عنوان قافله سالار خاندان علوي و اهل بيت عليهم السلام در دوره امامتش مورد پرسشهاي مختلف قرآني بود و در سايه آن حجم زيادي از پاسخهاي حضرت هم به يادگار مانده است كه به بازخواني برخي مي پردازيم.

الف) منظور از سجود

قطب راوندي در فقه القرآن، درباره «وادبار السّجود»(26)؛ «و به دنبال سجود، او را تسبيح بگوي.» مي گويد: امام حسن عليه السلام فرمود: منظور، دو ركعت مستحبّي پس از نماز مغرب است.(27)

ب) اصحاب اُخدود

از ابن ابي حاتم نقل است كه حسن بن علي عليهما السلام درباره اصحاب اُخدود «اصحاب الأخدود»(28) فرمود: آنان اهل حبشه اند.(29)

ج) تفسير اولي الامر

امام حسن عليه السلام بعد از بيعت مردم، فرمود: از ما پيروي كنيد كه اطاعت ما، چون همراه اطاعت خداي سبحان و پيامبرش باشد، واجب است. خدا فرمود: «يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي ءٍ فردّوه الي الله و الرّسول»(30)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد، هرگاه در امري اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر عرضه داريد». «ولو ردّوه الي الرّسول و اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»(31)؛ و اگر آن را به پيامبر و اولياي امرشان برگردانند، قطعاً در بين آنان كساني هستند كه آن را دريابند و شما را بر حذر مي دارم از گوش دادن به داد و فرياد شيطان كه دشمن آشكار شماست...(32)

د) سؤال از شاهد و مشهود

ابوالحسن علي بن احمد واقدي مي نويسد: مردي گفت: نزد جواني رسيدم كه صورتش چون طلاي سرخ مي درخشيد و از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم سخن مي گفت، از تفسير «شاهد و مشهود» پرسيدم، فرمود: امّا شاهد، محمّد است و مشهود، روز قيامت. آيا نشنيدي كه مي فرمايد: «يا ايّها النّبيّ انّا ارسلناك شاهداً»(33)؛ و «ذلك يوم مجموع له النّاس و ذلك يوم مشهود»(34)؛ پرسيدم: اين جوان كيست؟ گفتند: حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام.(35)

ه.) سؤال از خلقنا بقدر

از امام حسن عليه السلام درباره فرموده خدا «انّا كل شي ءِ خلقناه بقدرٍ»(36)؛ سؤال شد. فرمود: خدا مي گويد: «انّا كلّ شي ء خلقناه لأهل النّار بقدر اعمالهم»(37)؛ ما هر چيزي را براي دوزخيان به اندازه اعمالشان آفريده ايم.

و) سؤال از اولي الالباب

امام كاظم عليه السلام فرمود: حسن بن علي عليهما السلام فرمود: هر وقت نيازي داشتيد، آن را از اهلش بخواهيد. سؤال شد: اي فرزند رسول خدا! اهل نياز چه كسي است؟ فرمود: آن كساني كه خدا در قرآن از آنان ياد مي كند: «انّما يتذكّر اولي الالباب»(38)؛ «تنها ژرف نگرها پند پذيرند» ژرف نگرها، همان خردمندانند.(39)

تطبيق و شأن نزول آيات
الف) تطبيق مشكات و... بر اهل بيت عليهم السلام

امام حسن عليه السلام در نامه اي به عبدالله بن جندب نوشت: ... مَثَل ما در كتاب خدا، همچون مشكات است. مشكات، قنديل است و در ما، چراغ است و چراغ، محمّد و خاندان او هستند و چراغ در شيشه است. «الزّجاجة كانّها كوكب درّيّ يوقد من شجرة مباركة» علي بن ابي طالب عليه السلام، «لا شرقية ولاغربية» معروفة لايهودية و لانصرانية «يكاد زيتها يضي ء و لولم تمسسه نار نور علي نور يهدي الله لنوره من يشاء»(40)؛ آن شيشه، گويي اختري درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني - علي بن ابي طالب - كه نه شرقي و نه غربي است - نه يهودي و نه نصراني است - افروخته مي شود. نزديك است كه روغن آن - هرچند بدان آتش نرسيده باشد - روشني بخشد. نوري بر روي نوري ديگر است. خدا هر كه را بخواهد به نور خود هدايت مي كند.»
«سپس ما نجيبان و پيشگامان پيامبران و جانشينان خدا در زمين و همان خالص شده هاي براي خدا در كتاب خداييم و ما نزديك ترين مردم به پيامبر خداييم و ما آن كساني هستيم كه خدا دين خود را براي ما تشريع كرد و در كتاب خود فرمود: «شرع لكم من الدّين ما وصّي به نوحاً والّذي اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه»(41)؛ «از دين آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرده براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را درباره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم كه دين را به پا داريد و در آن جدايي نكنيد.» و بر امّت محمّد باشيد. آري «كبر علي المشركين»(42)؛ «بر مشركان گران مي آيد.»(43)

ب) تطبيق ابرار به اهل بيت عليهم السلام

حسن بن علي عليه السلام فرمود: هرجا در كتاب خداي سبحان «انّ الابرار»(44) آمده است، سوگند به خدا، از آنها جز علي بن ابي طالب و فاطمه و من و حسين را اراده نكرده است. زيرا ما به سبب پدران و مادران خود «ابرار» هستيم و دل هاي ما با عبادات و نيكي ها بالا رفته و از دنيا و دوستي آن بيزار شده است و ما در همه فرائض الهي از او اطاعت مي كنيم و به وحدانيّت او ايمان داريم و پيامبرش را تصديق مي كنيم.(45)

ج) تطبيق مروان به شجره ملعونه

مروان بن حكم در مجلس معاويه سخنان ناشايستي عليه امام حسن عليه السلام به زبان آورد. امام فرمود: مروان! سپاس خدايي را كه با اين تهديد تو، جز بر طغيان تو نيفزايد، همان طور كه خدا فرمود: «و نُخَوّفهم فما يزيد هم الاّ طغياناً كبيراً»(46)؛ «و ما آنان را بيم مي دهيم ولي جز طغيان بيشتر آنان نمي افزايد.» مروان! آيا تو و فرزندانت همان درخت لعنت شده در قرآن نيستيد؟ سه بار از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه تو را لعنت كرد.(47)

د) بيان شأن نزول

امام حسن عليه السلام به عمرو بن عاص فرمود: اي عمر! من تو را نمي شناسم، جز از عمل نامشروعي كه پنج نفر درباره اش اختلاف داشتند... به سخن آمدي، و گفتي: من دشمن محمّدم؟! و خدا در كتاب خود نازل فرمود: «انّ شانئك هوالابتر»(48)؛ «حقاً كه دشمن تو خود بي نسل است.»(49)

پاورقيها:

1.بحارالانوار،ج 43، ص 359؛ شيخ طوسي، ص 691.
2. كشف الغمّه، ج 1، ص 573؛ ارشادالقلوب، ص 79.
3. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32؛ كشف الغمّه، ج 1، ص 573.
4. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32.
5.تحف العقول، ص 236؛ بحارالانوار،ج 78،ص 109.
6. تحف العقول، ص 227.
7. كشف الغمّه،ج 1، ص 573؛ ارشاد القلوب، ص 79.
8. بحارالانوار، ج 92، ص 204.
9. همان، ص 310.
10. همان، ج 32، ص 228.
11.همان، ج 44، ص 42. درباره عدم تحريف قرآن و جمع آن توسّط امام علي ر.ك: همان،ج 36، ص 231.
12. همان، ج 78، ص 104.
13. همان ج 43، ص 359.
14. علل الشرايع، ص 211.
15. انفال / 46.
16. مقاتل الطالبيين، ص 59، نمونه هاي ديگر: ر.ك: همان، ص 55؛ المناقب، ج 4، ص 24 و 18؛ امالي، طوسي، ص 691؛ اصول كافي، ج 1، ص 300.
17. نبأ / 31.
18. زمر / 61.
19. تحف العقول، ص 232.
20. بقره / 186.
21. تحف العقول، ص 227.
22. مانند: كشف الغمّه، ج 1، ص 573 و 574؛ تحف العقول، ص 234؛ الاحتجاج، ج 2، ص 67؛ بحارالانوار، ج 44، ص 1.
23. اسراء / 64.
24. بحارالانوار، ج 44، ص 104.
25. ارشاد القلوب، ص 76، نمونه ديگر، ر.ك: كافي، ج 7، ص 289 (درباره احياي نفس).
26. ق / 40.
27. مستدرك الوسايل، در باب مربوطه، و ر.ك: الميزان، ج 18، ص 360.
28. بروج / 4.
29. كنزالعمّال، ج 2، ص 549.
32.امالي، شيخ طوسي، ص 691 ر.ك: همان،ص 269.
35. كشف الغمّه، ج 1، ص 543.
36. قمر / 49.
37. التوحيد، ص 382، ر.ك: الميزان، ج 19، ص 85.
38. زمر / 9.
39. اصول كافي، ج 1، ص 19؛ نمونه ديگر، در باره علم غيب امام حسن(ع) ر.ك: دلائل الامامة، ص 171 و درباره قربي ، بحارالانوار، ج 23، ص 232.
40. نور / 35.
43. تفسير فرات كوفي، ص 285، ح 385.
44. مانند: انفطار / 12.
45. المناقب، ج 4،ص 2.تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 136.
46. اسراء / 60.
47. مقتل الحسين(ع)، ج 1، ص 114.
48. كوثر / 3.
49. مقتل الحسين(ع)، ج 1، ص 114.
30 و 31. نساء / 59.
33 و 34. احزاب / 45.
41 و 42. شوري / 13.

حضرت فاطمه(س) از ديدگاه قرآن

حضرت صدّيقة زهرا(س) نيز وليّة انبيا بوده است، چنان‌كه پيامبر اعظم و علي و ‏يازده امام ديگر وليّ آنان بوده‌اند. يعني همة انبيا به خضوع و فروتني در مقابل اين چهارده وجود مقدّس ‏ايمان و اعتقاد داشته‌اند.

بعد از آن‌كه خداي تعالي آدم را آفريد و فرشتگان بر حضرت آدم سجده كردند، عُجب و ‏خودپسندي به او راه يافت و در حالي‌كه به خود مي‌باليد، عرض كرد: پروردگارا! آيا مخلوقي كه نزد تو محبوب‌‏تر از من باشد، آفريده‌اي؟ از جانب پروردگار خطاب آمد: بلي، و به امر پروردگار حجاب‌ها برداشته شد و پنج ‏شبه ظاهر شدند كه در پيشگاه عرش ايستاده بودند. آدم عرض كرد: اينان كيانند؟
آية اول: آية تطهير

إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا.

خدا چنين مي‌خواهد كه رِجس (هر آلايش) را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را پاك و منزّه ‏گرداند.?

در شأن نزول اين آيه، روايات متواتري در دست است كه حاكي است آية تطهير در خانة امّ سلمه نازل ‏شده است و در آن هنگام رسول اكرم(ص)، حضرت صدّيقه(س)، اميرالمؤمنين و حسنين(ع) حضور داشته ‏اند. جناب امّ سلمه از رسول اكرم(ص) تقاضا مي‌كند كه من نيز به جمع شما داخل شوم و تحت كِساء نزد شما ‏خاندان رسالت قرار گيرم؟ حضرت او را نهي كرد و فرمود: «نه ، تو داخل نشو! هر چند تو برخيري. چون اين آيه ‏مخصوص است به ما پنج تن».

‏نام جماعتي از صحابه كه شأن نزول اين آيه را در خصوص پنج تن نقل كرده اند و روايات آن‌ها متواتر است ‏به اين شرح مي‌باشد: سعد بن ابي وقّاص، انس بن مالك، ابن عبّاس، ابو سعيد خدري، عمر بن ابي سلمه، ‏وائله ابن اسقع، عبدالله بن جعفر، ابو حمراء هلال، امّ سلمه، عايشه، ابو هريره، معقل بن يسار، ابوالطفيل، جابر بن عبدالله، ابو برزة اسلمي و مقداد بن اسود.2

پس با توجه به مطلب فوق، جاي هيچ‌گونه ترديدي نيست كه حضرت صدّيقة زهرا(س) نيز ‏مشمول آية تطهير است و در كلمة «اهل‌البيت»، او نيز مراد مي‌باشد. گذشته از اين‌ها، پيامبر اكرم(ص) براي ‏اثبات و روشن شدن حقيقت امر، كار بسيار جالبي كردند كه 9 نفر از صحابه آن را نقل كرده‌اند. به اين ‏شرح كه بعد از نزول اين آيه، حضرت رسول(ص) هر روز هنگام خروج از منزل كه براي ‏اقامة نماز صبح به مسجد تشريف مي‌برد، به در خانة حضرت صدّيقه مي‌آمد و مي‌فرمود:


‏السّلام عليكم يا اهل البيت ، إنّما يريد الله ليذهب عنكُم الرّجسَ أهل البيت يطهرّكم تطهيرا.


سلام بر شما اي اهل بيت؛ خداوند تنها مي‌خواهد آلودگي‌ها را از شما بزدايد و پاك كند، پاك شدني.


راوي مي‌گويد: من شش ماه در مدينه بودم و اين جريان را هر روز مشاهده كردم.3


همين يك آيه، برهاني است كافي و نشانگر اين‌كه حضرت صدّيقه(س) معصومه است، و ‏عصمت از جمله شئون و مناصب ولايت است؛ و ما غير «ولي» كه معصوم باشد، سراغ ‏نداريم. ‏


آية دوم: آية مباهله

فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم وأنفسكم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين4


پس بگو (اي پيامبر) بياييد ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخيزيم (يعني در حقّ ‏يكديگر نفرين كنيم) تادروغگويان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.‏

اين آيه به طور صريح و آشكار اشاره مي‌كند به اين‌كه پيامبر اكرم(ص) هنگامي‌كه با نصاراي نَجران مباهله نمود، ‏حضرت صدّيقه(س) نيز در اين مباهله شركت داشت. ايشان وجود مقدّسي است كه ميان چهار ‏معصوم ديگر در آية مباهله قرار گرفته است.5 با توجه به اين مطلب كه مباهله (ابتهال و نفرين كردن) ‏با نصاراي نجران يك كار عادي نيست و زن و مرد عادي نمي‌توانند اقدام به مباهله نمايند و طرف مقابل را ‏مغلوب و رسوا كنند، لذا صلاحيت اقدام به چنين امر خطيري را افراد مقدس و شايسته اي دارا هستند كه ‏مورد نظر مرحمت حضرت حق تبارك و تعالي بوده باشند، و حضرت صدّيقه(س) نيز يكي از آن ‏شخصيت‌هايي است كه مشمول اين آية شريفه است و اين از مسلّمات است.‏

آية سوم

فتلقّى آدم من‏‎ ‎رّبّه كلماتٍ فتاب عليه إنّه هو التّوّاب الرّحيم.6

پس حضرت آدم از حضرت حق تبارك و تعالي كلماتي را فرا گرفت (و آن كلمات را وسيلة قبولِ توبة ‏خويش قرار داد) و خداوند توبة او را پذيرفت.

در بارة اين آيه احاديثي نقل شده است كه بسيار فوق‌العاده است و با توجه به آية مذكور و اين روايات، ‏انسان به خوبي مي‌تواند درك نمايد كه حضرت‌صدّيقه(س) يكي از علل خلقت است و يكي از ‏اسباب آفرينش جهان مي‌باشد، يعني همان‌طور كه رسول اكرم(ص)، اميرالمؤمنين(ع) و حسنين(ع)، سبب خلقتند؛ ‏حضرت صدّيقه نيز يكي از علل آفرينش است، و معقول نيست كسي علّت خلقت باشد و ولايت نداشته ‏باشد.


‏ابن عبّاس از پيامبر اكرم(ص) روايتي نقل مي‌كند كه خلاصه اي از آن را در اين‌جا مي‌آوريم:‏


بعد از آن‌كه خداي تعالي آدم را آفريد و فرشتگان بر حضرت آدم سجده كردند، عُجب و ‏خودپسندي به او راه يافت و در حالي‌كه به خود مي‌باليد، عرض كرد: پروردگارا! آيا مخلوقي كه نزد تو محبوب‌‏تر از من باشد، آفريده‌اي؟ از جانب پروردگار خطاب آمد: بلي، و به امر پروردگار حجاب‌ها برداشته شد و پنج ‏شبه ظاهر شدند كه در پيشگاه عرش ايستاده بودند. آدم عرض كرد: اينان كيانند؟ خطاب آمد: اين پيامبر ‏من، اين علي اميرالمؤمنين پسرعمّ او، اين فاطمه دخترش، و اين دو حسن و حسين، پسران علي و ‏فرزندان پيامبر من هستند. اينان مقام اوّل را دارا هستند و درجاتشان بسيار عالي و مرتبة تو تاليِ مقام ‏والاي اينان است.


بعدها وقتي كه حضرت آدم مرتكب و مبتلاي آن ترك اولي شد، عرض كرد: پروردگارا از تو مسئلت دارم ‏كه به حق محمّد و علي و فاطمه و حسن و حسين از خطاي من درگذري. پس دعايش مستجاب شد. و ‏مشمول عفو و آمرزش خداي تعالي قرار گرفت و اين است معناي آية شريفه كه خدا مي‌فرمايد: پس آدم ‏كلماتي از پروردگارش فرا گرفت كه به وسيلة آن كلمات توبة او مورد قبول واقع گرديد.7


[به بيان علّامه، منظور از «كلمات» در آية 124 سورة بقره نيز همين ذوات مقدّسه هستند كه ‏شرح و روايات مربوط به آن‌ها در اصل كتاب قابل مراجعه است.]‏

آية چهارم: آية مودّت

قل لا أسألكم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي.8

بگو ( اي پيامبر) من براي انجام رسالتم پاداشي از شما نمي‌خواهم، مگر مودّت با خويشان نزديكم.‏

پيامبر اكرم(ص) اجر رسالت خودش را از طرف حضرت حق تبارك و تعالي، مودّت نزديكان خويش اعلام مي‌‏دارد. يعني فقط مودّت خويشان حضرت‌رسول(ص) را مي‌توان اجر و مزد رسالتِ عظماي احمدي دانست. ‏اين مودّت ارزنده، هم وزن اجر رسالت پيامبر است و به اجماع فريقين (شيعه و سنّي) اين آيه در شأن اهل ‏بيت عصمت و قداست نازل شده است ، يعني علي، فاطمه، حسن و حسين(ع).

‏ احمد بن حنبل در مناقب، حافظ ابن منذر، حافظ بن ابي حاتم، حافظ طبراني، حافظ ابن مردويه، واحدي ‏مفسّر، ثعلبي مفسّر، حافظ ابو نعيم، بغوي مفسر و فقيه ابن مغازلي9 از ابن عباس روايت مي‌كنند كه:‏

بعد از نزول اين آيه از پيامبر اكرم(ص) سؤال شد: خويشاوندان نزديك به تو كه مودّت آنان بر ما واجب است، ‏چه كساني هستند؟ حضرت در جواب فرمود: علي، فاطمه، و دو فرزند آنان (حسن و حسين).

‏محبّ الدّين طبري در ذخائر، زَمَخشَري در كشّاف، حَمَويني در فرائد، نيشابوري در تفسيرش، ابن طلحه ‏شافعي در مطالب السّؤول، رازي در تفسيرش، ابو السُّعود در تفسيرش، ابو حيّان در تفسيرش، نَسَفي در ‏تفسيرش، حافظ هَيثَمي‌در مجمع، ابن صَبّاغ مالكي و ديگران روايت مذكور را نقل كرده اند.10

قسطلّاني در المواهب اللّدنّيّه‌ مي‌گويد:

خداي تعالي مودّت خويشان نزديك پيامبر را بر همگان واجب ‏كرده است و دربارة وجوب محبّت اهل بيت معظّم حضرت رسول و ذرّيّة اوست كه خدا مي‌فرمايد: بگو اي ‏پيامبر، در مقابل انجام رسالتم از شما مزدي نمي‌خواهم به جز مودّت خويشان نزديكم.11

[در متن كتاب روايات زيادي در اين باره آمده كه ما به اين دو اكتفا مي‌كنيم] و خلاصة كلام اين‌كه مسلّماً ‏علي، فاطمه و حسنين، آل پيامبر مي‌باشند و قطعاً حبّ فاطمه(س) ضميمة اجر نبوّت و نشان ‏دهندة ولايت اوست.‏


آية پنجم

إنّا عرضنا الأمانة علي السّموات و الأرض و الجبال فأبين أن يحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان إنّه كان ظلوماً جهولاً12

ما امانت [الهي و بار تكليف] را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و[لي] انسان آن را برداشت؛ راستي او ستمگري نادان بود.

آية مذكور نيز از آياتي است كه در اثبات ولايت حضرت صدّيقه(س) مي‌توان از آن استفاده ‏كرد. امانتي كه خداي تعالي به آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرده است و از آن‌ها خواسته تا آن را بپذيرند ‏و اين امانت، همان ولايت پيامبر اكرم(ص) و امير المؤمنين و فاطمه و حسنين و ائمّة بعد از آنان مي‌باشد.


‏مفَضَّل بن عمر از حضرت امام صادق (ع) نقل مي‌كند:‏

خداي تعالي ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت بدن‌ها آفريد، و شريف‌ترين و برترين روح‌ها را، ارواح ‏محمّد، علي، فاطمه و حسنين و ائمّة نه گانه از نسل حسين بن علي ـ عليه السّلام ـ قرار داد و آنان را ‏برآسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهان‌گير شد. آنگاه از جانب ‏حق تبارك و تعالي به آسمان‌ها و زمين خطاب آمد كه: اينانند دوستان و اولياي من، و اينان هستند حجّت‌هاي ‏من بر همة مخلوقاتم. (لذا حضرت صدّيقه(س) حجّت و وليّةالله است به نصّ خود حضرت ‏احديّت جلّت عظمته). هيچ‌يك از آفريدگانم نزد من محبوب‌تر از آن‌ها نيست؛ بهشتم را براي دوستان آنان، و ‏آتش دوزخم را براي مخالفين و دشمنان آنان آفريده‌ام؛ پس ولايتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم. به ‏جز اين برگزيدگان من، كيست كه بتواند اين بار امانت را با تمام سنگيني‌اش بر دوش كشد و يا مدّعي ‏اين مقام باشد؟13‏

‏ در قسمتي ديگر از حديث حضرت صادق(ع) مي‌فرمايد:‏

بعد از اين جريان، فرستادگان الهي (درساية ولايت چهارده معصوم) نگهدارندة اين امانت و معرِّف آن ‏بوده اند، و به اوصياي خود و مخلصين امّت خويش نيز اين موضوع را بيان مي‌كردند...

‏ در نتيجه، حضرت صدّيقة زهرا(س) نيز وليّة انبيا بوده است، چنان‌كه پيامبر اعظم و علي و ‏يازده امام ديگر وليّ آنان بوده‌اند. يعني همة انبيا به خضوع و فروتني در مقابل اين چهارده وجود مقدّس ‏ايمان و اعتقاد داشته‌اند، چنان‌كه در بعضي از احاديث آمده است كه از جمله اعمال حضرت موسي و ‏حضرت عيسي در زمان نبوّت آن دو پيامبر، ذكر صلوات بر محمّد و آل‌محمّد بوده است، و اين خود نشان ‏دهندة اعتراف به ولايت چهارده معصوم مي‌باشد... و سپس اضافه مي‌نمايد كه اين ولايت همان است كه ‏خدا مي‌فرمايد:

إنّا عرضنا الأمانة ...
پي‌نوشت‌ها:

? برگرفته از: كتاب فاطمه‌الزهرا(س)، به كوشش حبيب چاپچيان، چاپ اميركبير.

‏1. سوره احزاب (??) ، آيه 33‏.
‏2. اسناد شأن نزول آية تطهير، در مجلدات دوازدهم به بعد الغدير آمده و متأسفانه تاكنون طبع نگرديده ‏است.‏
‏3. مسند احمد، ج 2، ص 259 ـ 285 ، شواهد التنزيل، ج 2، ح 637 ـ 639 و 644 و 773‏.
‏4. سوره آل عمران (?) ، آيه 61‏.
‏5. بعضي از مصادر شأن نزول اين آيه: صحيح مسلم، مسند احمد بن حنبل، سنن تِرمِذي، تفسير طبري، ‏السنن الكبري (بيهقي)، الاغاني.
‏6. سوره بقره (?) ، آيه 37‏.
‏7. الخصائص العلويه، ابو الفتح محمد بن علي نطنزي، الغدير، ج 7، ص 301‏.
‏8. سوره شوري (42)، آيه 23‏.
‏9. براي ديدن توصيف و توثيق اين افراد در نزد دانشمندان اهل سنت ، به پاورقي‌هاي كتاب فاطمه زهرا ‏مراجعه فرماييد.‏
‏10. شماره 9‏.
‏11. شرح المواهب اللَّدُنّيّه، ج 3، ص 21‏.
‏12. سوره احزاب (??) آيه 72‏.
‏13. معاني الاخبار ص 108 تا 110 . خوانندگاني كه مايل به كسب آگاهي بيشتر از وجوه تفسيري اين آيه ‏در روايات اهل بيت هستند مي‌توانند به بحار ج 57 ص 278 مراجعه بفرمايند.
● منبع: خبرگزاری - فارس

امام علي عليه السلام و قرآن

صويرى كه قرآن كريم از شخصيت اميرالمؤمنين(ع) ترسيم مى كند صددرصد هماهنگ با تصويرى است كه احاديث ترسيم مى كنند, با تدبّر در ملاكها و جنبه هاى ولايت و واقعيتهاى وجودى زندگى علوى و سيره رسول(ص), آن تصوير كامل مى شود.

ييادآور مى شود كه پژوهش درباره امام على در قرآن تا هنوز به اندازه كافى صورت نپذيرفته است. تا كنون پژوهشى متناسب با موضوع به نظر نرسيده است. اين موضوع جنبه هاى بسيار و بحثهاى گسترده لازم دارد كه وقت فراوان مى خواهد و تلاشهاى گسترده, و قسمت بسيارى از آيات قرآن را در بر مى گيرد… اما ما در اينجا به آنچه كه متناسب با روش مان در اين نوشتار است بسنده مى كنيم; و به اندازه مجال به گونه اى گذرا به آياتى اشاره مى كنيم كه تصويرى از شخصيت امام على(ع) و نقشى را كه در اين دوره پايان رسالت انجام داده نشان مى دهند, و آياتى كه جايگاه آن حضرت را نزد خداوند بيان مى كنند, و برخى ازملاكها و جنبه هاى ولايت آن حضرت.1

آيات در اين زمينه واقعاً بسيار هستند; مى توان آنها را در چند بخش اصلى قرار داد, برخى از آن آيات به صورت عمومى از پيامبران, شهيدان و صديقين سخن مى گويند, برخى به صورت ويژه به تمثيل ولايت على(ع) مى پردازند, مانند هارون و داوود(عليهما السلام), برخى از آيات نيز درباره ايمان, مؤمنان, اوصاف و مسئوليتهاى بزرگ مؤمنان و درجات آنان در نزد خداى سبحان است, و آياتى كه درباره اولياء الله, و قوانين (تولى) و از اهل بهشت, ابرار, متقيان, صالحان و وارثان بهشت سخن مى گويند, و آياتى كه از احوالات مؤمنان در روز قيامت سخن مى گويند, اميرالمؤمنين عليه السلام مثل و مصداق اعلاى برخى از اين آيات پس از رسول اكرم(ص) است. برخى از آيات نيز به گونه اى هستند كه مصداقى جز اميرمؤمنان و خاندان او ندارند, برخى ديگر نيز كسى مصداق آن نخواهد بود مگر از راه تمسّك به ولايت شان.


قسمتى عظيم از آيات يا فقط درباره على(ع) نازل شده است, يا درباره آن حضرت, يا برخى از بنى هاشم و بعضى از مؤمنان.

براى رعايت اختصار, سخن را در دو فصل خلاصه مى كنيم.1. مثلهايى از داستانهاى انبياء, شهداء و صديقين.

2. آياتى كه مصداق يگانه آنها يا مصداق برتر آنها على(ع) است, يا درباره آن حضرت به تنهايى, يا با بعضى از بنى هاشم و يا برخى از مؤمنان نازل شده اند.

1. نمونه هايى از پيامبران, شهيدان و صديقان

درباره چگونگى استفاده از اين دسته از آيات به حداقل مورد نياز بسنده خواهيم كرد.

نوح(ع)

اگر آيات مربوط به داستان حضرت نوح را گردآورى كنيم برخى از جنبه هاى شخصيت امام على را تصوير خواهند كرد, و تفسير برخى از فرازهاى سيره آن حضرت را به دست خواهند داد. مثلاً اگر به آياتى كه توانايى شخصيت نوح(ع), صبر او را بر آزارها و مصيبتها در راستاى دعوت, پايدارى او بر حق و استقامت او در مسير آن را بيان مى كنند, به رغم رويگردانى مردم از آن حضرت و استهزاء او, و تنهايى اش در ميدان مبارزه و اينكه تنها خود او از راز راهش آگاه بود, خواهيم ديد كه برخى از جنبه هاى شخصيت على(ع) را مانند شخصيت قوى, پايدارى و نهراسيدن او از دشواريهاى راه, اگر چه رهروان آن اندك باشند, به ما نشان خواهند داد.

ابراهيم(ع)

هنگامى كه آيات مربوط به حضرت ابراهيم گردآورى شوند, گوشه هايى ديگرى از شخصيت على(ع) را ترسيم مى كنند: بت شكنى, انحصار پيامبرى در ذريّه او, ملاكها و ابعاد ولايت او, امامت, شدّت (فناى) او در راه خدا, راستى او با خدا, جهادش در راه خدا, قربانى كردن عزيزترين پسرش, و شدّت اعتماد او به خدا, و توجه او به برنامه رسالت بعد از خودش, آينده نگرى و خستگى ناپذيرى او, فرمانبرى او نسبت به فرمان خدا حتى با قربانى كردن پسرش, تلاش مستمر او, بنا كردن بيت الحرام, و توصيه او به فرزندانش نسبت به جهاد, پايدارى, نماز, حج, خدمت به كعبه, اينها همه گوشه هايى از شخصيت اميرالمؤمنين على(ع) را ترسيم مى كنند. امام على(ع) مناقبى دارد مانند اين مناقب, حالات و مزيّتهايى همگون با ابراهيم و موضع گيرى ها و نقشهايى همانند آنچه از ابراهيم(ع) در قرآن آمده است… .

اسماعيل(ع)

آن گاه كه درباره شخصيت اسماعيل(ع) مى خوانيم كه چگونه در رسالت مهم پدرش وزير او بود, و مطيع پدر, و از صبرش مى خوانيم در برابر دشواريها و حتى درباره ذبح شدنش, بدون هيچ گفت وگو و سؤالى, اين آيات تصويرى از وزارت على(ع) براى رسول خدا براى ما ترسيم مى كنند, تحمل مشقتها و دشواريها, صبرش در برابر قربانى شدن و مرگ براى اهداف رسول خدا, و انتظار قضاى الهى, و امتثال فرمان او, بدون هيچ اعتراض و اشكالى.

يعقوب(ع)

همين گونه است نسبت به يعقوب(ع) و وصيت او به فرزندانش, و دقت و توجه او به نبوت و امامت پس از خودش, توجهش به محافظت از يوسف(ع) و حرص او به سلامتى يوسف, پدر (سبطها) از ميان فرزندانش….

موسى(ع)

وقتى كه آيات مربوط به شخصيت موسى(ع) را گردآوريد, آياتى كه درباره شخصيت موسى(ع) سيره, قاطعيت, نيرومندى, انجام كارهاى مهم با دست خودش, سخن مى گويند تصويرى از شخصيت على بن ابى طالب ترسيم مى كنند, از توانايى, شجاعت, قاطعيت او در اطاعت از خداوند, و اينكه ملامت ملامت گران او را در راه اطاعت خدا سست نمى كرد, و از سازش ناپذيرى حضرت در اجراى احكام اسلام…


و هنگامى كه آيات مربوط به (عصا) ى موسى(ع) را مى خوانيم, دست و شمشير على تداعى مى شود, و حماسه هايى كه آفريد. از سوى ديگر در حضرت موسى(مثلى) از اميرالمؤمنين(ع) مى يابيم, دربردبارى و صبر با مردمش, و جدا نشدن از آنان حتى در جريان (تيه) و گمراهى, و سرپيچى از دستورات حضرت موسى(ع)… و نيز در آمادگى او براى مبارزه, حتى در صورت تنها ماندن با برادرش در ميدان مبارزه… اين حالات حضرت موسى نيز (مثلى) براى برخى از حالات اميرمؤمنان(ع) است, در آن زمانى كه با برادرش رسول خدا(ص) تنها ماندند, بدون ياورى در جهاد…

سرگذشت هارون(ع) نيز اين تصوير را كامل تر مى كند, رنج هارون(ع) در هنگام غيبت موسى(ع) تصويرى است از رنج امام با امت در غياب رسول خدا(ص) و اينكه چگونه اين روى گرداندن امت آن دو را آزرد, و شدت علاقه آنان به حفظ وحدت امت و بى توجهى نكردن در اين باره كه حتى در هنگام خيانت به ايشان نيز از آن غافل نشدند… گاه حالت اميرالمؤمنين(ع) به حال هارون(ع) مقايسه مى شود, كه پيامبر را مخاطب قرار مى دهد, با همان لحنى كه هارون برادرش موسى را مخاطب قرارداد:

(يابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا ان يقتلون…)


وزارت هارون براى موسى, و منزلت او براى موسى نمونه اى براى وزارت اميرالمؤمنين براى پيامبر(ص) و منزلتش نزد آن حضرت است.

داوود و سليمان(ع)

همچنين آن گاه كه آيات مربوط به داوود و سليمان(عليهما السلام) را گردآوريد, تصويرى(ديگر) از امام على(ع) براى شما ترسيم مى شود; و تصويرى از حسن و حسين و نقش آن دو بزرگوار با پدرشان به دست مى دهد… و هنگامى كه آيات مربوط به داستان كشته شدن جالوت به دست داوود, و قهرمانى او و ضربت حماسى اش را قراءت كنيد, و اينكه چگونه همان قهرمانى و ضربت, ملاك امامت و حكومت خاندان داوود بوده است, اين آيات نيز تصويرى از على بن ابى طالب(ع) و نقش و موقعيتهاى حماسى او در ريشه كن كردن كافران و تثبيت دين ارائه مى دهند, و اينكه همان نقش, ملاك امامت و حكومت خاندان على و فاطمه(عليهما السلام) و وراثت حسنين از على(ع) از هر نظر بود, همان گونه كه سليمان وارث داوود بود,… و هنگامى كه ولايت تكوينى داوود و سليمان بر كوه ها, باد, آهن, حيوانات وحشى, شياطين و جن و آشنايى آنان با زبان پرندگان, و شنيدن سخن مورچه از سوى سليمان را مى نگريم, اينها نيز تصويرى است از ولايت تكوينى كه به على(ع) اعطا شده, يا ولايت تكوينى, حكومت و ولايت تشريعى كه مى توان براى او تصوير كرد… و هنگامى كه آيات مربوط به داستان آوردن تخت بلقيس را مى خوانيد, كه توانايى و ولايت مردى را كه (دانشى) از كتاب داشت, قوى تر و بالاتر از نيروى ولايت عفريت جن مى داند, روشن مى شود كه چه قدرت و نيرويى ممكن است به اميرالمؤمنين داده شود; توانايى و قابليتى كه به دليل داشتن علم كتاب در اختيار او بود…

آل عمران

همين گونه, هنگامى كه آيات مربوط به آل عمران و خاندان نبوت (همسر عمران, زكريا, همسر او, مريم, عيسى و يحيى عليهم السلام) را بخوانيد, ابعادى از زندگى اهل بيت براى شما روشن مى شود, و بخشى از زندگى اميرالمؤمنين(ع) پرتو خواهد افكند, بويژه آيات مربوط به زكريا و عيسى(عليهما السلام).

برخى از اولياء الله

هنگامى كه آيات مربوط به عده اى از اولياء الله را بخوانيد, كه پيامبر هم نبوده اند, باز هم بخشهاى مهمى از شخصيت اميرالمؤمنين روشن خواهد شد; از جمله مردى كه قرآن از اوچنين تعبير مى كند: (جاء رجل من اقصى المدينة يسعي…) و از دور دست شهر مردى دوان دوان آمد وگفت: اى مردم ازاين فرستادگان پيروى كنيد.(يس/20)


و نيز مؤمن آل فرعون و گفت وگوى او با قومش, و دفاع او از موسى, و دعوت او با آن منطق متعالى و استدلالهاى كوبنده و مفاهيم بلند.

و مانند دو مردى كه خداوند بدانها نعمت ارزانى كرد, همان دو كه درست در لحظه اى كه قوم موسى او را تنها گذاشتند و از جهاد روگرداندند و طاعت خدا را فراموش كردند, آن دو موسى را يارى كردند, با موعظه هايى بلند.

و نيز لقمان با حكمت و تعاليم حكيمانه و توصيه ها و موعظه هاى ارزشمندش.

مانند (ذى القرنين) و سيره ربانى, فتوحات پيروزمندانه و امدادهاى الهى به او, و توكل و اعتمادش به خداوند…

و مانند (اصحاب كهف) و داستان شگفت آنان, هدايت ربانى, و الهامهايى كه در زمينه دانش دينى بر آنها شد….


و مانند بنده صالحى كه موسى(ع) با او و جوان همراهش برخورد كرد, و كسى كه خداوند به او (علم لدنى) ويژه اى عنايت فرمود و وظيفه اى مخصوص بر عهده او گذاشت, كسى كه نقشى بزرگ و شگفت را عهده دار شد كه بر اساس (علم الهى) بود, و نه بر اساس مقياسهاى معمول و شناخته شده… داستانهاى اين اشخاص ابعاد بزرگى از شخصيت اميرمؤمنان را مى نمايانند و به روشنى نشان مى دهند كه چگونه برخى از اوليا حتى بر پيامبران نيز برترى داشته اند با اينكه خود پيامبر نبوده اند… در اين حقايق اشاره است به فضل و منزلت و ولايت اميرالمؤمنين كه حتى گسترده تر از ولايت برخى از پيامبران بوده, با اينكه پيامبر نبوده است.

دعاى پيامبران

اگر به دعاى پيامبران بويژه حضرت ابراهيم توجه كنيم, درخواهيم يافت كه اميرمؤمنان تبلور خواسته آنان, يا در مواردى جزء مصاديق دعاى آنان است كه مستجاب شده است.


گويى آن حضرت معناى دعايى است كه ابراهيم(ع) از خدا خواست:


(واجعل لى لسان صدق فى الآخرين…) شعراء/84


خداوندا براى من در ميان آيندگان آوازه نيكو گذار!


يا او مصداق اين آيه است كه فرمود:

(و جعلنا لهم لسان صدق عليا) مريم/50

و ذكر خير بلندى براى آنان قرار داديم.


توجه به اين آيات, درهاى هدايت را به روى شما مى گشايد تا حديث شريف نبوى را كه در آن بارها ميان اميرمؤمنان و پيامبران و صديقان گذشته مقايسه شده است دريابيد, و سخنهاى فراوان اهل بيت(ع) را كه انبيا و اوليا را به اميرالمؤمنين بويژه و به طور عموم تشبيه مى كردند.2

2. آياتى كه نمونه بارز آنها على (ع) است

اين قسمت شامل آياتى است كه درباره ايمان, و رابطه ولايت بين بنده و خداى تعالى و مؤمنين تسليم شده به امر خداوند و متقيان, ابرار واهل بهشت… و نيز آياتى كه درباره اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است, كه اين قسمت مشتمل بر آيات فراوانى است و ما به برخى از آنها, تا آنجا كه با روش و هدف ما سازگار باشد اشاره مى كنيم, به گونه اى كه متناسب با موضوع اين آيات و بررسى شخصيت امام على(ع) و منزلت و ولايت آن حضرت باشد.

راهنماى ما در پژوهش اين آيات براى اين منظور, خود قرآن كريم و حديث شريف نبوى است, و واقعيتهاى زندگى اميرالمؤمنين(ع) و سنتهاى الهى جارى شده درباره پيامبران, و فرزندان و خاندان آنان. راهنمايى قرآن اين است كه آياتى ازقرآن به طور قطع و اجماع درباره اميرالمؤمنين(ع) است, آن آيات رهنمون ما به آيات يا مقاطع قرآنى مشابه خواهد بود, بدين گونه دروازه بزرگى از مباحث گسترده و عميق به روى ما گشوده خواهد شد. سخن پيامبر, اميرمؤمنان را به صفات والايى مى خواند يا از اتصاف او به آن صفات خبر مى دهد, و از سوى ديگر واقعيتهاى زندگى اميرمؤمنان ما را به آياتى كه تنها بر زندگى آن حضرت قابل انطباق است و بس راهنمايى مى كند. يا آياتى كه نمونه عالى و مصداق اكمل آنها پس از پيامبر(ص) آن حضرت است. سنت الهى درباره انبياء, اهل بيت و ذريه آنان نيز ما را به سوى آياتى راهنمايى مى كند كه اهل بيت(ع) را دربردارد.

اينكه ما در هنگام تعارض يا تزاحم, اهل بيت(ع) را بر ديگران مقدم مى داريم و تصورات و ادعاهاى ديگر را مردود مى شماريم, به دليل اقتضاى سنت الهى درباره پيامبران(ع) و اهل بيت(ع) و ذريه پاك آنان است, كه به عنوان واقعيت تاريخى مطرح است.


ادعاهاى ديگران درباره غيراهل بيت با سنت الهى درباره پيامبران(ع) و رسالتهاى بزرگ, و آنچه برترى پيامبر را مى رساند, و برترى آن حضرت بر تمام پيامبران(ع), هماهنگى نخواهد داشت, حال آن كه ادعاهاى خود اهل بيت(ع) با آنچه گفته شد سازگار است, بلكه اين مقتضاى سنتهاى الهى است.


واقعيتهاى تاريخى درست در هنگامى كه ادعاهاى مربوط به غيراهل بيت را تضعيف مى كند, تقويت كننده سخنانى است كه درباره اهل بيت مى شود, زيرا ادعاهاى رويارو با آنچه كه درباره مقام فضل و ولايت اهل بيت گفته شده, متهم به اين هستند كه ساختگى باشند, كه از سوى برخى از دشمنان اهل بيت پس از آن كه به قدرت و حكومت رسيدند جعل شده اند و با اشاره برخى از زمامداران كه اساس مشروعيت و مقبوليت زمامدارى آنان بر اين استوار بوده كه بر اهل بيت برترى داده شوند, يا دست كم آنان را داراى فضايل مشابه اهل بيت قلمداد كنند. و تلاشى كه بنى اميه دراين زمينه كردند, جعل, دروغ و تحريف شخصيت است كه در اينجا نيازى به بحث در آن باره نيست, همين گونه برخى از تلاشهايى كه براى انكار برخى از فضايل والاى اهل بيت(ع) انجام مى شود به همين غرض ورزى آلوده است.

توجه به اين حقيقت شاهد اين است كه آنچه درباره فضايل اهل بيت(ع) به ما رسيده, بسيار كمتر از آن چيزى است كه وجود داشته است, زيرا مبارزه پيگير در چندين قرن عليه فضايل شان برخى از حقوق آنان را از ما پوشانده است.

از آنچه تا حال گفته شد معلوم مى شود كه پژوهش درباره اميرالمؤمنين(ع) در قرآن كريم موضوعى واقعاً گسترده, ژرف, و داراى شاخه هاى بسيار است, كه تلاش براى بحث در همه جوانب آن نيازمند دايرة المعارف پرحجمى است. ولى ما چنان كه گفتيم, به اشاره اى بسنده مى كنيم.

على پيشواى ابرار

قرآن كريم در سوره انسان براى امام على بن ابى طالب, و صديقه كبرى فاطمه زهرا, و دو سبط پيامبر حسن و حسين عليهم السلام عنوان (ابرار) را به كار برده است. اين نصى درباره آنان است كه ترديدى در آن وجود ندارد; از باب تصديق سخن خدا بايد به آن ايمان داشت, اينكه اين آيات فقط درباره آن حضرت نازل شده مسأله اى قطعى است, و اين در زمانى بود كه اهل بيت پيامبر همه غذاى خود را سه روز پشت سر هم صدقه دادند, و در آن سه روز جز آب نخوردند, تا به نذر روزه خود وفا كنند كه در پى آن اين آيات نازل شد:

(إنّ الأبرار يشربون من كأس كان مزاجها كافوراً. عيناً يشرب بها عبادالله يفجّرونها تفجيراً. يوفون بالنذر و يخافون يوماً كان شرّه مستطيراً. و يطعمون الطعام على حبّه مسكيناً و يتيماً و أسيراً. إنّما نطعمكم لوجه الله لانريد منكم جزاءاً و لا شكوراً. انا نخاف من ربّنا يوماً عبوساً قمطريراً. فوقيهم الله شرّ ذلك اليوم و لقّيهم نضرةً و سروراً. و جزاهم بما صبروا جنّة و حريراً. متكئين فيها على الأرائك لايرون فيها شمساً و لازمهريراً. و دانية عليهم ظلالها و ذلّلت قطوفها تذليلاً. و يطاف عليهم بآنية من فضة و أكواب كانت قواريراً. قوارير من فضة قدّروها تقديراً. و يسقون فيها كأساً كان مزاجها زنجبيلاً. عيناً فيها تسمى سلسبيلاً. و يطوف عليهم ولدان مخلدون إذا رأيتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. و اذا رأيت ثمّ رأيت نعيماً و ملكاً كبيراً. عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق و حلّوا أساور من فضّة و سقاهم ربّهم شراباً طهوراً. إنّ هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكوراً) انسان/5 ـ 22

اين مقطع قرآنى راهنماى كاوش در بسيارى از آيات قرآن كريم است كه اميرالمؤمنين(ع) پس از پيامبراكرم(ص) مصداق اعلاى آنهاست, از آن جمله آيات مربوط به (ابرار) است, كه امام على(ع) به صراحت نمونه و نماد آنان قرار گرفته است.

عنوان ابرار پنج بار در قرآن كريم به كار رفته است, به غير از آياتى كه از سوره انسان نقل كرديم, در دو مورد از آن موارد عنوان (ابرار) بر على(ع), فاطمه زهرا(ع), فاطمه بنت اسد (مادر امام), و مجموعه اى از مؤمنان كه تحت حمايت اميرالمؤمنين(ع), اندكى پس از پيامبر مهاجرت كردند, اطلاق شده است. در يك مورد نيز دعاى ابرار مطرح است كه از خداوند محشور شدن با ابرار را خواسته اند, و در مورد ديگر پذيرش دعاى آنان است كه خداوند مى فرمايد كه دعاى آنان را مستجاب كرده و آنان جزء (ابرار) هستند; اين آيات را در بخش بعدى خواهيم آورد. در اين زمينه آيات 193 تا 198 سوره آل عمران را بنگريد. موارد ديگر نيز در اين آيات به چشم مى خورد:

(ان الابرار لفى نعيم) انفطار/13

(ان الابرار لفى نعيم. على الأرائك ينظرون. تعرف فى وجوههم نضرة النعيم. يسقون من رحيق مختوم. ختامه مسك و فى ذلك فليتنافس المتنافسون. و مزاجه من تسنيم. عيناً يشرب بها المقربون) مطففين/22 ـ 28

(كلا إنّ كتاب الابرار لفى عليّين. و ما أدراك ما عليّون. كتاب مرقوم. يشهده المقربون) مطففين/18 ـ 21

آيات سوره انفطار و سوره مطففين همانند سوره انسان هستند, گويى اينها جزء همان سوره هستند, حال آن كه اين آيات در سالهاى آغازين بعثت نازل شده اند و آيات سوره انسان در اواخر حيات پيامبر(ص).

اما آيات 18 تا 21 مطففين از موضوع مهم ديگرى خبر مى دهند و آن وجود كتاب ويژه ابرار است, و اينكه آن كتاب در (عليين) است, و اينكه آن كتاب نوشته شده است و مقربان آن را مشاهده خواهند كرد. برخى از مطالب مهم قابل استفاده از اين حقايق بزرگ, پس از اين خواهد آمد. رويارويى عنوان ابرار و عنوان فجار نيز نكته هاى مهمى دارد كه به آن اشاره خواهيم كرد.


از جمله آيات مربوط آيات (برّ) است, زيرا عنوان (ابرار) از (برّ) گرفته شده است. آنان كه هميشه اهل (برّ) باشند ابرار ناميده مى شوند. بنابراين آيات (برّ) نيز مانند آيات ابرار جزء آياتى هستند كه اميرالمؤمنين(ع) در آنها ياد شده, و در هر كدام نكته اى و درسى نهفته است, آيه هاى (برّ) از قرار زير هستند:


(ليس البرّ أن تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البرّ من آمن بالله و اليوم الآخر و الملائكة و الكتاب و النبيّين و آتى المال على حبّه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب و أقام الصلوة و آتى الزكاة و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا و الصابرين فى البأساء و الضراء و حين البأس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون) بقره/177

(… و ليس البرّ أن تأتوا البيوت من ظهورها و لكنّ البرّ من اتقى وأتوا البيوت من أبوابها و اتقوا الله لعلّكم تفلحون) بقره/189(… و تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان و اتقوا الله انّ الله شديد العقاب) مائده/2

(يا ايها الذين آمنوا إذا تناجيم فلاتتناجوا بالاثم و العدوان و معصية الرسول و تناجوا بالبرّ و التقوى و اتقوا الله الذى اليه تحشرون) مجادله/9


اميرالمؤمنين(ع) در تمامى اين آيات مصداق (برّ) است, زيرا اولاً به نص قرآن آن حضرت در صف پيشاپيش ابرار است, و ديگر اينكه اوصافى كه براى ابرار در تفسير (برّ) بيان شده در آن حضرت جمع آمده است, از مطالعه آيات, امتياز آن حضرت بر تمامى صحابه معلوم مى شود, و اين بدان روست كه به آسانى مى توان تطبيق اين صفات را در آن حضرت درك كرد, در حالى كه تصور جمع آمدن اين صفات در غير آن حضرت از صحابه ـ به جز فاطمه و حسنين(عليهم السلام) دشوار است.

از اينكه قرآن شهادت مى دهد امام(ع) در صف نخستين ابرار است اين مطلب نيز روشن مى شود كه آن حضرت درآيات (نجوى) نيز از ديگران ممتاز است, كه در آينده به اين مطلب بازخواهيم گشت.

(أتأمرون الناس بالبرّ و تنسون أنفسكم و انتم تتلون الكتاب أفلاتعقلون) بقره/44


گواهى قرآن بر اينكه على بن ابى طالب در صف نخستين ابرار است; در آيات استجابت دعاى ابرار در سوره آل عمران, و آيات ستاينده ابرار در سوره انسان, مى رساند كه آن حضرت(ع) اهل امر به برّ است, زيرا هميشه در حال انجام و اتصاف به صفات (برّ) است, و از هيچ جنبه ازجنبه هاى آن براى لحظه اى فاصله نمى گيرد, اين مطالب براى هيچ يك از صحابه غير از او تحقق نيافته, بنابراين جلو افتادن آنان بر آن حضرت و امر به (برّ) كردن شان دشوار است, در حالى كه پيشاهنگ ابرار بودن آن حضرت و جلو افتادن او بر ديگران در امر به (برّ) بى ترديد و صحيح است, بدون هيچ گونه گزافه يا تناقض.


هنگامى كه سخن خدا را قراءت مى كنيد:


(كلا إنّها تذكرة. فمن شاء ذكره. فى صحف مكرّمة. مرفوعة مطهرة. بأيدى سفرة. كرام بررة) عبس/11 ـ 16


ازاين آيات به حقيقت ديگرى درباره على بن ابى طالب پى مى بريد, يعنى از رتبه و درجه (برره) كه در آيات فوق آمده به رتبه او آگاهى مى يابيد, زيرا قرآن گواهى مى دهد كه او در صف اول ابرار است, در همه آياتى كه از ابرار به طور عام ياد شده, آن حضرت به خصوص مورد نظر بوده است.3


از آيات سوره انسان مى توان بهره هاى زيادى برد, كه برخى از آنها را يادآور مى شويم, از آن جمله است يادكرد صفات والايى كه آن آيات براى اميرالمؤمنين(ع) گواهى كرده است, مانند تعبيرات (عبادالله), وفا به نذر, ترس از روز قيامت, محفوظ ماندن از شرّ آن روز, اطعام غذا به دليل دوستى خدا, براى خدا بودن عملشان, داشتن چهره هايى خرم, خوشحالى شان در روز قيامت, صبرشان, واينكه (در روز قيامت بر اريكه (هاى نعمت) تكيه زده اند, و اينكه سايه هاى آن به آنان نزديك و ميوه هايش براى آنان (رام) است, جامه هاى ابريشمى سبز و ديباى سبز در برشان است و…


اين آيات به اميرمؤمنان و اهل بيت امتيازاتى مى دهند كه به هيچ كسى از امت داده نشده است, چيزهايى دراين آيات بيان شده است كه در آيات ديگر نيامده است; از جمله: (مزاجه كافوراً) و (يفجّرونها تفجيراً).


اين تعبير به اين معنى به خود افراد مقصود اين آيات بر مى گردد, از جمله اين تعبير كه (يفجر العين تفجيراً) در ساير آيات نيامده است, چنان كه تعبير (مسرور) در روز قيامت نيز جز براى اين ابرار در جاى ديگر نيامده است.


(لايرون فيها شمساً و لازمهريراً); و (دانية عليهم ظلالها); و (ذللت قطوفها تذليلاً); و (آنية); و (من فضّة) نيز در ساير آيات نيامده است.


و (مزاجها زنجبيلاً); و (سلسبيلاً); و (لؤلؤاً منثوراً). يعنى توصيف پسركان به لؤلؤ منثور (مرواريدهاى پراكنده)جز در اين آيات ياد نشده است.


اما اينكه در اين آيات از حورالعين سخن به ميان نيامده, نخست بدان جهت است كه ياد از آنها با وجود فاطمه زهرا مدح نخواهد بود, زيرا فاطمه زهرا بلند مرتبه تر از حورالعين است, و ثانياً براى رعايت احترام فاطمه (ع) كه از حورالعين نامى به ميان نيامده است.


درباره شراب بهشت نيز تعبيراتى همانند (ملكاً كبيراً) و (طهوراً) جز درباره همين شراب كه به اهل بيت اختصاص دارد درجاى ديگر نيامده است, و همين طور تعبير (سقاهم ربّهم) كه خداوند سقاى آنان باشد, جز دراين مورد تصريح نشده است.


آخرين نكته آن كه در اين آيات اين گونه نيست كه اول بهشت بيان شود, سپس امتيازات و نعمتهاى آن, بلكه نخست امتيازات شمرده شده, و در ضمن آن بهشت خاص(باغى ويژه در بهشت) بيان شده است, راز بزرگى در اين بيان نهفته است, زيرا آيات در مقام مدح ويژه و شمارش امتيازات اهل بيت بر اهل بهشت است. بنابراين بهشت درجاتى دارد, زيرا پيش از نازل شدن اين آيات وجود ايشان در بهشت مسلم بود, پس در اينكه اين امتيازات در بهشت است, نقصى در مدح اهل بيت به حساب نخواهد آمد, با توجه به آن جايگاه مهم و بزرگ.4

على(ع) پيشواى پرهيزگاران

اينكه پيامبر(ص) اميرمؤمنان را (امام متقيان )خوانده است, به ما اجازه مى دهد كه آيات مربوط به متقيان را مطالعه كنيم تا تصويرى از چهره امام متقيان به دست آوريم, امامى كه پيشاهنگ متقيان و نمونه والاى پرهيزگاران است, و به دليل سخن رسول اكرم(ص) نمونه والا و حقيقى آيات مربوط به متقيان است; و نيز به گواهى واقعيتهاى زندگى خود آن حضرت, و نيز به گواهى آيات صفات ابرار, كه بالاتر از صفات متقيان است, و آن حضرت در آنها توصيف مى شود. در واقع آن حضرت نخست صفات متقيان را به دست آورده است, و سپس مقام والاتر ابرار را.


آيات مربوط به اين موضوع واقعاً بسيار است, درسهايى كه از آن آيات مى توان گرفت نيز بسيار گسترده است, ولى ما به آنچه به روش ما مربوط مى شود, به اشاره و اختصار اكتفا مى كنيم; نخست برخى از آياتى را كه متقيان را وصف مى كنند مى آوريم, سپس برخى از آيات مربوط به مقام متقيان را در آخرت, سپس برخى از ويژگيها و قوانين ولايت بين خدا و بندگان را به اندازه انديشه و تدبّرمان خواهيم آورد.


(الم. ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتقين. الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و ممّا رزقناهم ينفقون. و الذين يؤمنون بما أنزل اليك و ما أنزل من قبلك و بالآخرة هم يوقنون. اولئك على هديً من ربّهم و اولئك هم المفلحون) بقره/1ـ5


آيه 177 سوره بقره را كه پيش از اين ياد كرديم, بنگريد (ليس البرّ) كه عالى ترين صفات (برّ) را نام مى برد, و چنين خاتمه مى يابد:


(اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون)


و رابطه آن با آيات صادقين نيز خواهد آمد.


(… للذين اتقوا عند ربّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و أزواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد. الذين يقولون ربّنا انّنا آمنا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار. الصابرين و الصادقين و القانتين و المنفقين و المستغفرين بالأسحار) آل عمران/15 ـ 17


(الذين استجابوا لله و الرسول من بعدما أصابهم القرح للذين أحسنوا منهم و اتقوا أجر عظيم) آل عمران/172


(إنّ الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوى لهم مغفرة و أجر عظيم) الحجرات/3


(… و جنّة عرضها السموات و الأرض أعدّت للمتّقين. الذين ينفقون فى السّراء و الضراء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحبّ المحسنين. و الذين إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب إلاّ الله و لم يصرّوا على ما فعلوا و هم يعلمون. اولئك جزاؤهم مغفرة من ربّهم و جنات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و نعم أجر العاملين…) آل عمران/133ـ136


همين گونه, آياتى كه تشويق به صفات والايى مى كنند كه بخشى از صفات متقيان يا همه صفات آنان را در بردارند, اميرالمؤمنين(ع) نمونه تطبيقى آنهاست. زيرا ما يقين داريم كه آن صفات در او وجود دارند, به دليل گواهى قرآن در آيات ابرار و آيات صدق و آيات صديقين و آيات احزاب و صفّ و… درباره آن حضرت.


صفات متقيان دراين آيه, (در يك سخن) خلاصه شده است:


(والذى جاء بالصدق و صدّق به اولئك هم المتقون) زمر/33


(و الذى جاء بالصدق) يعنى آن كه سخن راست را آورد كه رسول اكرم(ص) است, و (صدق) و درستى در اين آيه همه اسلام است, با همه عقائد, مفاهيم و احكام آن. و (الذى صدق به) به تمام و كمال, همان مصداق اعلاى كسى است كه در آيه با رسول اكرم قرين قرار داده شده است. تصديق حقيقى, ايمان, عمل, استقامت و فرمان بردارى است, شايد مصاديق اين آيه در آن زمان به على و فاطمه منحصر مى شد, اما بركت و فيض آن بر مؤمنان راست كردار نيز پرتو مى افكند.


در يك سخن پاداش متقيان اين گونه در قرآن كريم بيان شده است:


(لهم ما يشاؤون عند ربّهم ذلك جزاء المحسنين. ليكفّر عنهم أسوأ الذى عملوا و يجزيهم أجرهم بأحسن الذى كانوا يعملون)


اين آيه آنچه را كه متقيان در نزد پروردگارشان دارند بدون قيد بيان مى كند, نمى گويد (آنچه كه در بهشت بخواهند), يعنى آنچه از بهشت و صفات يادشده در بهشت وجود دارد, زيرا فرق است بين اينكه خواسته هاى آنها به بهشت و آنچه در حصار بسته آن موجود است محدود باشد, و بين اينكه حدّ و رمزى براى برآورده شدن خواسته هاى آنان بيان نشود. آياتى كه ويژگيهاى متقيان و پاداشهاى آنان در آخرت و روز قيامت را توصيف مى كند فراوان است, آيات بالا از آن جمله است, و نيز اين آيات:


(و العاقبة للمتقين) اعراف/128 و قصص/83


(إنّ العاقبة للمتقين) هود/49


(يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفداً. و نسوق المجرمين الى جهنّم ورداً)


مريم/85 ـ 86


(أم نجعل المتقين كالفجار)


(وازلفت الجنّة للمتقين) شعراء/90


(و ان للمتقين لحسن مآب) ص/49


(والآخرة عند ربّك للمتقين) زخرف/35


(مثل الجنة التى وعد المتقون تجرى من تحتها الأنهار أكلها دائم و ظلّها تلك عقبى الذين اتقوا و عقبى الكافرين النار) رعد/35


(ان المتقين فى جنات و عيون. ادخلوها بسلام آمنين. و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ إخواناً على سرر متقابلين. لايمسّهم فيها نصب و ما هم منها بمخرجين) حجر/45 ـ 48


(و قيل للذين اتّقوا ماذا أنزل ربّكم قالوا خيراً للذين أحسنوا فى هذه حسنة و لدار الآخرة خير و لنعم دارالمتقين. جنّات عدن يدخلونها تجرى من تحتها الأنهار لهم فيها ما يشاؤون كذلك يجزى الله المتقين. الذين تتوفّاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون) نمل/30 ـ 32


(قل أذلك خير أم جنّة الخلد التى وعد المتقون كانت لهم جزاءً و مصيراً. لهم ما يشاؤون خالدين كان على ربّك وعداً مسؤولاً) فرقان/15 ـ 16


(الأخلاّء يومئذ بعضهم لبعض عدوّ الا المتقين. يا عباد لاخوف عليكم اليوم و لا أنتم تحزنون. الذين آمنوا بآياتنا وكانوا مسلمين. ادخلوا الجنة أنتم و أزواجكم تحبرون. يطاف عليهم بصحاف من ذهب و أكواب و فيها ما تشتهيه الأنفس و تلذّ الأعين و أنتم فيها خالدون. و تلك الجنة التى اورثتمونها بما كنتم تعملون. لكم فيها فاكهة كثيرة منها تأكلون) زخرف/67ـ73


(انّ المتقين فى مقام امين. فى جنّات و عيون. يلبسون من سندس و استبرق متقابلين. كذلك و زوّجناهم بحور عين. يدعون فيها بكلّ فاكهة آمنين. لايذوقون فيها الموت إلاّ الموتة الأولى و وقاهم عذاب الجحيم. فضلاً من ربّك ذلك هو الفوز العظيم) دخان/50 ـ 57


(مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غيرآسن و أنهار من لبن لم يتغيّر طعمه و أنهار من خمر لذّة للشاربين و أنهار من عسل مصفّى و لهم فيها من كلّ الثّمرات و مغفرة من ربّهم) محمد/15


(فمن اتقى و أصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون)


(و العاقبة للتقوى) طه/133


(… قل متاع الدنيا قليل و الآخرة خير لمن اتّقى و لاتظلمون فتيلاً) نساء/77


(و أزلفت الجنة للمتقين غير بعيد. هذا ما توعدون لكلّ اوّاب حفيظ. من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب. ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود. لهم ما يشاؤون فيها و لدينا مزيد) ق/31 ـ 35


(انّ المتقين فى جنّات و عيون. آخذين ماآتاهم ربّهم انّهم كانوا قبل ذلك محسنين. كانوا قليلاً من الليل مايهجعون. و بالأسحار هم يستغفرون. و فى أموالهم حقّ للسائل و المحروم) ذاريات/15 ـ 19


(ان المتقين فى جنات و نعيم. فاكهين بما آتاهم ربّهم و وقاهم ربّهم عذاب الجحيم. كلوا و اشربوا هنيئاً بما كنتم تعملون. متّكئين على سرر مصفوفة و زوّجناهم بحور عين) طور/17 ـ 20


(ان المتقين فى جنات و نهر. فى مقعد صدق عند مليك مقتدر) قمر/54 ـ 55


(ان المتقين فى ظلال و عيون. و فواكهة ممّا يشتهون. كلوا و اشربوا هنيئاً بما كنتم تعملون. إنّا كذلك نجزى المحسنين) مرسلات/41 ـ 44


(انّ للمتقين مفازاً. حدائق و اعناباً. و كواعب اتراباً. و كأساً دهاقاً. لايسمعون فيها لغواً و لا كذابا. جزاءً من ربّك عطاءً حساباً) نبأ/31ـ 36


آنچه گذشت آيات قرآن درباره پاداش متقيان در آخرت است, همه را يكجا آورديم تا خواننده همه را در پيش رو داشته باشد و بين آنها مقايسه كند و تصوير كاملى از متقيان در آخرت در دست داشته باشد, تا از اين راه بتواند تصورى از مقام (امام متقيان) در آخرت به دست آورد و نقش او را در آن زندگى جاودانه دريابد, همچنين از تكرار آياتى كه درباره متقيان است در مى يابيم كه قرآن مى خواهد همواره ياد متقيان در نظر خواننده باشد.


از مقايسه اين آيات مى فهميم كه متقيان در آخرت مرتبه ها و درجات متفاوتى دارند, برخى از آيات به گسترده ترين عنوان تقوا نظر دارند, كه همه متقيان را شامل مى شوند, و برخى از آيات نيز به عناوين ويژه كه دائره اى محدود, يعنى بالاترين درجه تقوا و متقيان را شامل مى شوند. برخى آيات از آن هم خاص ترند, يعنى برگزيده ترين متقيان را در نظر دارند, بعضى از آيات, تصويرى كه از متقيان ارائه مى كنند نزديك به تصوير ارائه شده از ابرار است… و سرانجام, امام متقيان و پيشواى ابرار در تمام اين ويژگيها با متقيان شريك است, در تمام درجات شان, و در آنچه كه براى آنها در آخرت آماده شده, اما نسبت به آنان برترى و امتياز دارد, برخى از آن امتيازات از آيات ابرار روشن شد و برخى از آيات را نيز پس از اين ذكر خواهيم كرد و از احاديث شريفه اى كه وصف اميرالمؤمنين و مقام ملك عظيم او را در آخرت بيان مى كنند نيز بهره خواهيم گرفت.


برخى از آيات كه پيش تر آورديم قسمتى از ويژگيهاى نقش پيشوايانه متقيان را در آخرت بيان مى كنند و اينكه چگونه و چه ولايتى در آخرت دارند, زيرا به نوع پادشاهى و منصب آنان در آن جهان اشاره مى كنند, و اين گوشه اى از قاعده هاى ولايت بين خدا و بندگان اوست, اين آيات را نيز اضافه كنيم:


(يا ايها الذين آمنوا إن تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً) انفال/28


(إنّه من يتّق و يصبر فإنّ الله لايضيع أجرالمحسنين…) يوسف/90


(… و أقيموا الشهادة لله ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر و من يتّق الله يجعل له مخرجاً. و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل على الله فهو حسبه إنّ الله بالغ امره قد جعل الله لكلّ شىء قدراً) طلاق/2 ـ 3


(و من يتّق الله يجعل له من أمره يسراً) طلاق/4


(و منهم من يستمع اليك حتّى إذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ماذا قال آنفاً اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتّبعوا أهوائهم. و الذين اهتدوا زادهم هديً و آتاهم تقواهم) محمد/16 ـ 17


(ذلك الكتاب لاريب فيه هديً للمتقين) بقره/2


(… فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين. فجعلناها نكالاً لما بين يديها و ماخلفها و موعظة للمتقين) آل عمران/138


(و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياءً و ذكرى للمتقين) انبياء/48


(و لقد أنزلنا اليكم آيات مبيّنات و مثلاً من الذين خلوا من قبلكم و موعظة للمتقين) نور/32


(… وإنّ الظالمين بعضهم أولياء بعض والله وليّ المتقين) جاثيه/19


(و انّه تذكرة للمتقين) حاقه/48


در اين آيات چهار قانون از قوانين كلّى (تولّى) را مى يابيم.


ييك: در بهره ورى از صبر, جهاد و هر عمل صالح, تقوا از شروط است.


دو: تقواى الهى عامل اصلى هدايت, بصيرت و علم است.


سه: تقوا اسباب رهايى از دشواريها را فراهم مى سازد, چه دشواريهاى دينى و اعتقادى باشد, و چه تكوينى ـ انسانى, و فضاى محيط بر انسان.


چهار: تقوا شرط اساسى در گستره بهره ورى از آيات است, چه آيات كَونى, يا معجزه ها و كيفرها, يا آيات قرآن, يا حكمت نبوى. فقط متقيان هستند كه از آيات موعظه مى پذيرند, و آنان هستند كه ايمان شان با آيات الهى افزايش مى يابد, و آنان بيشتر از ديگران از آيات الهى فرا مى گيرند و مى آموزند.


آنچه گفتيم با آياتى كه به صراحت مى گويند (ان الله مع المتقين) تأييد مى شود, مانند آيه 186 سوره آل عمران, و بقره: 194 و توبه: 36 ـ 123.


و همين گونه با آياتى همانند:


(انّما يتقبّل الله من المتقين) مائده/27


اين آيه روشن مى كند كه پذيرش كارها, انواع (برّ) و نيكوكارى و دعا فقط از اهل تقوا ممكن است. بنابراين تقوا از عوامل اصلى پذيرش و قبولى عمل است.


آيات: آل عمران/76 , توبه/4 ـ 7 تصريح دارند كه خدا اهل تقوى را دوست مى دارد.


آخرين مطلب اينكه يارى و امداد فرشتگان فقط در صورتى اتفاق مى افتد كه ارتش رزمنده همراه و در ركاب پيامبر(ص) صبر و تقوا داشته باشند:


(بلى ان تصبروا و تتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربّكم بخمسة آلاف من الملائكة مسوّمين) آل عمران/125


بازنگرى در اين آيات مى رساند كه يافتن مصداقى درست و دقيق كه نمونه واقعى آنچه گفته شده باشد, جز على بن ابى طالب(ع) دشوار است; به دليل دشوارى جمع آمدن تمامى اين صفات در كسى غير از آن حضرت, در حالى كه گردآمدن اين صفات را در آن حضرت به آسانى مى توان ديد. برخى از آيات را نيز در اينجا نياورديم كه براى منظور ديگرى از آنها بهره خواهيم برد.

عليّ (ع) اميرمؤمنان

قرآن كريم صراحت دارد كه اميرمؤمنان (آمن بالله = به خدا ايمان آورده) و اينكه او (مؤمن) است و از (مؤمنون) و (الذين آمنوا) است, و اين در مواضعى در مدح اميرالمؤمنين آمده است, كه در شأن صحابه ديگر نيامده است:


(أجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الآخر و جاهد فى سبيل الله و الله لايهدى القوم الظالمين. الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله بأموالهم و أنفسهم أعظم درجة عند الله و اولئك هم الفائزون. يبشّرهم ربّهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فيها نعيم مقيم. خالدين فيها أبداً إنّ الله عنده أجر عظيم)


توبه/19 ـ 22


اين آيه زمانى نازل شد كه عباس, عموى پيامبر, و طلحه با همديگر به كارهايى كه مى كردند تفاخر كردند, طلحه به آبادسازى مسجد الحرام افتخار كرد و عبّاس به (سقّايى) اش براى حاجيان, امام على(ع) در جواب آن دو فرمود: (أنا أول من هاجر); من نخستين مهاجر هستم. آنان مرافعه را نزد پيامبر(ص) كشيدند, و وحى نازل شد, كلامى روشنگر, چنين يارى و كمك صريح و گواهى روشن براى هيچ يك از صحابه از سوى خدا وجود ندارد, جز در مورد على بن ابى طالب(ع).


(من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً. ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذّب المنافقين إن شاء أو يتوب عليهم إنّ الله كان غفوراً رحيماً. و ردّ الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيراً و كفى الله المؤمنين القتال و كان الله قوياً عزيزاً. و أنزل الذين ظاهروهم من أهل الكتاب من صياصيهم و قذف فى قلوبهم الرعب فريقاً تقتلون و تأسرون فريقاً. و أورثكم أرضهم و ديارهم و أموالهم و أرضاً لم تطؤوها و كان الله على كلّ شىء قديراً) احزاب/33 ـ 27


مردانى كه به راستى آنچه را با خدا پيمان بسته بودند انجام دادند, على بن ابى طالب و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب (رضوان الله عليهم) بودند و آن كسى كه منتظر شهادت ماند, على بن ابى طالب بود. خدا هيچ كسى از صحابه را چنين مدح نكرده است, حتى مدح شهيدان بزرگوار حمزه و عبيده دراين آيات هم سنگ مدح على(ع) نيست, براى اينكه داورى درباره كسى كه در راه خدا شهيد شده است به پاى داورى درباره انسان زنده به اينكه به (راستى) به پيمان الهى وفادار است و تبديلى در اين مدح رخ نخواهد نمود و او پاداش راستان را خواهد داشت و اينكه او به راستى منتظر شهادت است نخواهد رسيد, در حالى كه حضرت حدود سى سال بعد از نزول آيه همچنان منتظر شهادت بود.


آيات ديگرى هست كه در توضيح كمك و يارى خدا و گشايش الهى بر مؤمنان در حادثه جنگ احزاب (خندق) نازل شد, كه خداوند بر مؤمنان بدان منّت گذاشت و به دست (تواناى) امام على(ع) به انجام رسيد, بدون شركت ديگر مسلمانان, و با آن حضرت, خدا مسلمانان را از مبارزه با مشركان بى نياز ساخت. مشركان با غيظ و كينه عقب گرد گردند, بدون به دست آوردن نتيجه اى, كه داستان خندق و كشته شدن عمروبن عبدود عامرى به دست امام و شكست مشركان در پى قتل او معلوم و متواتر است. برخى از اين آيات درباره آن حضرت نازل شد, به دليل نقش مهم آن حضرت در آن جنگ, كه بدان اشاره شد.


واقعيت اين است كه اولين محور مهم در سوره احزاب سخن از على(ع) است, در اين سوره واژه (مؤمنون) به دو معناى كاملاً متفاوت به كار رفته است, يكى به معناى تمامى مسلمانان, به جز پيامبر(ص) و على بن ابى طالب(ع) كه از وضعيت مسلمين در آن جنگ و حالت روحى و نظامى ضعيف و ترسشان سخن مى گويد, و ديگرى به معناى على بن ابى طالب(ع) به خصوص كه از وضعيت او در آن روز دشوار, وضعيت روحى و جهادى قوى و بلند او سخن مى گويد. خداوند در ضمن آياتى مسلمانان را چنين توصيف مى كند:


(يا ايها الذين آمنوا اذكروا نعمة الله عليكم إذ جائتكم جنود فأرسلنا عليهم ريحاً و جنوداً لم تروها و كان الله بما تعلمون بصيراً. إذ جاؤكم من فوقكم و من أسفل منكم و إذ زاغت الأبصار وبلغت القلوب الحناجر و تظنّون بالله الظنونا. هنالك ابتلى المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شديداً. و إذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض ماوعدنا الله و رسوله إلاّ غروراً. و إذ قالت طائفة منهم يا أهل يثرب لامقام لكم فارجعوا و يستئذن فريق منهم النبى يقولون إنّ بيوتنا عورة و ماهى بعورة إن يريدون الاّ فراراً. و لودخلت عليهم من أقطارها ثمّ سئلوا الفتنة لأتوها و ماتلبثوا إلاّ يسيراً. و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لايولّون الأدبار و كان عهد الله مسؤولاً. قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت أو القتل و إذاً لاتمتعّون الاّ قليلاً. قل من ذا الذى يعصمكم من الله إن أراد بكم سوءاً أو أراد بكم رحمة و لايجدون لهم من دون الله ولياً و لانصيراً. قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لاخوانهم هلمّ الينا و لايأتون البأس الاّ قليلاً. أشحّة على الخير اولئك لم يؤمنوا فأحبط الله اعمالهم و كان ذلك على الله يسيراً. يحسبون الأحزاب لم يذهبوا و إن يأت الأحزاب يودّوا لو أنّهم بادون فى الأعراب يسئلون عن أنبائكم و لوكانوا فيكم ماقاتلوا إلاّ قليلاً) احزاب/9 ـ 20


آيات را به تفصيل آوردم تا حال مسلمانان (صحابه) در آن روز ترسناك به خوبى تصوير شود, هم چهره مؤمنان, و هم چهره منافقان با هم. مسلمانان نيز از همه طرف در محاصره چشمان شان از وحشت تيره و تار شده بود و جان به لبشان رسيده بود, درباره خدا گمان هايى (ناروا) مى بردند, و سخت به تزلزل افتاده بودند, اما منافقان, آن گونه كه خدا وصفشان كرده دو گروه بودند, عده اى منافقان شناخته شده بودند, اما عده اى ناشناخته بودند كه از داخل صفوف مسلمانان خراب كارى مى كردند و در صفوف مسلمانان شكاف مى انداختند, همان گونه كه در قرآن بيان شده است. از اين وضعيت حال مسلمانان در آن روز را مى توان درك كرد, به خصوص كه همدستى يهود و ائتلاف آنان با احزاب را عليه پيامبرو امتش به اينها ضميمه كنيم, و خيانت شان را به امت اسلامى, در آن صورت وضعيت دشوار و خطرناكى كه مسلمانان را احاطه كرده بود بهتر فهميده خواهد شد.


قرآن كريم تلاش دارد وضعيت رسول اكرم(ص) و فرق روحيه آن حضرت و مسلمانان را بيان كند, و اينكه آنچه درباره روحيه خراب مسلمانان در آن حادثه بيان شد شامل حال پيامبر نمى شود, بلكه بر عكس, آرامش روحى آن حضرت براى مؤمنان حجّت بود, و آنان بايد به آن حضرت اقتدا مى كردند و او را در اطمينان, نترسيدن, توكل بر خدا, صبر, شجاعت و آمادگى براى مبارزه…الگوى خويش قرار مى دادند .


(لقد كان لكم فى رسول الله أسوة حسنة لمن كان يرجو الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيراً) احزاب/22 ـ 21


سپس حال اميرالمؤمنين(ع) را بيان كرده است كه مانند حال پيامبربود, و فرق بسيار وضعيت روحى آن حضرت را با ساير مسلمانان در آن روز بيان فرموده است, و به آن حضرت عنوان (المؤمنون) داده است, بنابراين آن حضرت به تنهايى يك امّت بود, چنان كه ديگر مسلمانان همگى يك امّت مى شدند, اما با اين حال از نظر حالت و كيفيت متفاوت بود; يعنى او حالتى بهتر و نيكوتر داشت نسبت به تمام مسلمانانى كه امتى را تشكيل داده بودند.


(و لمّا رأى المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الاّ ايماناً و تسليماً) احزاب/22


سپس مشخص مى كند كه منظور على بن ابى طالب است, و او بازمانده (راستان) است كه به پيمان خويش با خدا وفا كردند, و اينكه آن حضرت منتظر شهادت است, دگرگونى در اراده و انتظار خويش به وجود نياورده است و اينكه (فرج) الهى با دستان او تحقق يافته و امداد الهى به كمك او آمده است (زيرا فقط او بود كه وارد مبارزه شده بود… )


اختصاص داشتن آيه 22 به آن حضرت, و اطلاق لفظ مؤمنون بر اميرمؤمنان روشن است, زيرا فقط او بود كه در ميان مسلمانان, پس از پيامبر(ص) داراى روحيه عالى يادشده در آيه بود. تاريخ حتى نام يك نفر را ثبت نكرده است كه در آن روز روحيه اى داشته باشد كه شايسته اين توصيف قرآنى گردد; زيرا همه آنان از رويارويى با عمروبن عبدودّ عامرى روى مى گرداندند, اين معلوم و متواتر است, و همين گواه اين است كه مقصود از (مؤمنان) توصيف شده در آيه 22 كه هم به خدا و هم به پيامبر اعتماد كرده و وفادار مانده است فقط آن حضرت است.


(أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لايستوون. أما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم جنّات المأوى نزلاً بماكانوا يعملون. و أما الذين فسقوا فمأواهم النار كلّما أرادوا أن يخرجوا منها أعيدوا فيها و قيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذّبون)


سجده/18 ـ 20


اين آيه هنگامى كه امام على(ع) با وليد بن عقبة بن ابى معيط مناظره مى كرد و وليد بر آن حضرت فخر مى فروخت, براى پشتيبانى و تصديق اميرمؤمنان(ع) نازل شد, اميرمؤمنان به او فرمود: (ساكت باش تو فاسق هستى!) آن گاه اين آيه نازل شد.


چنين پشتيبانى و تصديقى از سوى قرآن براى هيچ كس جز على بن ابى طالب نازل نشده است. در اين آيه در نهايت صراحت و به صورت كاملاً مشخص و بسيار اختصاصى سخن گفته شده, بنابراين على بن ابى طالب مؤمن است, و خصم او ابن ابى معيط فاسق است.


همچنين على(ع) كسى است كه قرآن مى گويد: (كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند) و خصمش كسى است كه قرآن مى گويد: (كسانى كه فسق ورزيدند), و على صاحب (جنّات المأوى) است, و جايگاه دشمنش آتش, كه هر بار بخواهد از آن بيرون آيد دوباره به آنجا بازگردانده خواهد شد. و به او گفته خواهد شد كه بچش عذاب آتشى را كه آن را تكذيب مى كردي… زيرا اين مناظره پس از آن انجام شد كه (طلقاء) وارد اسلام شدند. بنابراين, اين آيات خصم امام را فاسق و اهل آتش مى داند, اين مسأله اى نادر و بى نظير است, كمتر اتفاق افتاده كه آيه اى شخصى را به طور مشخص, تفسيق كند و اهل آتش بخواند, با اينكه آن شخص مدّعى مسلمانى است, و شهادتين بر زبان جارى مى كند.


(ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّاً) مريم/96


اين آيه نيز درباره امام على(ع) نازل شده است, به (درّ المنثور) و ساير كتابهاى فضائل مراجعه كنيد.


(انّما وليّكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون. و من يتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فإنّ حزب الله هم الغالبون)


مائده/55 ـ 56


اين دو آيه درباره ولايت اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است, در اواخر عمر پيامبر(ص) اميرمؤمنان(ع) انگشترى خود را به سائلى در مسجد صدقه داد, اما در حال نماز بود, سائل در مسجد دور مى زد و چيزى مى خواست, كسى به او چيزى نداد, حضرت به انگشتر خويش اشاره كرد, در حالى كه در ركوع بود, و بدين گونه وضعيت را جبران كرد, اين درست در هنگامى بود كه رسول اكرم(ص) مانند موسى دعا مى كرد كه خدا به او وزيرى از اهلش قرار دهد, برادرش على را…


هنگامى كه اين دو آيه نازل شد, پيامبر(ص) تكبير گفت, و خدا را به خاطر استجابت دعايش ستايش كرد, كه ولايت اميرمؤمنان على بن ابى طالب, پسر عمو و برادرش را بيان كرد.


آيات يادشده كه اميرمؤمنان(ع) را با الفاظ (مؤمناً), (المؤمنون) و (الذين آمنوا) و (من آمن) و (من المؤمنين رجال صدقوا) تعبير مى كند, ما را به آيات ديگرى راهنمايى مى كند كه اين الفاظ و تعبيرات در آنها به كار رفته است, كه مصداق عالى آنها آن حضرت است, يا آيات متقين. كنار هم نهادن اين آيات و آيات (ابرار) و متقين, راهنماى پژوهش درباره آياتى است كه به آن حضرت(ع) اشاره مى كنند, يا آن حضرت از مصاديق عالى آن آيات به شمار مى رود, كه به آن آيات اشاره خواهيم كرد.


اكنون برخى آيات مربوط به ايمان را نقل مى كنيم:


(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون)


بقره/82


(سندخلهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً لهم فيها أزواج مطهّرة و ندخلهم ظلاً ظليلاً) نساء/57


(سندخلهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً وعد الله حقّاً و من أصدق من الله قيلاً) نساء/122


(اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون. و نزعنا ما فى صدورهم من غلّ تجرى من تحتهم الأنهار و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنّا لنتهدى لولا ان هدانا الله لقد جاءت رسل ربّنا بالحق و نودوا أن تلكم الجنة أورثتمونها بما كنتم تعملون) اعراف/45


(يهديهم ربّهم بايمانهم تجرى من تحتهم الأنهار فى جنّات النعيم. دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمين)


يونس/10


(ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الى ربّهم اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون) هود/22


(و أدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها بإذن ربّهم تحيّتهم فيها سلام) ابراهيم/23


(إنّ الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الأنهار يحلّون فيها من أساور من ذهب و لؤلؤاً و لباسهم فيها حرير. و هدوا إلى الطيّب من القول و هدوا الى صراط الحميد) ابراهيم/24ـ23


(و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لندخلنّهم فى الصالحين) عنكبوت/9


(لنبوئنهم من الجنة غرفاً تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها نعم أجر العاملين. الذين صبروا و على ربّهم يتوكّلون) عنكبوت/59ـ58


(فأما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون) روم/15


(لهم جنّات النعيم. خالدين فيها وعد الله حقّاً و هو العزيز الحكيم) لقمان/9ـ8


(و بشّر المؤمنين بأنّ لهم من الله فضلاً كبيراً) احزاب/47


(فى روضات الجنات لهم ما يشاؤون عند ربّهم ذلك هو الفضل الكبير) شورى/22


(فما أوتيتم من شىء فمتاع الحياة الدنيا و ما عندالله خير و أبقى للذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون) شورى/36


(الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم أجر غيرممنون) تين/6


(لهم جنات تجرى من تحتها الأنهار ذلك الفوز الكبير) بروج/11


(فيدخلهم ربّهم فى رحمته ذلك هو الفوز المبين) جاثيه/30


همچنين در آيات مربوط به ايمان و مؤمنين مى خوانيم:


(و من يأته مؤمناً قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى. جنّات عدن تجرى من تحتها الأنهار خالدين فها و ذلك جزاء من تزكّى)


(أم حسب الذين اجترحوا السيئات أن نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواءً محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون)


(يوم ترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين أيديهم و بأيمانهم بشراكم اليوم جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها ذلك الفوز العظيم)


اينها آياتى هستند كه مى توانيد در سوره هاى طه/75 و 77, جاثيه/21 و حديد/12 و 21 قراءت كنيد.


آيات ديگرى نيز هست كه از بهشت مؤمنان ياد مى كند, آن آيات نيز يا ياد اميرمؤمنان(ع) را در خود دارد, زيرا آن حضرت مصداق عالى عنوان مؤمنان است به گواهى قرآن, و نمونه عالى اهل درجات عالى پس از پيامبر است, يا اينكه از خود آن حضرت سخن مى گويد و به پيروان ولايت او مژده مى دهد, زيرا او اميرمؤمنانى است كه مقامات يادشده را دارند, و اين فوز عظيم و مقام بلندى است.


سياق آيات و لحن آنها و توصيف بهشت و مقامهاى وعده داده شده در آنها ما را راهنمايى مى كند كه دو دسته از آيات را جدا كنيم, دسته اى از آيات كه سياق و لحن آنها مانند (نصّ) است و صراحت دارد كه درباره اميرالمؤمنين (ع) است, يا نزديك به نصّ است و ياد آن حضرت را دربردارد, و دسته اى ديگر از آيات كه از سطح پايين ترى سخن مى گويد, به گونه اى كه اهل ولايت را نيز شامل مى شود,كه آن حضرت به دليل اينكه در مرتبه بالاتر است از اين مقامات نيز برخوردار است, حال آن كه دارندگان درجات پايين تر درجه مقامات عالى تر را ندارند, و همين امر تفاوت درجه اين دو دسته را روشن مى كند.


پی نوشت‌ها:

1. تفصيل اين بحث را در كتاب (الولاية فى الاسلام) بنگريد كه اين نوشتار فصلى از جلد دوم آن است, كه ويژه ولايت اهل بيت است و به صورت مقاله اى در نشريه (رسالة القرآن), شماره 13, در تاريخ محرم 1414, صفحه 163 تا 182 به چاپ رسيده است.

2. داستان برخى از پيامبران بيشتر از ديگران امامان, تمثيل خود اميرمؤمنان است, در حالى كه قصه برخى ديگر از پيامبران, به ساير ائمه بيشتر شبيه است, تا امام على(ع); مانند داستان يحيى كه تمثيلى ازحسين(ع) است و عيسى كه مثلى از امام حسن(ع) است, و پيامبران به صورت عموم, تمثيل امامان به صورت عموم هستند.
3. براى آن كه مصداق آيات سوره انسان اهل بيت هستند, و او پيشاپيش آنان است, همين طور آيات سوره آل عمران كه درباره هجرت آن حضرت نازل شده اند, و آياتى كه (برّ) را تفسير مى كنند, اوصافى را بيان مى كنند كه در آن حضرت جمع است.
4. در اينجا ارتباط ميان اين تصوير كه قرآن كريم از مقام امام ارائه مى كند, با آنچه كه پيامبر(ص) فرموده كه عليّ (قائد البررة و قاتل الفجرة), درخور توجه و درنگ است.