كافر از نگاه قران

وجوه كفر
كفر یك مفهوم نسبی است كه ممكن است بر انكار یك مسأله اعتقادی صدق كند.
در حدیثی از امام صادق (ع) در این‌‌باره به تفصیل سخن رفته است. از آن حضرت درباره‌ی وجوه گوناگون كفر در قرآن كریم سؤال شد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «در كتاب خدا برای كفر پنج وجه ذكر شده است كه از آن جمله انكار است و انكار بر دو وجه است و كفر به ترك دستور خداوند و كفر برائت و كفر نعمت. امّا كفر انكار، همان انكار ربوبیت است. و او كسی است كه می‌گوید: پروردگار و بهشت و دوزخ وجود ندارد و این گفتار دو گروه از زندیقان است كه به ایشان دهریه گفته می‌شود و ایشان می‌گویند: جز زمانه ما را هلاك نمی‌سازد و این دینی است كه ایشان با زیبا شمردن چیزهای ثابت نشده برای خودشان توصیف كرده‌اند. اینان برای چیزهایی كه می‌گویند هیچ تحقیقی نكرده‌اند. خداوند می‌فرماید:
«إن هم إلّا یظنون» (جاثیه/24)
این همان است كه ایشان می‌گویند و فرموده است:
«إن الذین كفروا سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم أم لم تنذرهم لایؤمنون» (بقره/6).
این یعنی كفر نسبت به توحید خداوند متعال كه یكی از وجوه كفر است. امّا وجه دیگر از انكار، انكار معرفت است و آن انكاری است كه انكاركننده می‌داند چیزی كه برای او ثابت شده است, حق است.
خداوند فرموده است: «وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم ظلماً وعلوّاً» (نمل/14)
و خداوند عزوجل فرموده است: «وكانوا من قبل یستفتحون علی الذین كفروا فلمّا جاءهم ماعرفوا كفروا به فلعنة الله علی الكافرین» (بقره/89) و این تفسیر دو وجه انكار است.»
كفر، برتری‌جویی است
امّا گروه دوّم كه تبلور وجه دو‌ّم از انكار است، گروهی است كه از حقیقت آگاهی دارند، امّا به خاطر برتری‌جویی نسبت به حق و حق‌ محوران و ظلم به عقیده‌ای كه انسان بدان ایمان دارد، التزام به آن را رد كرده است. اینان با اینكه به عقیده خود باور دارند, وقتی در وضعیت‌های ناگوار قرار می‌گیرند و با گروه ایمان درگیر می‌شوند، عقیده خود را زیر پا می‌گذارند. زیرا نمی‌خواهند كه موضع‌گیری درست اهل ایمان را تصدیق كنند. یهودیان مدینه چنین بودند. اینان در دیدارهایی كه پیش از این با مشركان مدینه داشتند، از آمدن پیامبر خدا به مدینه خبر داده بودند و مشركان مدینه را تهدید كرده بودند كه در آن روز این پیامبر در كنار آنان موضع خواهد گرفت. ولی وقتی كه پیامبر به مدینه آمد و مردم گروه گروه به اسلام گرویدند، به آن حضرت كفر ورزیدند. مثال دیگر این مسأله انسانی است كه به دور از باورهای خود تعصب می‌ورزد؛ زیرا نسبت به خدا و پیامبران الهی كه قرآن كریم بر آن تأكید نموده است وفادار نیست.

كفران نعمت
حدیث از امام صادق (ع) را پی می‌گیریم: «وجه سوم از كفر، كفران نعمت است و آن گفتار خداوند متعال است كه گفته سلیمان (ع) را حكایت می‌كند: «هذا من فضل ربّی لیبلونی أأشكر أم أكفر و من شكر فإنما یشكر لنفسه ومن كفر فإن ربّی غنّی كریم» (نمل/40) و فرمود:« وإذا تأذّن ربكم لئن شكرتم لأزیدنّكم ولئن كفرتم إن عذابی شدید» (ابراهیم/7) و فرمود: «فاذكرونی أذكركم واشكروا لی ولا تكفرون» (بقره/152).»
این وجه از وجوه كفر، انسانی را به نمایش می‌گذارد كه خداوند نعمت‌هایش را به سوی او سرازیر كرده و نعمت‌های الهی سراسر زندگی او را فرا گرفته است، به نحوی كه سراسر زندگی او سرشار از نعمت‌های الهی است، خداوند می‌فرماید: «وما بكم من نعمة فمن الله» (نحل/53) «وإن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» (نحل/18) ولی این فرد نعمت‌های الهی را انكار می‌كند و با ابزارهای زبانی و عملی كه خداوند در اختیار او قرار داده است, شكر نمی‌گذارد. این شكر انسان را متوجه لطف و كرم و رحمت الهی می‌كند. او با انكار نعمت‌ها به خودش ستم می‌كند و با عدم شكرگزاری به پروردگار خود نیز ظلم می‌كند. خصوصاً كه كفران نعمت ممكن است در بعضی حالات از نظر عملی به كفر به خداوند منجر شود و حالتی از انكار را به وجود آورد.
حدیث امام صادق (ع) را پی می‌گیریم: «و وجه چهارم از كفر، ترك دستور خداوند عزوجل به اوست و آن فرمایش خداوند عزوجل است كه می‌فرماید: «وإذا أخذنا میثاقكم لاتسفكون دماءكم ولاتخرجون انفسكم من دیاركم ثم إقررتم وانتم تشهدون ٭ ثم انتم هؤلاء تقتلون انفسكم وتخرجون فریقاً منكم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان وإن یأتوكم أساری تفادوهم وهو محرّم علیكم إخراجهم أفتؤمنون ببعض الكتاب وتكفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلك منكم» (بقره/ 84-85). پس كفر ایشان به خاطر ترك دستور خداوند عزوجل و نسبت دادن ایشان به ایمان است. خداوند از ایشان نمی‌پذیرد و نزد خداوند هیچ سودی نبرند. پس فرمود: «فما جزاء من یفعل ذلك منكم إلّا خزی فی الحیاة الدنیا ویوم القیامة یردون إلی یردون إلی إشدّ العذاب وما الله بغافل عمّا تعملون» (بقره/85).»

التزام همه جانبه
اطلاق كفر بر این نوع از ترك دستور خداوند عزوجل، مبتنی بر قاعده اسلامی فراگیری است كه ایمان به همه‌ی حلالها و حرامها و مفاهیم گوناگون در عقیده و زندگی موجود در كتاب خدا را واجب می‌دارد. پس هر كسی كه به بعضی از كتاب كفر بورزد و به بعضی دیگر ایمان بیاورد، از اسلام اصیل منحرف شده است. چرا كه اسلام موجودیت متكاملی است كه بدون نیاز به عاریت گرفتن هر نو حكم یا مفهوم یا عقیده از دیگران، تمام قضایای انسان را دربرمی‌گیرد.
از این رو مسأله حكم به كفر كردن كسانی كه در این راستا روانند، ناشی از رد كردن بخشی از همین اسلام است كه ممكن است به رد كردن كل اسلام بینجامد. زیرا اسلام یك مجموعه به‌هم پیوسته‌ای است كه هیچ جزئش از دیگری قابل جدایی نیست.
دعوتگران به اسلام باید به این نكته توجه داشته باشند و یكپارچگی ایمان به عقیده و شریعت و مفاهیم اسلام را مورد تأكید قرار دهند. زیرا این مسأله باعث آن خواهد شد كه اسلام بتواند اهداف خود را در زندگی تحقق ببخشد.

برائت از كفر
امام صادق (ع) در ادامه می‌فرماید: «و وجه پنجم از كفر، كفر برائت است و آن گفتار خداوند عزوجل است كه قول ابراهیم (ع) را حكایت می‌كند: «كفرنابكم و بدا بیننا وبینكم العداوة والبعضاء أبداً حتی تؤمنوا بالله وحده» (ممتحنه/4) یعنی از شما برائت می‌جوئیم و ابلیس و برائت جستن او از اولیائش را در روز قیامت ذكر می‌كند فرمود: «إنّما اتخذتم من دون الله أوثاناً مودة بینكم فی ‌الحیاة الدنیا ثم یوم القیامة یكفر بعضكم ببعض ویلعن بعضكم بعضاً» (عنكبوت/25)، یعنی بعضی شما از بعضی دیگر برائت می‌جوید.»
ملاحظه می‌كنیم كه قرآن كریم واژه كفر را در برائت مؤمنان از كافران بكار می‌برد. ابلیس هم از اولیای خود برائت می‌جوید. كفار نیز از یكدیگر برائت می‌جویند. پس برائت از جمله مسائلی است كه التزام به اصل ایمان را در مقابل خط كفر مورد تأكید قرار می‌دهد. كافران و گمراهان نیز به خاطر پیامدهای ناگواری كه به خاطر مسؤولیت‌شان در دنیا و آخرت با آن مواجه می‌شوند، از یكدیگر تبّری می‌جویند.
خاستگاه این مسأله عقیده است كه در جنبه مثبت، التزام به محتوای آن و در جنبه منفی برائت جستن از همه‌ی مفاهیم مخالف با خط ایمان است. همین باعث می‌گردد كه در برائت در خط ایمان یك امر حیاتی و اساسی است و حاكی از خلوص در التزام و ایمان است.
در انتها می‌بینیم كه قرآن كریم واژه كفر را از مسأله عقیدتی به مسأله عملی تسرّی می‌دهد ولی در كاربرد عمومی كفر انكار ایمان به خداوند بكار رفته است. از این رو می‌بینیم كه بعضی از اهل كتاب از اینكه به كفر توصیف شوند ناراحت می‌شوند. زیرا كه معتقدند ایشان به خداوند ایمان دارند. خداوند در قرآن كریم همین مسأله را مورد تأكید قرار می‌دهد: «قل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمة سواء بیننا و بینكم ألّا نعبد إلّا الله ولا نشرك به شیئاً» (آل عمران/64) و می‌فرماید: «ولاتجادلوا أهل الكتاب إلّا بالتی هی احسن إلّا الذین ظلموا منهم وقولوا آمنّا بالذی أنزل إلینا وأنزل إلیكم وإلهنا وإلهكم واحد ونحن له مسلمون» (عنكبوت/46).
ملاحظه می‌كنیم كه ویژگی كفر كه خداوند برای اهل كتاب اطلاق بكار برده است، كفر به پیامبر و رسالت است. چرا كه واژه كفر یك واژه نسبی است كه با تفاوت متعلقات خود، گوناگونی حاصل می‌كند. این مسأله در این آیه شریفه آمده است: «لم یكن الذین كفروا من أهل الكتاب والمشركین» (بینة/1) پس آیه شریفه، اهل كتاب را مشرك به حساب نمی‌آورد، زیرا ایشان به خدای واحد – با اختلافاتی كه در شخصیت خداوند دارند – ایمان دارند بلكه ایشان را كافر محسوب كرده است، زیرا ایشان به پیامبر و رسالت او كافر هستند. از این رو واژه كافر بر كسی كه به طاغوت كفر ورزیده است نیز اطلاق می‌شود. بنابراین در اطلاق كلمه كفر باید احتیاط كرد. همان‌گونه كه در آیه كریمه آمده است: «فمن یكفر بالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقی» (بقره/256).
چرا كه اطلاق این ویژگی و روشن نكردن جزئیان آن، ممكن است پیامدهای منفی چندی برای گفت‌وگوی بین ادیان و تمدنها یا تقریب ملتهای دارای التزامات دینی گوناگون به وجود آید و این خیلی مهم است. پس هر گونه تعبیر باید بسیار دقیق باشد و حساسیت‌های مذهبی را دامن نزند و پیرامون مدلول كلمات، سوء تفاهم ایجاد نكند.

چگونگي هدايت گمراه شدگان از زبان قرآن

خداوند راه هدایت را با فطرت پاكی كه در نهاد انسانها قرار داده و با عقل سلیم كه به آنها داده است و با حجتهای الهی از جمله قرآن كریم و رسولان الهی كه بر انسانها فرستاده است، همه راههای هدایت را به سوی آنها گشوده است.
اگر كسی، خطا و انحرافاتش زیاد شد، و درصدد جبران آنها هم برنیامد و توبه و بازگشتی هم ننمود، اگر از یك حدی گذشت، او دیگر قابلیت هدایت شدن را ندارد. لذا در مسیر گمراهی خواهد ماند، و قانون سخت الهی او را دربر می‌گیرد؛ و آن این كه سینه‌اش تنگ می‌گردد و دیگر روزنه هدایت به روی آن بسته می‌شود.

خداوند یك سنت و قانونی دارد و آن این كه هر كس به انحراف و خطا قدم برداشت و از حدی كه نباید فراتر رفت، از حق تجاوز نمود و بر آن پای فشرد و از آن حد گذراند، سنت الهی در مورد او به اجرا در می‌آید و این كه او دیگر به هدایت باز نمی‌گردد. چنين كسى در منطق قرآن مرده است و قابلیت راهنمایی شدن را از خود گرفته است؛ یعنی اگر هزار سال هم عمر به او داده شود، باز هم او بر خطاهای خود می‌افزاید و از هدایت دورتر می‌شود.
(ر. ک: ترجمه الميزان، ج‏15، ص 559؛ تفسير نمونه، ج ‏15 ، ص 543 و ج ‏16، ص 477)
لذا این گونه آیات حكایت از این سنت الهی دارند.
در مورد سنت الهی نسبت به کافران، و نیز غیر قابل تبدیل بودن سنت الهی می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

«قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ»
به آنها كه كافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ايستند، (و ايمان آورند،) گذشته آنها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان، درباره آنها جارى مى‏شود (و حكم نابودى آنان صادر مى‏گردد). (انفال، 38)

«فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً»
هرگز براى سنّت خدا تبديل نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمى‏يابى‏. (فاطر، 43)

:انواع مرگ در قرآن کریم

انواع مرگ در قرآن را از جنبه های گوناگون می توان بیان کرد که در این جا به دو دسته اشاره می کنیم.

الف:
1- مرگ دلها:قرآن كسانى كه داراى روح بى تفاوت و قساوت قلب هستند را مردگان دانسته است و به پيامبرش مى فرمايد: اِنّك لاتسمع المَوتى (سوره نمل ، آيه 80 و روم ، آيه 52.) تو نمى توانى مرده دلان را شنوا كنى .

2- مرگ جامعه ها: به جامعه هاى بى حركتى كه رشدى ندارند و در برابر فسادها بى تفاوتند و در حوادث تلخ و شيرين بى توجّه و در اقتصاد و فرهنگ وابسته هستند نيز مرده گفته مى شود.قرآن مى فرمايد: ولَكم فِى القِصاصِ حَياةٌ يا اولِى الاَلباب ( بقره / 179.) اى خردمندان ! براى شما در قانون قصاص و انتقام از ستمگران ، زندگى است .

3- مرگ سرخ و شهادت:در قرآن در عظمت شهادت و شهدا آيات فراوانى آمده تا جايى كه خطاب به مردم مى فرمايد: ولا تَحسبنَّ الّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمواتا بَل احياءٌ عندَ ربّهِم يُرزَقون ( آل عمران/ 169.) گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند بلكه زنده هستند و نزد خداوند در حال شادى و بهره گيرى از رزق و روزى او مى باشند.
يا مى فرمايد: لاُكفّرَنَّ عنهم سيّئاتهم ( آل عمران /195.) ما از لغزشهاى شهيدان صرفنظر مى كنيم و نوتِيه اءجراً عَظيما( نساء/ 74.) وپاداش بسيار بزرگى به آنان مى دهيم .

4- مرگ با قصاص واعدام:اگر كسى انسانِ ديگرى را به ناحق به قتل رسانده باشد، در قرآن به خانواده و اولياى مقتول حقّ قصاص مى دهند، يعنى آنها مى توانند قاتل را قصاص كرده و جانش را بگيرند.
منبع:قرائتی،محسن،معاد،صص43-47.(متن کامل را در اینجا می توانید مطالعه کنید.)

ب:خداوند برای انسان دو نوع مرگ قرار داده است که در قرآن از آنها به اجل یاد می¬ شود؛
1. اجل بدون قید که به معنای وقت و عمر غیر حتمی است.
2. اجل همراه با قید مسمی که به معنای مدت و عمر حتمی است.بنابراین منظور از تعبیر "اجل مسمی" مرگ طبیعی است و با توجه به معنای طبیعی اینگونه معنا می¬شود: «انسان با مرگی بمیرد که سرشت و ذات انسان اقتضاء می¬کند.»

بنابراین در قرآن کریم دو اجل برای انسان شمرده شده است که در تفسیر این دو اجل منظور از یکی را "مرگ ناگهانی" و دیگری را "مرگ طبیعی" دانسته¬ اند.

مراد از شب قدر در قرآن کریم

در قرآن كریم آیه‏اى كه به صراحت ‏بیان كند شب قدر چه شبى است دیده نمى‏شود. ولى از جمع‏بندى چند آیه از قرآن كریم مى‏توان فهمید كه شب قدر یكى از شب‏هاى ماه مبارك رمضان است. قرآن كریم از یك سو مى‏فرماید: « انا انزلناه فى لیلة مباركة‏.»(دخان / 3) این آیه گویاى این مطلب است كه قرآن یكپارچه در یك شب مبارك نازل شده است و از سوى دیگر مى‏فرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»(بقره / 185)و گویاى این است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مى‏فرماید: «انا انزلناه فى لیلة القدر.»(قدر/1)از مجموع این آیات استفاده مى‏شود كه قرآن كریم در یك شب مبارك در ماه رمضان كه همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این كه كدام یك از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن كریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مى‏توان آن شب را معین كرد.

در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یكم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1)وعدم تعین یك شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نكنند.

پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یكى از سه شب نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است كه شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2)و در آن شب قرآن نازل شده است.

تكرار شب قدر درهر سال

شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى كه قرآن درآن نازل شد نیست ‏بلكه با تكرار سالها، آن شب نیز تكرار مى‏شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است كه درآن شب امور سال آینده تقدیر مى‏شود. دلیل براین امر این است كه:

اولا: نزول قرآن بهطور یكپارچه در یكى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممكن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‏ معنى است.

ثانیا: كلمه «یفرق‏» در آیه شریفه «فیها یفرق كل امر حكیم‏.»(دخان / 6) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مى‏رساند و نیز كلمه «تنزل‏» درآیه كریمه «تنزل الملئكة والروح فیها باذن ربهم من كل امر»(قدر / 4) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.
ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»(بقره / 185)چنین برمى‏آید كه مادامى كه ماه رمضان تكرار مى‏شود آن شب نیز تكرار مى‏شود. پس شب قدر منحصر در یك شب نیست ‏بلكه درهر سال در ماه رمضان تكرار مى‏شود.

در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‏ شده كه گفت: به رسول خدا (ص) عرض كردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است كه درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر درآن شب تعطیل مى‏شده است؟ فرمود: « نه بلكه شب قدر تا قیامت هست.‏»(3)

عظمت‏ شب قدر

در سوره قدر مى‏خوانیم: «انا انزلناه فى لیلة القدر وما ادریك ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت ‏شب قدر با این كه ممكن بود بفرماید: «وما ادریك ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این كه مى‏توانست در آیه دوم و سوم به جاى كلمه «لیلة القدر» ضمیر بیاورد، خود كلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت كند. و با آیه « لیلة القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان كرد به این كه این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این كه مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است كه مردم را به خدا نزدیك و به وسیله عبادت زنده كند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این كه در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یك شب قدر است) .
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد.»(4)

وقایع شب قدر

الف- نزول قرآن.

ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیلة القدر» این است كه همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال كرده كه ظهور در یكپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، كه ظاهر در نزول تدریجى است.

قرآن كریم به دو گونه نازل شده است:

1- نزول یكباره در یك شب معین.

2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اكرم (ص) .

آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مكث ونزلناه تنزیلا.»(اسراء / 106) نزول تدریجى قرآن را بیان مى‏كند.

در نزول دفعى (و یكپارچه)، قرآن كریم كه مركب از سوره‏ها و آیات است ‏یك دفعه نازل نشده است ‏بلكه بهصورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى كه درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط كامل با زمان و مكان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد كه درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مكان نازل شده و معلوم است كه چنین آیاتى درست در نمى‏آید مگر این كه زمان و مكانش و واقعه‏اى كه درباره‏اش نازل شده رخ دهد به طورى كه اگر از آن زمان‏ها و مكان‏ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود كه قرآن یك باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف مى‏شود و دیگر بر آنها تطبیق نمى‏كنند، پس قرآن به همین هیئت كه هست دوبار نازل نشده بلكه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلى كه درآیه شریفه «كتاب احكمت ایاته ثم فصلت من لدن حكیم خبیر.»(هود / 1)به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن كریم به صورت اجمال و یكپارچه بر پیامبر اكرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.

ب- تقدیر امور.

خداوند متعال در شب قدر حوادث یك سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‏یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و... تقدیر مى‏كند.

در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیلة القدر»(قدر / 1) كلمه «قدر» دلالت‏ بر تقدیر و اندازه‏گیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق كل امر حكیم.‏»(دخان / 6)كه در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدیر دلالت مى‏كند. چون كلمه «فرق‏» به معناى جدا سازى و مشخص كردن دو چیز از یكدیگر است. و فرق هر امر حكیم جز این معنا ندارد كه آن امر و آن واقعه‏اى كه باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله‏اند، یكى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى كه از آیه «فیها یفرق كل امر حكیم.‏» برمى‏آید شبى است كه امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون مى‏آیند.
ج- نزول ملائكة و روح.

بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئكة والروح فیها باذن ربهم من كل امر.»(قدر / 4) ملائكه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند. مراد از روح، آن روحى است كه از عالم امر است و خداى متعال درباره‏اش فرموده است « قل الروح من امر ربى‏.»(اسراء / 85) دراین كه مراد از امر چیست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است كه به جهت اختصار مبحث ‏به دو روایت در مورد نزول ملائكه و این كه روح چیست ‏بسنده مى‏شود.
1- پیامبر اكرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائكه‏اى كه ساكن در «سدرة المنتهى‏» هستند و جبرئیل یكى از ایشان است نازل مى‏شوند در حالى كه جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‏هایى را به همراه دارند.
یك پرچم بالاى قبر من، و یكى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب مى‏كنند و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى دراین نقاط نمى‏ماند مگر آن كه جبرئیل به او سلام مى‏كند، مگر كسى كه دائم الخمر و یا معتاد به خوردنگوشت ‏خوك و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد.(5)
2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائكه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئكة والروح‏» پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائكه است. (6)

د- سلام و امنیت.

قرآن كریم در بیان این ویژگى شب قدر مى‏فرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»(قدر / 5) كلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى‏» اشاره به این مطلب دارد كه عنایت الهى تعلق گرفته است‏ به این كه رحمتش شامل همه آن بندگان بشود كه به سوى او روى مى‏آورند و نیز به این كه در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا كه عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است كه دراین شب كید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانكه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.

البته بعضى از مفسرین گفته‏اند: مراد از كلمه «سلام‏» این است كه در شب قدر ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مى‏ دهند.

پى ‏نوشت‏ها:
1- مجمع البیان، ج 10، ص‏519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6 .
3- تفسیر البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .
4- فروع كافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .
5- مجمع البیان، ج‏10، ص‏520 .
6- تفسیر برهان، ج‏4، ص‏481، ح‏1.

منظور از « جنب الله » در آیه 56 سوره زمر

در اینجا (جنب الله ) به معنى تمام امورى است که در جانب پروردگار قرار دارد: فرمان او، اطاعت او، قرب او، کتب آسمانى که از ناحیه او نازل شده است ، همه در معنى آن جمع است .

(جنب الله ) در آیات مورد بحث معنى وسیعى دارد که هر گونه مطلبى را که مربوط به خداوند است شامل مى شود، و به این ترتیب تفریط در این قسمت شامل تمام انواع تفریطها در اطاعت فرمان او، و پیروى از کتب آسمانى ، و اقتدا به انبیاء و اولیاء مى گردد.
در روایات مى‏خوانیم كه: امامان معصوم علیهم السلام «جَنْبِ اللَّهِ» هستند و در بیش از ده حدیث آمده كه كوتاهى در جنب اللَّه، حمایت نكردن از امیر المؤمنین علیه السلام است.

علامه طباطبايي مي فرمايد:

راغب در معناى كلمه" جنب" گفته در اصل به معناى عضو (پهلو) بوده، سپس به طور استعاره در سمت آن عضو استعمال كرده‏اند، چون عادتشان در ساير اعضاء نيز بر اين بوده كه نام آن را در سمت آن به نحو استعاره استعمال مى‏كردند. مانند راست و چپ « مفردات راغب، ماده" جنب".»

و بنا بر اين" جنب اللَّه" كه به معناى جانب و ناحيه خدا است عبارت است از چيزهايى كه بر عبد واجب است با خداى خود معامله نموده از سوى خود به سوى خدا روانه كند و مصداق آن اين است كه تنها او را عبادت كند و از نافرمانى او اجتناب ورزد. و" تفريط" در جنب خدا به معناى كوتاهى در آن است.«ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 428»

آشنایی با نغمه های قرآنی

به صدای قاری، صوت می گویند اما به آهنگ صدای او، نوا یا نغمه یا مقام یا دستگاه یا لحن اطلاق می شود.
نغمه های اصلی رایج در عرب، هفت نغمه است:
1-صبا
2-نهاوند(نهوند)
3-عجم
4-بیات
5-سه گاه(سیکاه)
6-حجاز
7-رست

بیشتر این مقامها، ایرانی الاصل است و طی قرون مختلف در بین اعراب رایج شده و به عنوان الحان عربی، شناخته شده است. هر یک از این نغمات، گوشه ها (تعبیر فارسی) و فروعات (تعبیر عربی) بسیار دارد. تعداد نغمات اصلی و فرعی به بیش از 300 نغمه می رسد که تنها بخشی از این نغمات فرعی، در قرائت قرآن کریم کاربرد دارد.

-هر نغمه و دستگاه سه بخش دارد:
1- قرار(مقدمه) (شروع مقام)
2- جواب (که معمولا ارتفاع صوتی بالاتری از قرار دارد)
3- جواب جواب(معمولا ارتفاع صوتی بالاتری از قرار و جواب دارد. این بخش را در برخی نغمه ها، به دلیل ارتفاع صوتی بالایی که دارد، اجرا نمی کنند.)
تفاوت این سه بخش ، هم در لحن است و هم در طبقه و ارتفاع صوتی.

در ادامه مطالب، درباره هر یک از نغمات اصلی توضیحاتی ارائه شد و به ترتیب اجرای نغمات در قرائت های برخی اساتید بزرگ قرائت نیز اشاره شد.

در ادامه مباحث انواع قرائت (براساس چگونگی استفاده از نغمات) ذکر گردید که چهار دسته بود:
1- قرائت مبسوط خوانی: همه قرائت در یک دستگاه اجرا می شود. خیلی از ترتیل ها، مبسوط خوانی محسوب می شوند.
2- قرائت ترکیضی : محور تلاوت، یک نغمه است و سایر نغمات به صورت جزئی و حاشیه ای، در محور این نغمه اجرا می شود.
3- قرائت متنوع: از دستگاههای مختلف، بدون ترکیب ولی با ترتیب استفاده می شود، مثلا اول بیات و بعد رست و بعد حجاز و... .
4- قرائت ترکیبی: قرائت ترکیبی ، گسترده ترین نوع قرائت است و از نغمات مختلف استفاده می شود اما به صورت ترکیبی که چند فرض دارد:
الف)متجانس (نغمات متجانس)
ب)متقارب (نغمات متقارب)
ج) متباعد(نغمات متباعد)

فرق حدیث قدسی با قرآن

پرسش:
تفاوتهای حدیث قدسی و آیات قرآن را بیان نمایید؟


پاسخ:
حدیث قدسی عبارت است از کلامی که پیامبر اکرم (ص) از خداوند متعال حکایت کند (و معمولا با کلماتی مانند «قال الله» یا «یقول الله» شروع می شود) و در الفاظ آن تحدی و اعجازی وجود ندارد، به خلاف قرآن که با الفاظ مخصوصی وحی شده و دیگران در آوردن مثل آن عاجزند.

آیات قرآنی اعجاز دارد اما احادیث قدسی اعجاز ندارد یعنی مخلوقات از آوردن مانند قرآن عاجزند اما این مطلب در مورد احادیث قدسی وجود ندارد؛

به دیگر سخن، آیات قرآن و احادیث قدسی از یک مبدأ سرچشمه می گیرد با این تفاوت که احادیث قدسی معجزه و سند رسالت محسوب نمی‏ گردد اما آیات کریمه قرآن معجزه و سند رسالت است (و پیامبر اکرم(ص) مأمور به تبلیغ آنها بوده است(

نکته دیگر آن که آیات شریفه قرآن قطعی الصدور است و به تواتر به اثبات رسیده و غیر قابل تحریف می‏باشد و کتاب رسمی دین اسلام است، در حالیکه احادیث قدسی از چنین امتیازاتی برخوردار نیست.

به عبارت بهتر، آیات قرآن به تواتر از پیامبر اکرم بدست ما رسیده پس قطعی الصدور است اما بیشتر احادیث قدسی چون خبرِ واحد هستند (و نه متواتر) لذا قطعی الصدور نیست بلکه ظنی الصدور است یعنی استنادش به پیامبر اکرم (ص) قطعی نیست.

نکته دیگر اینکه آیات‌ قرآن احکام‌ خاصی دارد، مثلاً بدون طهارت نمی‌توان‌ به‌ الفاظ آیات دست‌ زد یا نمی ‌توان‌ آن‌ را نجس‌ کرد و اگر نجس‌ شد، باید فوراً پاک‌ کرد،‌ ولی‌ حدیث‌ قدسی‌ این‌ احکام‌ را ندارد مگر این‌ که‌ کلمة‌ الله‌ یا سائر اسمای‌ مبارکه‌ در حدیث‌ قدسی‌ باشد.

برخی (مانند ابن‌ حجر هیثمی‌) مجموع‌ احادیث‌ قدسیه‌ای‌ که‌ از پیامبر نقل‌ شده‌ را بالغ‌ بر صد حدیث‌ می دانند. عده ای از محدثین این احادیث را در مجموعه‌ هایی‌ جمع‌آوری‌ کرده‌اند:
استاد محمد الصباغ‌ گفته‌: در سال‌ 1389 ، المجلس‌ الاعلی‌ للشئون‌ الاسلامیه‌ در مصر 400 حدیث‌ قدسی‌ از کتاب‌های‌ شش‌گانه‌ و موطأ اهل‌ سنت‌ جمع‌ آوری‌ کرده و در کتابی دو جلدی به‌ نام‌ «الاحادیث‌ القدسیه‌« منتشر کرده‌ است‌ .
از دانشمندان‌ شیعه‌ نیز، شیخ‌ حر عاملی‌ (مؤلف وسائل الشیعه) ، احادیث قدسی پیامبر اکرم (ص) را در کتابی‌ به‌ نام‌ «الجواهر السنیه‌ فی‌ الاحادیث‌ القدسیه»‌ گردآوری‌ کرده‌ است‌.

------------------------------------

یک نمونه از احادیث قدسی:

قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: يقول اللَّه عزّ و جلّ: اشتدّ غضبي على من ظلم من لا يجد ناصرا غيری (الجواهر السنية (كليات حديث قدسى)/ص316(

خشم من سخت است بر كسى كه ستم كند به کسی كه ياورى جز من ندارد.